بر تو فرستد، و تو گناه مى ورزى، از كيفر او بترس!
و فرمود: راز به دل نهفته را بى انديشه گفتنها و نشانه هاى رخسار، آشكار مى دارد.
و فرمود: تا دردت با تو همراهى كند، با او همراه باش!
و فرمود: نيكوترين پارسايى، نهان داشتن پارساييست.
و فرمود: آنگاه كه تو، به دنيا پشت كنى، و مرگ رو به تو. چه شتابان به هم مى رسيد!
و فرمود: (از خشم خدا) دورى كنيد! دورى كنيد! و به خدا سوگند! (گناهانتان را) چنان پوشد، كه گويى آمرزيده است.
(امام عليه السلام) را از ايمان پرسيدند. و او فرمود: ايمان، بر چهار پايه استوارست:
بر: بردبارى و يقين و دادگرى و جهاد. و از اينها، بردبارى، بر چهار شاخه است: شوق، بيم، پرهيزگارى و انتظار. پس، آن كه به بهشت اشتياق ورزد، خواهشهاى شهوانى از ياد برد. و آن كه از دوزخ ترسد، از نهى شده ها پرهيزد. و آن كه به دنيا پارسايى كند، رنجها بر خويش سبك دارد. و آن كه مرگ را چشم دارد، به نيكيها شتابد. و از آنها، يقين بر چهار شاخه است: بر بينا شدن در زيركى و آگاهى بر حقايق حكمت و اندرزگيرى از ديگران و روش گذشتگان. پس، آن كه در زيركى بينا شد، حكمت بر او آشكار شد، و آن كه حكمت بر او پديدار شد، اندرز گرفت، و آن كه اندرز گرفت، گويى كه در پيشينيان است. و از آنها، دادگرى، بر چهار شاخه است: در ژرف دريافتن و رسيدن به ژرفاى دانش، و داورى نيكو، و پايدارى در شكيبايى. پس، آن كه دريابد، به ژرفاى دانش رسد، و آن كه به ژرفاى دانش رسد، از دين، به نيكى حكم كند، يا به تعبيري ديگر: از آبخور دين، سيراب برآيد. و آنكه بردبارى كند، در كار خويش، كوتاهى نكند، و در ميان مردم، نيكنام زيد. و از آنها، جهاد، بر چهار شاخه است: »امر به معروف و نهى از منكر« و راستى ورزيدن در كارزار در راه حق، و ستيز با بدكاران، پس، آن كه »امر به معروف« كند، مومنان را نيرومند سازد، و آن كه »نهى از منكر« كند، بينى هاى كافران را به خاك مالد. و آن كه در راه حق به راستى پيكار كند، دين خويش بگزارد. و آن كه با بدكاران پيكار كند، و در راه خدا خشم گيرد، خدا نيز از بهر او، به خشم آيد، و به رستاخيز، او را خشنود سازد. و كفر نيز بر چهار پايه استوارست: بر ژرف انديشى بسيار در پندارها، به گمان رازجويى و ستيزه جويى (در راه باطل)، و از حق به باطل گراييدن، و با حق دشمنى كردن. پس، آن كه در (باطل) ژرف انديشد، ديگر به راه حق باز نگردد، و آن كه بسيار به جهل ستيزد، كوريش از حق پايدار ماند، و آن كه از راه حق بازگردد، نيكى بر او زشت گردد و زشتى، نيك نمايد. به مستى گمراهى، مست گردد، و آن كه با حق ستيز كند، راه ها (ى زندگى)، بر او دشوار گردد. و سختى كارها، او را ناتوان سازد. و راه بيرون شدن، بر او تنگ گردد و شك بر چهار شاخه است: بر ستيزه براى نشان دادن نيروى جدل، و نه آشكار كردن حق. و ترس و دودلى، و خودسپارى به رويدادهاى تباهگر. پس، هر كه خويش به ستيزه كارى سپارد، شبش به بامداد نرسد، و آن كه از آنچه پيش روى اوست بترسد، به پشت بازگردد، و آن كه در گمان خويش، دو دل باشد، به گوشه هاى سمهاى شيطانها پايمال گردد. و آن كه به هلاك كننده هاى دنيا و آخرت تسليم گردد، به دنيا و آخرت، تباه گردد.
شريف رضى گفت: و پس از اين سخن، گفتاريست كه از بيم زياده گويى و به منظور اختصارى كه مورد نظر ماست، آن را رها كرديم.
و فرمود: آن كه نيكى كند، خود، از كار نيك بهترست. و بدكار، خود از كار بد، بتر.
و فرمود: بخشندگى كن! اما، اسرافكار مباش! و ميانه روى كن! اما، سختگير مباش.
و فرمود: برترين بى نيازى، رهايى از آرزوست.
آن كه در انجام ناخوش داشته هاى مردم، شتاب كند، درباره اش، آنچه ندانند، گويند.
و فرمود: هر كه آرزوها دراز دارد، بدكردارى كند.
آنگاه، كه امام، به شام مى رفت، دهقانان زمينداران. شهر انبار به او رسيدند، و از اسبهاشان به زير آمدند و به تندى دويدند. پس، (امام) فرمود: اين كار چه بود، كه كرديد؟ و گفتند: از رسمهاى ماست، كه فرمانروايان خويش را، بدان، گرامى داريم. پس گفت: به خدا! كه فرمانروايانتان، از آن، سودى نبرند و شما، در دنياى خويش، خود را به سختى مى آزاريد. و به آخرت نيز خود را بدبخت مى داريد. و چه زيان بزرگيست، رنجى كه در پى آن، كيفر آيد! و چه آسايش سودمنديست كه با آن، ايمنى از دوزخ بود.