از خطبه هاى آن حضرت عليه السلام است كه پس از برگشتن از جنگ صفين بيان فرموده (صفين سرزمينى است در سمت غربى فرات بطرف شام كه در آنجا جنگ مشهور بين آن بزرگوار و معاويه واقع شد): خداوند متعال را سپاسگزارم براى تمام گردانيدن نعمتش و فرمانبردارى در مقابل بزرگوارى و عزتش و نگاهداشتن از معصيتش (زيرا شكر در هر نعمتى علاوه بر اينكه نعمت را ميافزايد خود راهى است بسوى بندگى و نكردن معصيت) و از او كمك ميطلبم براى احتياجى كه به بى نياز گردانيدنش دارم، زيرا كسى را كه او هدايت نمايد گمراه نميشود، و كسى را كه دشمنى كرده فرمانش را انجام ندهد راه نجات نيست، و كسى را كه بى نياز گرداند محتاج نخواهد شد، زيرا بى نياز گردانيدن او (اگر بميزان عقل سنجيده شود) زيادتر است از هر چيزيكه با آن برابر و هموزن شود، و بهتر است از هر چيزيكه (جواهريكه در گنجينها) پوشيده گردد و گواهى ميدهم بر اينكه نيست خدايى بجز او كه مستجمع جميع صفات كماليه و تنها كسى است كه براى او شريكى نيست، گواهى كه از روى اخلاص و راستى ميباشد(نه آنكه بزبان گفته در دل باور نداشته باشم) و خود را از معاصى نگاه ميداريم به آن (كلمه شهادت) ماداميكه زنده ايم و ذخي ره ميكنيم ايمان به آنرا براى ترسها و سختيهائى كه در قيامت بما ميرسد، زيرا كلمه شهادت لازمه ايمان و گشاينده احسان الهى و باعث خوشنودى خدا و دور كردن شيطان است (شيطان هميشه فرزند آدم را فريب ميدهد تا بلكه او شريكى براى خدا قائل شود، پس اداى كلمه شهادت و اعتقاد به آن سبب از كار باز داشتن و دور كردن شيطان است).
و گواهى ميدهم كه محمد صلى الله عليه و اله بنده خدا و فرستاده او است، فرستاد او را با دينى كه شهرت عالمگير دارد و با نشانه (و معجزاتى كه از آن حضرت) رسيده و با كتابى كه آورده (و در دسترس مردم است) و با نور درخشنده و روشنى تابنده (برهان عقل و نقل) و با فرمانى كه حق و باطل را از هم جدا ميسازد، تا شبهات باطله (كفر و شرك) را بر طرف نموده با مردم از روى برهان سخن گويد و معجزات خود را ظاهر گرداند و آنانرا به آيات قرآن تنبيه نموده از عذابهايى كه بر امتهاى پيش وارد شد بترساند (تا عبرت گرفته از معصيت و نافرمانى دست بردارند) فرستاد او را در وقتى كه مردم مبتلى بفتنه هاى بسيار بودند (از جهت پرستشهاى گوناگون و اختلاف آراء و گمراهى) كه در آن ريسمان دين پاره شده، ستونهاى ايمان و يقين متزلزل گرديده، اصل و دين مختلف و كار آن (احكامش) درهم و برهم، راه خارج شدن (از آن فتنه ها) تنگ (فرار از آنها غير ممكن) و وسيله اى براى هدايت نبود پس راهنمايى و هدايت از بين رفته كورى و گمراهى شيوع داشت، بر خداوند سبحان عاصى و شيطان را يار بودند، ايمان ذليل و ستونهاى آن ويران گشته، آثار و نشانه هايش تغيير كرده، راههاى آن خراب و نابو د شده بود، مردم پيرو شيطان بوده در راههاى او قدم نهاده بسر چشمه هايش وارد ميشدند (آب گمراهى را مى آشاميدند يعنى دستور او را مى پذيرفتند، پس قوت گرفت و) بكمك ايشان حيله هاى او بكار افتاد و بيرق كفر و ضلالتش افراشته گرديد، در فتنه هايى كه مردم را پايمال و لگدكوب كرد (چنانكه چهارپايان هر چه زير پايشان قرار گيرد پايمال ميكنند) و همگى در آن سرگردان و حيران و نادان و گرفتار بودند، در بهترين محل دنيا(مكه معظمه) و ميان بدترين همسايه ها (اهل مكه) كه خواب آنان بيخوابى و سرمه چشمشان گريه بود (بطورى در فتنه و انقلاب و خونريزى و گرفتارى واقع شده بودند كه آنى استراحت نداشتند) در سرزمينى كه دهان داناى آن بسته و ذليل، و نادانش افسار گسيخته و ارجمند بود.