ترجمه نهج البلاغه

سید علی نقی فیض الاسلام

نسخه متنی -صفحه : 441/ 186
نمايش فراداده

نشانه يكى از پرهيزكاران آن است كه تو مى بينى در امر دين توانا است، و در نرمى و خوشخوئى دورانديش، و در ايمان با يقين، و در (طلب) علم حريص، و در بردبارى دانا، و در توانگرى ميانه رو (اسراف نكرده دارائى خود را بيجا صرف نميكند) و در بندگى و عبادت فروتن است، و در فقر و نيازمندى آراسته جلوه ميكند (تا كسى بر تنگدستى او آگاه نشود، چنانكه در قرآن كريم س 2 ى 273 ميفرمايد: للفقراء الذين احصروا فى سبيل الله لايستطيعون ضربا فى الارض يحسبهم الجاهل اغنياء من التعفف تعرفهم بسيماهم لايسئلون الناس الحافا و ما تنفقوا من خير فان الله به عليم يعنى درويشانى كه به عبادت و بندگى در راه خدا پرداخته اند و براى بازرگانى سير در زمين را توانا نيستند عفت و بى نيازى دارند به طوريكه نادان مى پندارد كه آنان توانگرانند ايشان را به نشانه چهره ميشناسى كه به اصرار از مردم چيزى درخواست نمينمايند، و آنچه از مال به آنها ببخشيد خدا به آن دانا است) و در سختى شكيبا و حلال را جويا در هدايت و رستگارى دلشاد و از طمع و آز دور هستند، با كارهاى شايسته اى كه بجا مى آورد ترسان است، در شب همت او صرف سپاسگزارى (از نعمتهاى حقتعالى) است، و در بامداد

اراده اش ذكر و ياد خدا ميباشد، شب را بسر ميبرد در حاليكه از غفلت خويش (كه مبادا در وظائف خود كوتاهى كرده باشد) هراسان است، در روز از احسان و مهربانى خدا (كه او را مسلمان و پيرو محمد قرار داده) شادمان است، اگر نفس در آنچه كه مائل نيست با او سركشى كند (به سختى زير بار طاعت و بندگى رود) خواهش آن را در آنچه دوست ميدارد انجام ندهد، روشنى چشم او در چيزى است كه جاودان است، و بى رغبتيش در چيزيكه باقى نميماند (به آخرت چشم دوخته و به دنيا پشت پا زده) بردبارى را با دانش و گفتار را با كردار مى آميزد (زيرا بردبارى كه از روى دانش و خردمندى نباشد و گفتارى كه مقرون با كردار نبود نكوهيده است) او را مى بينى كه با آرزوى كوتاه و خطاء و لغزش اندك و دل فروتن و نفس قانع و خوراك كم و كار آسان و دين محفوظ و شهوت و خواهش از بين رفته و خشم فرو نشسته است، مردم به نيكوئى او چشم داشته و از بديش آسوده اند، اگر در بين مردم غافل و بيخبر (از خدا و رسول) باشد از زمره آگاهان بشمار ميرود (زيرا دل او به ياد خدا مشغول است) و اگر در آگاهان باشد در شمار اهل غفلت نيايد (زيرا در ذكر خدا تنها اكتفا به زبان نميكند كه از مردم غافل بشمار آيد، بلكه دل او ب ا زبانش يكى است) ببخشايد كسى را كه به او ستم كند و احسان نمايد به كسيكه او را محروم گرداند، و بپيوند به آنكه از او جدا گردد، در حاليكه از دشنام دادن و سخن زشت دور و گفتارش هموار است، و كار نكوهيده از او ديده نشده و كار پسنديده اش هويدا است، نيكوئى او را روآورده و بديش پشت گردانيده، در سختيها باوقار و بردبار، و در ناگواريها شكيبا و در خوشى و آسايش سپاسگزار است، كسى را كه دشمن دارد بر او ستم ننمايد، و آن را كه دوست دارد درباره او گناه نكند (دوستى و دشمنى او را از تكليف شرعى باز ندارد، چنانكه رويه مردم هواپرست و ستمگر است) به حق اقرار ميكند پيش از آنكه بر آن گواه آرند (زيرا گواه در برابر انكار است و انكار حق دروغگوئى است و آن منافى با تقوى و پرهيزكارى ميباشد) آنچه به او بسپارند تباه نميسازد، و آنچه بيادش آورند فراموش نميكند، و كسى را به لقبهاى زشت (كافر، فاسق، منافق و كلمات ناپسند) نميخواند، و به همسايه زيان نميرساند، و به پيش آمدهاى ناگوار كه براى مردم رخ ميدهد شادى نمينمايد، و در راه باطل و نادرست قدم ننهاده و از جاده حق بيرون نميرود، اگر خاموش نشست خاموشيش او را اندوهگين نميگرداند، و اگر بخندد آواز خنده اش ب لند نميشود، و چون بر او ستم كنند شكيبائى پيش گيرد تا خدا انتقام او را كشد، نفسش از دست او به رنج و سختى گرفتار است (زيرا بر خلاف هوا و خواهش او رفتار مينمايد) و مردم از او در آسايش هستند (زيرا آزار به مردم بر اثر پيروى از خواهش نفس است) در كار آخرت خود را به رنج اندازد، و مردم را از (كار) خويش به آسايش راند، دورى او از اشخاص به جهت بى رغبتى و دورى نمودن است (از دنياپرستان) و نزديكى او با آشنايان از جهت خوشخوئى و مهربانى است (با خداپرستان) دورى او از روى خودخواهى و بزرگى نبوده، و نزديكيش از راه مكر و فريب (چنانكه روش مردم دورو است) نميباشد. ناقل اين خطبه گفت: 0چون سخن به اينجا رسيد) همام بيهوش شد و هم در آن بيهوشى از دنيا رفت، پس اميرالمومنين عليه السلام فرمود: آگاه باشيد سوگند به خدا كه از (چنين پيش آمد بر) او ميترسيدم، پس از آن فرمود: اندرزهاى درست به اهلش چنين (تاثير) ميكند، يكى از حاضرين (عبدالله ابن كواكه از خوارج بود) گفت: يا اميرالمومنين تو چه حال دارى (چرا اين اندرزها در تو تاثير ندارد، يا چون چنين گمان داشتى چرا باعث مرگ او شدى)؟ امام عليه السلام فرمود: واى بر تو هر اجلى را وقتى است كه از آن نميگذرد (

دير و زود نميگردد) و سببى است كه از آن تجاوز نميكند، پس از اينگونه گفتار كه شيطان بر زبانت راند باز ايست (بار ديگر مگو، زيرا اعتراض بر امام از اضلال و دستور شيطان است).