ترجمه نهج البلاغه

سید علی نقی فیض الاسلام

نسخه متنی -صفحه : 441/ 312
نمايش فراداده

نامه 056-به شريح بن هانى

از سخنان آن حضرت عليه السلام است كه شريح ابن هانى را (كه شمه اى درباره او در شرح نامه يازدهم گذشت) به آن سفارش فرموده آن گاه كه او (و زياد ابن نصر) را سردار بر لشگر و پيشرو خود كه (دوازده هزار نفر و براى جنگ با معاويه) متوجه شام بودند قرار داد: در هر صبح و شب از خدا بترس (برخلاف دستور او كارى نكن) و بر نفس خود از دنياى فريبنده برحذر باش، و هيچگاه از او ايمن و آسوده خاطر مباش، و بدان اگر نفست را از بسيارى از آنچه دوست مى دارى به جهت ناشايستگى آن (كه در پايان به تو خواهد رسيد) باز ندارى و جلوگيرى نكنى خواهشها و آرزوها زيان فراوان به تو خواهد رساند، پس نفس خود را (از شهوات و خواهشها) مانع و جلوگير و بر آشفتگيت را هنگام خشم دور كننده باش.

نامه 057-به مردم كوفه

از سخنان آن حضرت عليه السلام است به اهل كوفه هنگام حركت از مدينه به بصره (به جنگ اصحاب جمل، كه در آن از ايشان كمك خواسته): پس از حمد خدا و درود بر پيغمبر اكرم، من از جاى قبيله خود (از مدينه به عزم بصره) بيرون آمدم در حالى كه (نزد كسى كه با حقيقت آشنا نبوده امام زمانش را نمى شناسد) يا ستمگرم يا ستمگر ديده، و يا گردنكش و يا رنج برده، و (در هر دو صورت) من خدا را به ياد كسى كه اين نامه ام به او مى رسد مى آورم تا زود نزدم آيد، اگر (دانست كه در اين كار) روشم درست بود كمكم نمايد، و اگر كردارم را درست ندانست بازگشت به درستى و خشنودى ايشان را از من بخواهد (بنابراين كسى نبايد بهانه گرفته از خانه بيرون نيايد، بلكه بايد خدا را در نظر داشت و از خانه بيرون آمد و مظلوم را كمك و ظالم را نهى از منكر نمود، بله اگر نتوانست ظالم و مظلوم را تشخيص دهد ايشان را به حال خود گذارد كه در اين صورت عذر نادانى او پذيرفته است).

نامه 058-درباره جنگ صفين

از سخنان آن حضرت عليه السلام است به مردم شهرها كه در آن سرگذشت خود را با مردم (شام در جنگ) صفين بيان مى فرمايد: و ابتداى كار ما اين بود كه ما و اهل شام به هم برخورديم در حالى كه به حسب ظاهر پروردگارمان يكى و پيغمبرمان يكى و روش تبليغمان (در هدايت و رستگارى مردم) در اسلام يكسان بود، و ما از ايشان نمى خواستيم كه ايمان به خدا و رسولش را زياده كنند و آنان هم از ما اين را نمى خواستند، و (اگر چه در باطن (چنانكه در نامه شانزدهم گذشت) به خدا و رسول ايمان نداشتند، ولى در ظاهر) كار يكنواخت بوده و هيچ اختلاف و جدائى بين ما نبود مگر درباره خون عثمان، و (متهم ساختن ما را به يارى كشندگان او كه) ما از آن دور و به آن آلوده نبوديم! پس (چون به اين بهانه موجبات جنگ را فراهم ساختند) گفتيم: بيائيد امروز با خاموش كردن آتش فتنه و آرامش دادن به مردم چاره كنيم چيزى را كه پس از اين (ريخته شدن خون مسلمانان در كارزار) علاج و چاره نمى توان كرد تا كار استوار و منظم گردد و ما بتوانيم حق را در مواضع آن به كار بريم، گفتند: (نه) بلكه ما چاره اين كار را به دشمنى وزد و خورد مى كنيم! پس (از اندرز ما) سرپيچى كردند تا اينكه جنگ برپا و استوار گرديد، و آتش آن افروخته و كار دشوار شد، و چون جنگ و زد و خورد ما و آنان را دندان گرفته و چنگالهايش را در ما و ايشان فرو برد (كارزارمان سخت گرديد و شكست را ديدند) در آن هنگام پذيرفتند چيزى را كه ما ايشان را (پيش از جنگ) به آن مى خوانديم، پس (از ما خواستند تا دست از جنگ بكشيم) دعوتشان را پذيرفته و به خواهش آنان شتافتيم تا آنكه حجت (حقانيت ما) برايشان هويدا گردد و عذر براى آنها باقى نماند (خواهششان را نپذيرفتيم كه بدانند منظور ما خونريزى نبوده و حق داشتيم با آنان بجنگيم، زيرا كشته شدن عثمان بهانه مخالفت و زد و خورد و حجت براى آنها نبود) پس هر كه از اينان بر اين سخن (كتاب خدا كه ما را به آن خواندند و ما هم پذيرفتيم) پايدار باشد او را خدا از هلاك و تباهى رهائى داده، و هر كه ستيزگى نموده به گمراهى خويش باقى بماند او به حال اول خود برگشته (پيمان شكسته) و خدا دلش را (با پرده غفلت) پوشانده، و پيشامد بدى دور سر او چرخ مى زند (خلاصه، پيرو كتاب خدا نيكبخت و كسى كه آن را پشت سر اندازد بدبخت و دچار عذاب الهى خواهد گرديد).