بعد از گماردن داوران سپاس خداى راست، هر چند روزگار كارى دشوار پيش آورده، و حادثه اى بزرگ پديد كرده. گواهى مى دهم كه خدا يكى است، انبازى ندارد و با او شريكى نيست، و محمد بنده او و فرستاده اوست. درود بر او و آل او باد. اما بعد، نافرمانى خيرخواه مهربان، داناى كاردان، دريغ خوردن آرد، و پشيمانى به دنبال دارد. درباره اين داورى راى خويش را گفتم، و آن چه درون دل داشتم از شما ننهفتم، (راى راست آن بود اگر مى پذيرفتيد). اما مخالف وار، سر باز زديد و نافرمانى پيش گرفتيد، جفا ورزيديد و به راه عصيان رفتيد، تاآن كه نصيحتگو درباره خود بدگمان شد، و (حلوا رنج دهان)، و داستان من و شما چنان كه: نصيحت همه عالم چو باد در قفس است به گوش مردم نادان چو آب در غربال
در ترساندن خارجيان نهروان شما را از آن مى ترسانم كه كشته در كرانه اين رود افتاده باشيد، و در پست و بلنديهاى اين مغاك افكنده. نه برهانى روشن از پروردگار داشته باشيد، و نه حجتى آشكار، آواره خانه و ديار، و به دام قضا گرفتار. شما را از كارحكميت بازداشتم، و سر باز زديد. با من درافتاديد و مخالفت ورزيديد. چندان كه راى خود را در كار هواى شما كردم. شما اى سبكسران، اى بيخردان نادان، اى ناكسان! من نه بلايى براى شما آوردم و نه زيانى برايتان خواستم.
و از گفتار آن حضرت است كه خطبه گونه اى است هنگامى كه همه سستى ورزيدند، به كار پرداختم، و آن گاه كه همه نهان شدند، خود را آشكار ساختم، و چون همه در گفتار درماندند، به گشادگى سخن گفتم، و گاهى كه همه ايستادند، به نور خدا در راه تاختم. آوايم فروتر از همگان، و رتبتم برتر از اين و آن. در راه فضيلت عنان گشاده راندم، و مركب مسابقت را از همه پيشتر جهاندم. همانند كوهى ايستاده بودم كه تندرش نتواند جنباند، و گردباد نتواندش لرزاند. نه كسى را بر من جاى خرده اى بود، و نه گوينده را مجال طعنه اى. خوار نزد من گرانمقدار تا هنگامى كه حق او را بدو برگردانم، و نيرومند خوار تا آن گاه كه حق را از او بازستانم. قضاى الهى را پذيرفته ايم و فرمان او را گردن نهاده. پنداريد كه من بر رسول خدا (ص) دروغ مى بندم. به خدا، من نخست كس بودم كه بدو ايمان آوردم. و نخست كس نباشم كه بر او دروغ بندم در كار خود نگريستم، ديدم پيش از بيعت، پيمان طاعت بر عهده دارم، و از من براى ديگرى ميثاق ستده اند كه آنچه آيد بپذيرم و دم برنيارم.