(و فرمود:) از گمانهاى مردم با ايمان بپرهيزيد كه خدا حق را بر زبان آنان نهاده است.
(و فرمود:) ايمان بنده راست نباشد، جز آنگاه كه اعتماد او بدانچه در دست خداست بيش از اعتماد وى بدانچه در دست خود اوست بود.
(و انس پسر مالك را نزد طلحه و زبير به بصره فرستاد تا آنان را حديثى به ياد آرد كه از رسول خدا (ص) شنيده بود. انس از رساندن پيام سر برتافت و چون بازگشت گفت: (فراموش كردم.) امام فرمود:) اگر دروغ ميگويى خدايت به سپيدى درخشان گرفتار گرداند كه عمامه آن نپوشاند (يعنى بيمارى برص. از آن پس انس را در چهره برص پديد گرديد و كس جز با نقاب او را نديد.)
(و فرمود:) دلها را روى آوردن و روى برگرداندنى است اگر دل روى آرد آن را به مستحبات واداريد، و اگر روى برگرداند، بر انجام واجبهاش بسنده داريد.
(و فرمود:) در قرآن است خبر آنچه پيش از شما بود، و خبر آنچه پس از شماست، و حكم آنكه چگونه بايدتان زندگى نمود.
(و فرمود:) سنگ را بدانجا كه از آن آمده باز بايد گرداند، كه شر را جز با شر نتوان راند.
(و به نويسنده خود عبيدالله بن ابى رافع فرمود:) دواتت را ليقه بينداز و از جاى تراش تا نوك خامه ات را دراز ساز، و ميان سطرها را گشاده دار و حرفها را نزديك هم آر كه چنين كار زيبايى خط را سزاوار است!
(و فرمود:) من پيشواى مومنانم و مال پيشواى تبهكاران (و معنى آن اين است كه مومنان پيرو منند، و تبهكاران پيرو مال چنانكه زنبوران عسل مهتر خود را به دنبال.)
(يهوديى او را گفت پيامبر خود را به خاك نسپرده درباره اش خلاف ورزيديد. امام فرمود:) ما درباره آنچه از او رسيده خلاف ورزيديم نه درباره او، ليكن شماپايتان از ترى دريا خشك نگرديده پيامبر خود را گفتيد براى ما خدايى بساز چنانكه ايشان را خدايان است، و او گفت شما مردمى نادانيد.
(او را گفتند: چگونه بر هماوردان پيروز گشتى؟ فرمود:) كسى را نديدم جز كه مرا بر خود يارى مى داد. (و اشارت بدين مى فرمايد كه بيم من در دل او مى افتاد.)