ترجمه نهج البلاغه

سید جعفر شهیدی

نسخه متنی -صفحه : 253/ 56
نمايش فراداده

اى مردم! به زودى بر شما روزگارى خواهد آمد كه اسلام را از حقيقت آن بپردازند، همچون ظرفى كه واژگونش كنند و آن را از آنچه درون دارد تهى سازند. مردم! همانا، خدا شما را پناه داده است، و بر شما ستم روا ندارد، اما پناهتان نداده است كه در بوته آزمايشتان در نيارد، و گفته است، جل من قائل همانا در اين نشانه هاست و گر چه بوديم ما آزمايندگان. (اما گفته امام (ع)، كل مومن نومه از آن گمنام اندك شر را خواهد. و مساييح جمع مسياح است، و آن كسى است كه ميان مردمان، فساد انگيزد و سخن چينى كند. و مذاييع جمع مذياع است، و آن كسى است كه چون زشتى كسى را شنود، آن را ميان مردم پخش كند، و بذر جمع بذور است، و آن كسى است كه سفاهت بسيار دارد و لغو گويد.)

خطبه 103-پيامبر و فضيلت خويش

و گزيده آن پيش از اين نوشته شد كه در روايت با اين خطبه يكسان نيست همانا خداوند سبحان، محمد (ص) را برانگيخت، و از عرب كسى كتابى نخوانده بود، و دعوى پيامبرى و وحى نكرده. بيارى كسانى كه فرمان وى را مى بردند، با آنان كه راه نافرمانى او مى سپردند پيكار كرد- تا به راه راستشان درآورد-. آنان را به سوى رستگارى راند، و پيش از آنكه قيامت رسد از گمراهى شان رهاند: كوته فكرى در شناخت خدا درمانده، و شكسته عزيمتى راه به حق نبرده. پيامبر او را برخيزاند و در راه كشاند، و بدان جا كه بايدش راند- جز كسى كه طريق هلاكت مى پيمود، و در او خيرى نبود- تا آن گاه كه به سر منزل نجاتشان رساند، و در جايى كه بايستشان نشاند. آسياى زندگى شان چرخيد، و كارشان راست گرديد. به خدا سوگند، من در دنباله آن سپاه بودم تا يكباره پشت كرد، و سر به حكم اسلام درآورد. نه سست شده ام نه ترسانم، نه خيانت كرده ام، نه ناتوانم. به خدا سوگند، درون باطل را چاك مى زنم تا حق را از تهى گاه آن بيرون كنم.

خطبه 104-صفات پيامبر

تا اين كه خدا محمد (ص) را برانگيخت، گواهى دهنده، مژده رساننده و ترساننده. بهترين آفريدگان، آن گاه كه خردسال مى نمود، و نژاده تر هنگامى كه كهن سال بود، پاكيزه تر پاكيزگان در خوى، و گاه بخشش، ابر برابر دستش خشك مى نمود. پس دنيا براى شما شيرين نبود، و دوشيدن پستان آن آسان نمى نمود، تا آن كه آن را شترى ديديد مهارش گسسته و جنبان، از لاغرى ميان بندش لرزان. حرام نزد گروهى نادشوار، چون سودن دست بر درخت سدر پيراسته از خار، و حلال از دسترس دور و ناپديدار، و به خدا سوگند، بدان دولت رسيديد- كه خواهان آنيد- و تا مدتى معين در آن بمانيد. پس- كنون- پهنه زمين براى شما خالى است، و آن را نگاهبانى نيست. دست شما در آن گشاده است، و دست زمامداران - حقيقى- از شما بازداشته، شمشير شما بر آنان مسلط است و شمشير آنان از شما نگاهداشته. همانا، هر خونى را خونخواهى است و هر حقى را خواهانى. همانا، خونخواه ما چنان كند كه داور درباره خود آن كند. او خداست كه هر كس را خواهد از دست او نجهد و آن كه گريزد، از او نرهد. سوگند به خدا، اى فرزندان اميه! كه در اندك زمانى دنيا را ببينيد در دست ديگران، و در خانه دشمنان.

آگاه باشيد كه بيناترين چشمها، چشمى است كه نگاه خود را به سوى خوبى گشايد. آگاه باشيد كه شنواترين گوشها گوشى است كه پند را فراگيرد و قبول نمايد. اى مردم! روشنى از زبانه چراغ واعظى طلبيد كه پند خود را كار بندد، و از زلال چشمه اى آب بركشيد كه از تيرگى پالوده بود. بندگان خدا! در نادانى خود ميارميد، و رام هوسهاى خود مگرديد كه فرود آينده بدين منزل، بر لب آبكندى فرود آمده است بيقرار، ريزان و ناپايدار. آنچه موجب تباهى اوست به پشت خود برمى دارد، و از جايى به جايى مى رساند، به خاطر رايى كه آن را پى در پى تازه مى گرداند، و مى خواهد چيزى را كه نمى چسبد بچسباند، و آن را كه نزديك نمى آيد به نزديك كشاند. خدا را، مبادا كه شكايت بريد بدان كه حاجت شما را روا ننمايد، و گرهى را كه با راى نادرست محكم كرده نگشايد. همانا، بر امام نيست جز آنچه از امر پروردگار به عهده او واگذار شده: كوتاهى نكردن در موعظت، و كوشيدن در نصيحت و زنده كردن سنت، و جارى ساختن حدود بر مستحقان، و رساندن سهم هاى- بيت المال- به درخور آن. پس به سوى- كشتزار- دانش بشتابيد، پيش از آنكه بوته، آن خشك شود، و پيش از آنكه به خود پردازيد و فرصت گرفتن علم از م

نبع آن و اهل آن از دست رود، و از كار زشت باز ايستيد و ديگران را از آن باز داريد، چه، به باز ايستادن پيش از بازداشتن ماموريد.