ترجمه نهج البلاغه

محمد بهشتی

نسخه متنی -صفحه : 258/ 127
نمايش فراداده

نامه 009-به معاويه

به معاويه قوم ما خواستند پيامبرمان را بكشند، و ريشه ما را بركنند، و غمها و اندوهها براى ما پيش آوردند، و چه كارهاى ناشايسته بر سرمان آوردند، و آسايش و آرامش را از ما بازداشتند، و ترس و بيم را ملازم ما قرار دادند، و ما را ناچار به سكونت در كوه و دشت (شعب ابى طالب) نمودند، و آتش جنگ را برايمان افروختند، پس به اراده و خواست پروردگار ما شر دشمن را از پيامبرش دفع نموده از حريم حرمتش دور كرديم، مومن ما به اميد اجر و ثواب در سختى و رنج بود، و كافر ما (مانند عباس بن عبدالمطلب و مطعم بن عدى كه تا آن وقت ايمان نياورده بودند) به سبب خويشاوندى حمايت و كمك مى نمود، و هر كه از خاندان قريش اسلام آورده بود، از ترس و بيم مصيبتى كه ما در آن گرفتار بوديم، آسوده و بركنار بود و اين رهائى، يا به دليل پيمانى بود كه با مشركين بسته و يا به سبب خويشاوندى با آنها بود كه وى از بيم و ترس بازمى داشت، و او از كشته شدن ايمن و آسوده بود. و چون جنگى روى مى داد و زد و خورد شديد مى گرديد، رسول خدا صلى الله عليه و آله اهل بيت خود را جلو مى انداخت، و با اين روش ساير يارانش را از سوزش شمشير و سرنيزه دور و بركنار مى ساخت، در روز بدر (چاهى است كه بدر نام نزديك به مدينه كنده بود) پسر عمويش عبيده بن حارث كشته شد، و حمزه (عموى پيامبر) در جنگ احد (كوهى است نزديك مدينه) كشته گرديد، و جعفر (برادر من) در جنگ موته (شهرى است در حدود شام) كشته شد، و خواست كسى كه اگر خواهم نامش را مى برم، مانند آنچه كه ايشان خواشتند از شهيد شدن (منظور خود امام عليه السلام است) ولى اجل گريبان آنها را زود گرفت و مرگ آن كس به تاخير افتاد. پس شگفتا از روزگار! كه در زمانى واقع شده ام كه با من برابرى گردد آن كس كه براى يارى دين مانند من كوشش نكرده، و سابقه و پيشى گرفتن مرا در اسلام نداشته است چنان سابقه اى كه هيچكس به مانند آن دسترسى ندارد مگر آنكه ادعاكننده اى ادعا كند آنچه را كه من از آن آگاه نمى باشم، و گمان نمى كنم كه خدا هم آن را بشناسد، در هر حال سپاس سزاى ذات خدا است.

اما درباره قاتلين عثمان كه خواسته بودى آنها را به سوى تو روانه كنم، بدان كه من اين كار را نگريستم و بسى انديشيدم و ديدم كه فرستادن آنها به سوى تو و غير تو درخور توش و توان من نيست، سوگند به جان خودم اگر از گمراهى و سركشى و نافرمانى و مخالفت و دشمنى كه پيش گرفته اى بازنايستى به زودى آنها را خواهى شناخت كه چسان در طلبت مى كوشند و براى برانداختنت چون سيل مى خروشند، مطمئن باش كه ديدارشان زحمت خشكى و دريا و كوه و دشت را به تو نخواهد داد، ولى اين ديدار تو را آزرده خواهد ساخت، ديدارى كه برخورد به آن تو را شادمان نسازد، و درود بر آنكه شايسته درود است.

نامه 010-به معاويه

باز هم به معاويه تو اى معاويه چه خواهى كرد هنگامى كه روزگار پرده از روى دنيائى كه در آن فرورفته اى و به زيب و زيورش فريفته شده اى و گول خوشيهاى آن را خورده و دل بدان بسته اى، بردارد، دنيائى كه تو را فراخواند به جان پذيرفتى، و پيشروت گشت دنبالش رفتى، و فرمانت داد پيرويش نمودى، زودا كه آگاه كننده اى تو را بر چيزى آگهى دهد كه هيچ نجات دهنده اى تو را از آن چيز نجات نتواند داد، پس، دست از اين كار بردار، و خود را براى حساب و كتاب آماده دار، و براى فرود آمدن مرگ دامن بر كمر زن، و سخنان ستمگران را از گوش خود بدر كن، و اگر چنين نكنى تو را به آنچه كه از خود غفلت دارى آگاه سازم، تو همان تن آسان خوشگذرانى هستى كه شيطان در درونت ره سپرده، و از لابلاى انديشه هاى شومت آرزوهايش را برآورده، و همچون خون و جان در تو جارى و روان گرديده است. و شما اى معاويه بى سابقه خير و نيكوئى و بدون دارا بودن بزرگوارى و ارجمندى كجا و كى سياستمداران رعيت و فرماندهان امر امت بوده ايد، و به خدا پناه مى برم از برقرار گشتن پيشينه هاى بدبختى! و من تو را مى ترسانم از اينكه هميشه در چنگال فريب و آرزو افتاده و درون و بيرونت يكرنگ نباشند.

و دعوت به جنگ كرده بودى، اگر چنين است مردم را كنار بنه، و براى نبرد با من به خودت زحمت بده، دو سپاه را از جنگ معاف داشته مردم را يك سوى نهاده، خودت فراسوى من آى تا معلوم گردد كداميك از ما گناه بر دلش چيره گشته، و غفلت جلو چشمش پرده آويخته، منم ابوالحسن قاتل پدربزرگت و دائيت و برادرت در روز بدر هستم، و اينك آن شمشير با من است، و با همان دل دشمن خود را ملاقات مى كنم، و من آئين نوين ديگرى، و يا پيامبر تازه اى بر خويش برنگزيده ام، و من در راهى هستم كه شما از روى اجبار به آن راه داخل شده بوديد و به اختيار آن را ترك نموديد.