باز هم به معاويه پس از حمد و ستايش خداى سبحان و درود بر خاتم پيامبران، پند و اندرزى از تو به من رسيد كه از سخنان بى سر و ته و گوناگون به هم پيوسته و پيامى آراسته اى، آن را از روى گمراهى نوشته، و به راى زشت خويش امضا كرده بودى، نامه مردى است كه نه بينشى دارد تا وى را راهنمائى نمايد، و نه داراى رهبرى است كه به پيرويش در راه راست گام زند، بلكه نفس و هوس او را خواند، و به گمراهيش كشاند، او هم پاسخ داد، و گمراهى زمامدارش شده او نيز پيروى نموده، پس هذيان گفت و ياوه سرائى آغاز كرد، و گمراه گشت و در گرداب تاريكى دست و پا زد.اين يك بيعتى است كه نظر ثانوى در آن تكرار نگردد، و اختيار راى در آن از سر گرفته نشود، هر كه از اين بيعت بيرون گردد نكوهشگر است، و آنكه در برابرش دودل باشد دوروى و منافق است.
نامه 008-به جرير بن عبدالله البجلى
به جرير بن عبدالله بجلى هنگامى كه او را نزد معاويه فرستاده بود پس از ستايش بر خدا و پيامبر، همين كه نامه من به تو رسيد، معاويه را وادار ساز كار را يكسره كند، و آخرين تصميم خود را بگيرد، و او را اختيار ده بين جنگى كه ويرانگر و بيرون كننده از خانه و ديار، و يا صلحى كه موجب خفت و خواريش باشد، پس اگر جنگ را برگزيد كه بيدرنگ اعلان جنگ به او بده، و اگر صلح را اختيار كرد از وى بيعت بگير، والسلام.