حاجات و نيازهاى مردمان، فقط به سه چيز روا و سر پا گردد و ارزش يابد: كوچك شمردن آن تا برآوردنش بزرگ نمايد، و پنهان داشتن آن تا هنگامى كه خود آشكار شود، و شتاب كردن در برآوردن آن حاجت تا نيازمند را گوارا باشد.
حکمت 098
روزگارى بر مردم بيايد كه در آن روزگار مقرب نباشد جز مكار غماز سخن چين، و جز زشتكار دروغگو زيرك خوانده نشود، و غير از شخص درستكار و منصف هيچ كس در جامعه ضعيف شمرده نگردد، مردم آن زمان صدقه دادن را تاوان و غرامت شمارند، و صله رحم و آمد و شد با خويشاوندان را منت گذارند، و بندگى و پرستش خدا را مايه برترى بر مردم پندارند! پس در چنان دورانى، مشورت پادشاه با زنان، و فرمانروائى و كارفرمائى با كودكان، و تدبير و انديشه امور كشور با خواجه سرايان و نامردان باشد.
حکمت 099
(بر تن آن حضرت جامه اى كهنه و وصله دار ديده شد علت پوشيدن آن را پرسيدند فرمود:) اين جامه ايست كه با آن دل فروتن و نفس اماره رام مى گردد و مومنان از آن پيروى مى كنند.
حکمت 100
همانا كه دنيا و آخرت دو دشمن ناهمگون و دو راه جدا از همند، پس آنكه دنيا را دوست داشت به آن دل بست و آخرت را دشمن گرفت و از آن روى گردانيد، و اين دو جهان همچون خاور و باخترند، و آنكس كه ميان آن دو راه پيمايد، هر چه به يكى نزديك شود، از ديگرى دور مى گردد، و آن دو پس از اين اختلافشان به دو زن مانند كه داراى يك شوهر باشند!
حکمت 101
از نوف بكالى (فرزند فضاله از ياران امام عليه السلام روايت شده) است كه گفت: شبى امير مومنان عليه السلام را ديدم كه از رختخواب خويش بيرون آمد و به سوى ستارگان نگاهى افكند و آنگاه مرا صدا زده فرمود: اى نوف، آيا خوابى يا بيدار؟ عرض كردم: يا اميرالمومنين بيدارم، فرمود: اى نوف، خوشا به حال پارسايان و بى رغبتان به دنيا كه به آخرت دل بسته اند، ايشان كسانى هستند كه زمين را فرش و خاكش را بستر و آبش را نوشابه اى گوارا قرار داده اند، و قرآن را لباس باطن، و خواندن و درخواست خداى را لباس ظاهر گرفتند، پس آنگاه به روش مسيح به دنيا پشت پا زدند. اى نوف، داود عليه السلام در چنين ساعتى از شب برخاست و گفت: اين ساعت زمانى است كه هيچ بنده اى، در آن پروردگارش را نخواند مگر آنكه دعايش به هدف اجابت مقرون گردد، مگر اينكه آن مرد ده يك بگير، و باج ستان، و يا كسى كه مردم را به ستمكارى بشناساند و اسرارشان را پيش آنان فاش سازد، و يا پاسبان، و يا نوازنده ساز يا نقاره چى و دهل زن باشد. سيدرضى رحمه الله عليه فرمايد: عرطبه به معنى طنبور. و كوبه به معنى طبل است، و نيز به عكس هم معنى كرده اند.