نامه 017-در پاسخ نامه معاويه - ترجمه نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه نهج البلاغه - نسخه متنی

محمد بهشتی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

نامه 017-در پاسخ نامه معاويه

پاسخ به نامه معاويه (بنا بر نوشته ابن ابى الحديد و ابن ميثم بحرانى معاويه نامه اى به امام عليه السلام نگاشت كه خلاصه اش اين است: ما اگر مى دانستيم، اين جنگ و خونريزى تا اين حد آسيب و زيان ببار مى آورد هيچيك به آن اقدام نمى كرديم، اينك ما بر خردهامان چيره شديم و تنها راهى كه برايمان باقى است آن است كه نسبت به گذشته ابراز پشيمانى نمائيم و به انديشه اصلاح آينده باشيم، تو مى دانى كه لشكر عرب از دو سوى در شرف نابودى است، من و تو فرزندان عبدمناف و در نسب با هم برابريم من پيش از اين ولايت شام را از تو خواستم، بدون آنكه طاعت و فرمانت را بر من روا دارى نپذيرفتى، امروز نيز همان را از تو درخواست مى كنم. هنگامى كه حضرت آن نامه را خواند فرمود: شگفتا از معاويه و نامه اش! آنگاه در پاسخش چنين نوشت:) و اما اينكه از من فرماندارى شام را درخواست كردى دانسته باش، چيزى را كه ديروز از تو دريغ داشتم محال است امروز آن را به دست تو بسپارم، و اما گفتارت كه جنگ عرب را خورده است، و از آنها جز اندكى باقى نمانده اند، بدانكه هر كه در راه حق شربت شهادت نوشيد به بهشت، و آنكه براى باطل كشته شد در آتش است، و اما اينكه گفتى ما و
تو در سپاهيان و جنگ با هم برابريم، پس كوشش تو براى شك و ترديد از من براى يقين و باور بيشتر نيست، و مردم شام به دنيا حريصتر از مردم عراق به آخرت نيستند، و اما سخن تو به اينكه ما فرزندان عبدمناف هستيم، پس ما چنين هستيم ولى اميه مانند هاشم و يا حرب همچون عبدالمطلب و ابوسفيان بسان ابوطالب و نه مهاجر همچون اسير و آزاد كرده شده است، و پيوسته به دين مانند يك ديندار و پيرو باطل چون طرفدار حق و دغلباز همطراز مومن نبوده و نيست، و چه ناخلف فرزندى است فرزندى كه پيروى كند پدرى را كه در آتش نگونسار است. ديگر آنكه افتخار نبوت و پيامبرى در دسترس ما است، به نحوى كه به وسيله آنها هر عزيز را خوار، و هر حقيرى را ارجمند و گرامى نموده ايم، در آن هنگام كه خداوند عرب را گروه گروه به دينش درمى آورد، و اين امت خواه ناخواه آن دين را گردن مى نهاد، شما از آنهائى بوديد، كه يا با رغبت و يا از ترس آن را قبول نموديد، تازه همين اسلام دروغين شما هنگامى بود كه يكه تازان پيشاهنگ به پيشى گرفتنشان رستگار و نخستين دسته مهاجران با فضيلت و كرامت رخت بربستند، پس براى شيطان در خود بهره اى و به خويشتن راهى قرار مده والسلام.

نامه 018-به عبدالله بن عباس

به عبدالله بن عباس فرماندار او بر بصره اى پسر عباس، بدان كه بصره فرودگاه شيطان و كشتزار فتنه و آشوب است، پس مردم آن سامان را با نيكى نمودن به ايشان خرم و شاد گردان، و گره ترس را از دلهاى ايشان بگشاى، مرا گفتند تو با بنى تميم تندخوئى آغاز نهاده، و درباره آنها دشمنى روا داشته با اينكه بنى تميم مردمى هستند كه هيچگاه ستاره اى از آنها غروب نكرد مگر آنكه اخترى درخشانتر برايشان سر زد، و كسى در خونريزى و كينه جوئى نه در دوران جاهليت و نه در اسلام بر آنها پيشى نگرفته است و نمى گيرد، و آنان را با ما خويشاوندى پيوسته و نزديك است، و ما به پيوند دادن رشته خويشى مزد داده شدگان، و بر بريدنش وزر و وبال دارندگانيم، پسر عباس خدا تو را بيامرزد، بكوش نيك و بدى كه بر زبانت آمده و مى آيد و يا با دستت شده و مى شود پايان دهى، و براى رفتارى كه با مردم مى نمائى حدى بنهى چه، من و تو در گفتار و كردار شريكيم، و چنان باش كه گمان نيكوى من به تو باشد، و انديشه من درباره ات سست نگردد، والسلام.

نامه 019-به يكى از فرماندهان

به يكى از فرماندارانش پس از ستايش خداى يكتا و درود بر خاتم انبيا، روستائيان اهل ولايت تو از درشتى و سخت دلى و تحقير و تندخوئى و سختگيرى و ستمگرى تو شكايت كرده اند، من پس از رسيدگى ديدم، چون مشرك هستند چندان شايسته ملاطفت نيستند، از طرف ديگر، سزاوار هم نيست كه چون با مسلمين پيمان بسته اند، يكباره منفور و مغضوب شوند، بنابراين درباره ايشان جامه اى به پيكر خود درپوش، كه با درشتى و نرمى توام باشد گاهى با آنان مهربان، و گاهى نامهربان باش، و روى اصل نزديك ساختن و در عين حال دور نگه داشتن و كجدار و مريز گرفتن رفتار نما به خواست خدا.

/ 258