ترجمه نهج البلاغه نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
آگاه باشيد، كه شما در ستمگرى و سركشى بسيار سعى و كوشش كرديد، و در زمين فساد و تبهكارى نموديد، از روى آشكار كردن دشمنى با خدا، و بيرون آمدن براى جنگ با مومنين! خدا را، خدا را، از او بترسيد در گردنكشى و خودپسندى كه از نادانى و كبر برمى خيزد، چرا كه كبر پديدآرنده دشمنيها، و دميدنگاههاى شيطان است، كه با آن ملتهاى كهن را در قرنهاى گذشته فريب داد، و كينه و ستيز را در درون آنان برنهاد، تا اينكه در تاريكيهاى نادانى و دامهاى گمراهى او شتافتند در حالى كه در برابر راندن او رام و به كشيدنش آسوده و آرام بودند، اين شتاب به سوى شيطان كارى است كه دلها در آن يكنواخت و گذشتگان در آن از يكديگر پيروى كردند، و به سوى خودپسندى و سربلندى كه سينه ها به سبب آن از كينه و رشك تنگ گشت. آگاه باشيد، بپرهيزيد و بترسيد از فرمانبردارى، و پيروى بزرگان و مهترانتان كه پيوسته بجاه و شرف و فر و شكوهشان مى باليدند، و بيش از نسبشان جوياى برترى شدند، و آنچه كه به گمانشان زشت بود به پروردگارشان نسبت دادند، و آنچه خدا به ايشان احسان كرده بود انكار نمودند براى نبرد كردن با قضاء و قدر او و زد و خورد كردن با نعمتهايش، پس اينان پايه هاى كاخ ت
عصب و ستونهاى اركان فتنه و شمشيرهاى مغروريت و جاهليت مى باشند (كه گردنكشى و افتخار به پدران پوسيده خود را، مانند تيغهاى برنده به كار افكنده و فتنه و آشوب برمى انگيزند). پس، از خدا بترسيد، و براى نعمتهايش بر شما ناسپاسى و در جود و احسانش، كفران و تباهى مكنيد و بر او رشك نبريد، و از فرومايگان پرادعاء كه شما در نهايت صفا و سادگى آب تيره و گل آلودشان را آشاميديد، و با كمال تندرستى در بهبود ايشان از بيماريهاى واگيردار كوشيديد، و كژى و نادرستيشان را در راستى و درستيتان داخل نموديد، فرمان نبريد، و گناهشان را بجان نخريد. در حالى كه ايشان، پايه و اساس سركشى از فرمان خدا، و ملازمان گناه، و مخالفان دين و ايمان هستند، شيطان آنان را شتران باركش خويش گرفته، و او را سپاهيانى است كه به آنها بر مردم مى تازد، و ترجمه كننده هائى كه به زبان آنها سخن مى گويد، تا خرد و هوشمندى را از شما بربايند و در چشمهايتان نشينند و در گوشهايتان زمزمه مكرر كنند، و شما را هدف تير تباهى و نفس خوارى و دستاويز گرفتارى خود قرار دهند، پس، از كيفر خدا و حمله و سختيها و عذابهاى او كه به گردنكشان و نافرمانان پيش از شما رسيده عبرت گيريد، و از جاهائى كه چ
هره شان به خاك سائيده، و پهلوهايشان ماليده شده پند پذيريد، شما از چيزهائى كه موجب كبر و خودپسندى هستند به خدا پناه ببريد، درست بدانسان كه از حوادث و پيشامدهاى سهمگين روزگار، تنها اميد و پناهتان اوست،
اگر قرار بود خدا به كسانى از ميان بندگان خويش اجازه تكبر و خودنمائى دهد، هرآينه به پيامبران و دوستان گزيده اش مى داد، ولى آنها را از خودخواهى و سربلندى و گردنكشى منع كرده تواضع و فروتنيشان را پسنديده داشت، تا گونه هاشان را به خاك بمالند، و با چهره هاى گردآلود پيوسته اشك بريزند و به درگاهش بنالند، و دست و بالهايشان را براى خدمت به مومنين و خداپرستان بگشود، و ايشان را افتادگانى آزاد قلمداد فرمود، اينان مردمى بودند كه ضعيف پنداشته شده بودند، خدا آنان را از راه گرسنگى بيازمود، و دچار سختى و گرفتاريشان نمود، و به مواضع خوف و ترس امتحان فرمود، و از ناشايسته ها خالص و پاك گردانيد، پس بنابراين خوشنودى و خشم خداى را به داشتن مال و فرزند معتبر ندانيد، در حالى كه در بحبوحه قدرت و توانگرى، مراكز آزمايش و امتحان را شناسا نيستيد، زيرا كه خداوند سبحانه و تعالى در قرآن كريم فرموده: آيا چنين پنداريد كه آنچه از دارائى و فرزندان كه ما به ايشان مى دهيم در نيكوئيهاى آنها مى شتابيم، (در حالى كه چنين نيست) بلكه آنان شعور اين را ندارند كه ما بدين وسيله مى خواهيم امتحانشان نمائيم و خداوند پاك بندگانى را كه در پيش خويش دا
راى گردنكشى هستند از راه سنجش با دوستان و اوليائش كه در ديده آن گردنكشان افتاده و زبون مى آيند مى آزمايد، و (شاهد بر اين آزمايش در داستان موسى و فرعون موجود است) موسى ابن عمران با برادرش هارون- عليهماالسلام- كه همراه او بود بر فرعون وارد شد و در بر آنها جامه هاى پشمى و در دستشان عصاى چوبى بود، پس پايندگى ملك و ادامه عزتش را بر او مقرر داشتند، به شرط اينكه مسلمان و مومن به خدا شود، فرعون به درباريانش اظهار داشت: آيا از اين دو نفر تعجب نمى كنيد كه براى برقرارى پادشاهى و پايدارى عزت من چه گزافى مى گويند، در صورتى كه خودشان از ندارى، و خوارى پريشان و نزارند چنين كه مى نگريد، (فرعون به مردم گفت اگر اين دو نفر از جانب خدا آمده اند) پس چرا دست بندهاى طلا به دستشان آويخته نشده و خواست با اين سخن زر و گرد آوردن آن را بزرگ بشمارد، و پشم و جامه پشمى را ناچيز و كوچك بدارد.و اگر خداوند پاك هنگامى كه پيامبرانش را براى ارشاد مردم به رسالت برمى انگيخت مى خواست، مى توانست كه بگشايد براى آنها گنجهاى زر، و كانهاى طلاهاى ناب، و بوستانهائى كه سرشار از انواع درختان ميوه است، و پرندگان آسمان، و چرندگان زمين را با آنان بفرستد، البته بجاى مى آورد، و اگر چنين كرده بود، ارزش آزمون بى قدر، و بهاى پاداش و جزاى خير، بيهوده، و پيامهاى الهى بى مورد بود، پذيرفتگان درگاهش را مزد و پاداشى لازم نبود، و هيچكس اخبار آسمانى و وعده و وعيد را راست نمى پنداشت، ايمان آورندگان، سزاوار ثواب نكوكارى نمى شدند و كردار با گفتار تطبيق نمى كرد، ولى ذات اقدس او پيامبرانش را نيرومند و با عزم و اراده و در عين حال آرام و شكيبا و اهل نرمش فرمود، با قناعت چشم و دلشان را سير كرد، و با بى نيازى گوش و زبانشان را به شاهراه راستى و درستى آورد. اما اگر پيامبران را آن قدرت و توانائى بود كه كسى نمى توانست، بر آنها تسلط يابد، و با قدرتى كه داشتند هيچكس ياراى ستمگرى بر آنان را نداشت و چنان سلطنت و فرمانروائى مى كردند كه كسى مجال گردنكشى نمى يافت، و جملگى مردم براى ديدارشان بار سفر بر اشتران مى بستند و به سويشان مى آمد
ند، البته اين براى پند گرفتن مردم آسانتر، و از كبرورزيدنشان دورتر بود، و البته ايمان مى آوردند آن مردم به آن پيامبران، از جهت ترسى غلبه كننده، يا خواهشى كه به ايشان ميل كننده بود آنگاه نيات، در هم آميخته، و نيكيها قسمت شده بود (نيمى براى دنيا و نيمى براى آخرت كار مى كردند) ولى خداوند سبحان خواسته كه پيروى از پيامبرانش و باور داشتن به كتابهايش و فروتنى براى ذات و تسليم در مقابل فرمان و گردن نهادن به طاعت و بندگيش چيزهائى دربر داشته باشد مخصوص او كه به آن چيزها از غير آنها عيبى آميخته نشود، و هر چند آزمايش بزرگتر باشد، ثواب و پاداش بيشتر است.آيا نمى بينيد كه خداوند پاك پيشينيان را از زمان آدم صلوات الله عليه، تا آخرين كسى از جهانيان را آزمايش كرد به سنگهائى كه نه زيان دارد و نه سود بخشد و نه مى بيند و نه مى شنود، پس آن سنگها را بيت الحرام خود قرار داد، آنچنان خانه اى كه آن را براى مردم سرپاى ساخته، و آن را قرار داد در سخت ترين جاهاى زمين از حيث سنگستان بودن، و كمترين جاهاى بلند جهان، از جهت خاك و كلوخ داشتن، و تنگترين دره ها كه در طرفى از زمين واقع است، ميان كوههاى درشت و زمخت و شنهاى نرم، و چشمه هاى كم آب، و دههاى دور از هم كه نه شتر و نه اسب و نه گاو و نه گوسفند در آن پرورش مى يابد، آنگاه آدم عليه السلام و فرزندانش را امر كرد كه به آنجا روى آورند، و دمى چند پيرامونش به سر برند پس خانه كعبه محلى براى سود دادن سفرها و مقصد انداختن بارهاشان گرديد، خرم دلان به آن خانه فرود مى آيند، از بيابانهاى بى آب و گياه، و راههاى پرپيچ و خم كوههاى سفيد و سياه، و جزاير درياهاى دور و آكنده از خوشى و رفاه، به سوى آن مى شتابند، تا هنگام گردش به دور خانه خدا از در خشوع و خوارى و شوق شانه هاى خود را جنبانده صدا به تهليل (لا اله الا الله) بركشيده هروله ك
نانند، در حالى كه براى خوشنودى خدا با موهاى ژوليده، و روهاى غبارآلوده هستند، جامه هاى (دوخته) خود را به پشت سر افكنده (و جامه هاى نادوخته احرام را پوشيده) و با آرايش نكردن و نتراشيدن موها و زياد شدن آنها خويشتن را زشت و بدنما ساخته اند، خداوند بدينگونه آنها را دچار رنج و گرفتارى مى نمايد، و اين چنين راستى و درستى و شايستگى و ايمانشان را مى آزمايد. چنان آزمون و امتحانى بزرگ و سخت و عيان، كه آن را وسيله اى براى وصول به فردوس برين و بجاى آوردن رحمت خويش قرار دهد. و اگر خداوند سبحان مى خواست خانه محترم و عبادتگاههاى بزرگ خويش را بين باغها و جويها و زمين نرم و هموار با درختان بسيار و با ميوه هاى در دسترس و ساختمانهاى به هم پيوسته قرار دهد، و دههاى نزديك به هم، و بين گندم سرخ گونه، و مرغزار سبز، و زمينهاى پرگياه بستان دار، و كشتزارهاى تازه و شاداب، و راههاى آباد، مقدار پاداش را به تناسب كمى آزمايش اندك مى گردانيد، و اگر پايه هائى كه براى اين خانه گذاشته شده و سنگهائى كه ديوارهايش با آنها بالا رفته است زمرد سبز و ياقوت سرخ و درخشان و روشنى بخش بود، آن وقت شك و نگرانى را كم و سبك مى كرد، و تلاش و كوشش ابليس را در سي
نه مردم از ميان مى برد، ديگر ترديد و دودلى مفهومى نداشت، و كسى نيك منشان را از بدكنشان نمى شناخت، ولى خداوند بندگانش را به سختيهاى گوناگون مى آزمايد، و با كوششهاى رنگارنگ از آنها بندگى مى خواهد، و آنان را به انواع چيزهائى كه خاطرپسند نيست آزمايش كند براى بيرون كردن كبر و خودپسندى از دلها و جا دادن فروتنى در جانهاشان، تا اينكه اين آزمايش را، درهاى گشاده به سوى احسان و وسائل آسان براى عفو و بخشش خويش قرار دهد.پس، از خدا بترسيد، از خدا بترسيد از كيفر تبهكارى در دنيا و زيان ستمكارى در آخرت و زشتى پايان خودخواهى و گردنكشى، زيرا تبهكارى، و ستمكارى، و گردنكشى و خودپسندى بزرگترين دام و فريب شيطان است، چنان فريبى كه دلهاى مردان را بسان جوشان شدن زهرهاى كشنده به جوش مى افكند، پس شيطان هرگز ناتوان نمى شود، و كشتنگاه هيچيك را اشتباه نمى كند، نه دانشمند را براى دانشش، و نه درويش بينوا را در كهن جامه اش، و از اين رو، خداوند بندگان مومنش را به منظور ايمن شدن از گزند ابليس و فريبهايش به نماز و زكات و تلاش براى روزه گرفتن در روزهاى بايسته وادار ساخت، تا دست و پايشان از جنبش بايستد، و سر و چشمشان به زير بيفتد و فروتن و پاكدل شوند، و باد نخوت و تكبر از سرشان بدر رود و ديگر گرد گناه نگردند، براى اينكه در اين نماز و روزه و زكات است، چهره ها را از راه فروتنى به خاك سائيدن، و اعضاى پاكيزه را براى اظهار كوچكى به زمين چسباندن، و شكمها را به پشت رساندن، و ميوه هاى زمين و غير آنها را به زيردستان رساندن، اكنون براى نابودى تفاخر و تعصب و سركوبى عناد و عصيان، به اين طاعت و بندگى بنگريد.من هر چه نگريستم هيچيك از مردم جهان را نيافتم كه بر سر چيزى از چيزها تعصب و گردنكشى نمايد مرگ از روى علت و سببى كه اشتباهكارى نادانان را دربر دارد، و يا اينكه بر اساس دليل و برهان كم خردان و سست انديشان قرار داشته، حال آنكه در مورد شما چنين نيست چون شما در امرى عناد مى ورزيد و نافرمانى مى كنيد كه سبب و انگيزه اش معلوم نمى باشد. اما ابليس كه بر آدم به كبر، و گردنكشى برخاست براى سرشت آتشين وى بود كه آدم را در آفرينش سرزنش نموده، و گفت: من از آتشم و تو از گل، و اما توانگران و خوشگذرها و نازپروردگان ملل به نعمتهاى فراوانى كه داشتند غره شدند و گفتند: دارائى و فرزندان ما بسيار است و ما دچار شكنجه و آزار نمى شويم پس اگر جز تعصب و نافرمانى چاره اى نداريد، بايد آن كبر، براى خصال پاكيزه و كارهاى پسنديده و امور نيكى كه بزرگان و دليران خاندان عرب، و روساى قبائل، كه با آنها بر ديگران برترى مى جويند، به واسطه اخلاق مرغوب، و خردهاى بزرگ و مدارج و مراتب بلند و عالى و صفات پسنديده باشد، بنابراين شما نيز تعصب نمائيد، به خصال نيك از قبيل نگهدارى حق همسايه، وفاى به عهد و پيمان، فرمانبرى نيكان، نافرمانى گردنكشان، فر
اگرفتن احسان، دست از ستمگرى كشيدن، خونريزى را بزرگ شمردن، داد مردم را دادن، خشم را فرونشاندن، دورى گزيدن از تبهكارى و آشوبگرى در زمين.مردم بترسيد از سختيها و عذابها كه بر اثر زشتكاريها و بدكرداريها بر سر ملتهاى پيش از شما آمد، و پيش آمدهاى آنها را در نيكى و بدى خويشتن ياد آوريد، و خيلى مواظب باشيد كه مانند آنان نشويد، آنگاه كه در دوگونگى و اختلاف ايشان انديشه كرديد، كار و راهى را كه موجب ارجمندى و رستگارى آنان شده است انتخاب كنيد، راهى را برگزينيد كه دشمنان را از آنها دور ساخته و سلامتى و تندرستى يافتند، و نعمت و خوشى براى آنان فراوان شد، و پيوند مهر و دوستى و نيكوكارى و الفت و همبستگى را ميانشان استوار ساخت. از پرهيز كردن از جدائى، و مهر ورزيدن، و يكديگر را به مهربانى با هم سفارش كردن، و از كارهائى كه مهره هاى پشتشان را شكست، و دست و پايشان را بست، و قدرت و توانشان را سست كرد، از جهت كينه ورزى در دلها و دشمنى داشتن در سينه ها و از كمك به افتادگان و مستمندان دريغ نمودن و براى خوشى و آسايش خويش خواب و آرامش را از اين و آن ربودن، و انديشه كنيد در حالات گذشتگان از خداپرستان و مومنان پيش از خودتان كه در هنگام آزمايش و رنج كشيدن چگونه بودند؟ آيا بارشان از مردم ديگر گرانتر، و رنج و زندگانيشان از ساير جهانيان دشوارتر نبود، فراعنه و گ
ردنكشان آنان را به بردگى مى گرفتند، و بدترين شكنجه ها را درباره ايشان روا مى داشتند، و تلخترين ميوه ها را در دهانشان مى گذاشتند، پس هميشه حال آنها در خوارى هلاكت و زير تسلط و استيلاى فراعنه بود، نه چاره اى براى امتناع از كار مى يافتند، و نه راهى به قصد دفاع از خود مى شناختند، تا آنگاه كه خدا كوشش ايشان را در شكيبائى بر رنج بردن و آزار فراوانى كه در زمينه محبتش مى كشيدند، و پايداريشان را در ازاء دشواريهائى كه از ترسش تحمل مى كردند، ديد، بر حالشان رحمت آورد، آنها را از گرفتاريهاى سخت گشايش و رهائى داد، و به آنان عوض ذلت و خوارى ارجمندى و عوض ترس آسودگى عطا فرمود، به طورى كه پادشاهان فرمانده و پيشوايان رهنما گرديدند. و از جانب خدا بيش از آنچه كه آرزومند بودند، عزت و بزرگوارى به ايشان رسيد. پس بنگريد چسان بودند: اجتماعشان متفق، انديشه هاشان متحد، و دلهاشان هماهنگ، و دستهاشان در پى يارى هم، و شمشيرهاشان حامى و پشتيبان يكديگر، ديده ها نافذ و كنجكاو، و عزم و اراده ها يكى بود، آيا اينها نبودند كه در اقطار و اكناف جهان، بر همه فرمانروا و پيشوا بودند؟ پس بنگريد پايان كارشان به كجا انجاميد، هنگامى كه ميانشان جدائى افتاد
و رشته مهر و پيوندشان از هم گسسته شد. و دلها و حرفها از هم دور و جدا، و به دستجات مختلفى تقسيم، و با پراكندگى با هم در حال جنگ شدند، خدا لباس بزرگى و شكوه را از تنشان درآورد، و فراخى نعمت را از آنها سلب كرد، و براى عبرت گرفتن پندگيرندگانتان داستانها و اخبار آنان را در ميانتان برجاى گذاشت.پس بنابراين از آنچه بر سر فرزندان اسماعيل و زاد و رود اسحاق و بنى اسرائيل عليهم السلام آمد و پند و اندرز گيريد كه چه بسيار متناسب است سرگذشتهاى مردم هر عصرى با يكديگر و چه مانند و نزديك است داستانها با هم، لختى به پراكندگى و دربدرى آنها، در روزگارى كه خسروان و قيصران سرور و اربابشان بودند بنگريد، تا بدانيد چگونه ايشان را از روستاهاى حاصلخيز و اطراف جهان، و درياى عراق (دجله و فرات) و جلگه هاى سرسبز گيتى كه داشتند بيرون كردند، و به بيابانهائى كه در آنها درمنه (گياهى است بيابانى و خودرو و آبش بسيار تلخ و ناگوار است) و خار مغيلان مى رويد، و بادهاى تند مى وزد و زندگى به سختى مى گذرد بردند، در حال درويشى و مستمندى كه با زخم و موى شتر همراه بودند، آنها از جهت جايگاه پست ترين امتها، و از لحاظ آسايشگاهشان بسيار بدبخت و بداقبال بودند، نه مهترى بود كه احترامشان كند و پناهشان دهد، و نه مهربانى بود كه به عزت و لطف خود، آنها را به بزرگوارى خويش بنوازد. اوضاع و احوال آشفته و پريشان بود، و دستها مختلف و قيافه ها نگران مى نمود، و پراكندگى و پاشيدگى بر بيچارگى همه مى افزود، در رنج و محنت و جهل و نادانى خويشتن گرف
تار بودند از قبيل زنده به گور كردن دختران، و پرستيدن بتان، و دورى جستن از خويشان، و غارتگرى از هر راهى. پس بنگريد به الطاف و نعمات خداوند بر ايشان هنگامى كه به سوى آنها پيامبرى راستين را فرستاد و ايشان را فرمانبر شريعت او گردانيد، و با دعوت خود آنان را دور هم جمع و نسبت به يكديگر مهربان كرد، چگونه نعمت و آسايش بال بزرگوارى خود را به روى آنان گسترد، و نهرهاى شادكامى و كامجوئى را برايشان روان ساخت، و شريعتش آنها را سود سرشار و بهره بسيار بخشيد، پس غرق در نعمت آن شدند و از خرمى زندگانى آن خرسند گرديدند، اوضاع و زندگانيشان در سايه پادشاهى بس ارجمند كه بر دنيا و آخرت فرمانروائى مى كند بهبود يافت، و خورشيد بزرگى و عزت بر وجودشان تافت، زندگى بار ديگر روى خوش نشانشان داد، و آنچه مى خواستند در دسترشان نهاد، و در پرتو اوج و بلندى سلطنتى نيرومند و ثابت كارهايشان به سامان گرديد، آنگاه آنان شهرياران جهانيان، و فرمانروايان شرق و غرب گيتى گرديدند، بر كسانى كه بر آنان مسلط بودند مسلط شدند، و برآنان كه برايشان فرمان مى راندند فرمان راندند، ديگر كسى نيزه حواله ايشان نمى ساخت، و سنگ به طرفشان نمى انداخت.آگاه باشيد كه شما دستهايتان را از ريسمان طاعت و پيروى رهانيديد، و در دژ و حصار ايمان و اعتقاد با احكام مطرود زمان جاهليت، رخنه افكنديد، و خداوند پاك بر اين امت منت نهاد، و با رشته گسست ناپذير الفت آنان را با همديگر دوست و برادر نمود، الفت و مهرى كه در سايه اش قرار و آرام مى يابند و در كنارش آسوده مى گردند، به نعمتى كه كسى از آفريدگان بهاى آن را نمى داند، زيرا بهاى الفت و مهربانى با يكديگر از هر بهائى افزونتر و از هر بزرگى بزرگتر است. بدانيد كه شما بعد از هجرت دوباره خوى و رفتار اعراب دوران جاهليت را پيش گرفتيد، و پس از دوستى و همبستگى پس دسته و حزب بازى رفتيد، از اسلام جز به نام آن علاقه نداريد، و از ايمان جز نشانش را نمى شناسيد تو گوئى اسلام را ننگ مى پنداريد، كه آن كلمه اى كه در هنگام تن به ننگ نسپردن مى گويند، شما آن را بى مورد استعمال كرده و مى گوئيد النار و لا العار، به آتش مى رويم، و تن به ننگ نمى دهيم، گوئيا شما مى خواهيد آبروى اسلام را بريزيد، و پرده حرمتش را دريده عهدى را كه به وسيله آن با خداى خويش بسته ايد بشكنيد و با او بستيزيد، چنان عهدى كه خداوند آن را در زمين براى شما پناه از آسيب
دشمن و در ميان آفريدگانش آسايش قرار داده است، و شما اگر به غير اين دين پناهنده شويد كافران با شما خواهند جنگيد، و جبرائيل و ميكائيل و مهاجرين و انصار نيستند كه شما را يارى كنند مگر با شمشير زد و خورد نمائيد تا خداوند بينتان حكم فرمايد. و مثلها و داستانهاى گذشتگان از عذاب خدا و بلاها و سختيهاى او كه كوبنده و به دردآورنده است و از روزگاران خشم و پيشامدهايش در دسترس شما است، پس مبادا كه بر اثر جهالت و ناانى، عقوبتش را دير پنداريد، و در سختگيرى و نرسيدن به عذاب الهى، سهل انگارى كنيد، زيرا كه آفريدگار يگانه، ملتهاى گذشته را از لطف و رحتمش دور نساخت، مگر اينكه آنها امر به نيكى و نهى از زشتى و پليدى را از ياد بردند، و به فتنه و فساد پرداختند، آنگاه خداوند نادانان را به خاطر ارتكاب به گناه و عناد، و دانشمندان را به دليل ترك نهى از زشتى، از عرصه لطف و رحمتش براند و به لعن خويش، گرفتارشان نمود.آگاه باشيد كه شما رشته اسلام را يكباره از هم گسيختيد، و حدود و دستورات آن را ريز ريز كرده به دور ريختيد، و فرمانهاى او را با سستى و سهل انگارى درآميختيد. اما من بدانيد كه خداوند مرا به پيكار با ستمگران، و پيمان شكنان و تبهكاران در روى زمين فرمان راند، آنگاه من با شكنندگان پيمان (طلحه و زبير و اصحاب جمل) جنگيدم، و با آنها كه دست از حق كشيدند پيكار كردم، و بيرون روندگان از حق را خوار و زبون ساختم، و اما شيطان ردهه را (كه يكى از روساى خوارج نهروان ثرمله يا حرقوص ابن زهير و لقبش ذوالثديه است زيرا يك دستش مانند پستان زنان بوده است، و برخى ذواليديه خوانده اند يعنى داراى يك دست كوچك) هنگامى كه صداى مهيب خشم من به گوشش نشست، چون شنيدم كه از ترس چگونه قلبش به تپش افتاد و ديدم كه چه سخت تنش لرزيد، از اينرو ديگر نيازى به كشتن او نديدم. از ستمگران عده اندكى باقى ماندند كه به يارى و مشيت خداوند، اين بار كه بر آنها بتازم، دولتشان را سرنگون و قدرت و شوكتشان را نابود سازم، جز من در كمى كه در اطراف شهرستانها پراكنده مى گردند.