حکمت 072 - ترجمه نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه نهج البلاغه - نسخه متنی

محمد بهشتی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

حکمت 072

هر چه بشمار آيد پايان يافتنى است، و هر انتظار كشيده شده آمدنى است.

حکمت 073

هر گاه كارها مشتبه و مبهم شد آخرشان به اولشان مقايسه و برابرى مى شود.

حکمت 074

(روزى ضرار بن حمزه ضبابى كه از خواص نيكان اصحاب اميرالمومنين على عليه السلام بود نزد معاويه رفت. معاويه درباره اميرالمومنين از او پرسشهائى نمود. ضرار گفت: گواهى مى دهم در بعضى جاهائى كه عبادت مى كرد او را ديدم هنگامى كه شب پرده سياه خود را فروآويخته و على در محراب عبادتش ايستاده، محاسن مبارك را به دست گرفته، به خود مى پيچيد همچون پيچيدن مارگزيده، و مى گريست مانند گريستن اندوه رسيده، و مى فرمود: اى دنيا، اى دنيا، از من دور شو، آيا نظرت مرا گرفته و خواسته؟ يا اشتياق به من چنين واله و شيدايت ساخته؟ آن مباد كه هنگام نزديكى تو به من برسد، و چه اندازه دور است آرزوى تو! تو برو غير مرا بفريب كه مرا در تو نيازى نيست، و من تو را سه بار طلاق گفته ام، و بازگشتى در كار نيست، زندگانى در تو كوتاه، و بزرگيت كوچك، و آرزويت ناچيز و پست است، آه از كمى توشه و درازى راه و بزرگى خطر و دورى سفر و سختى ورودگاه (قبر و برزخ و قيامت و ايستادن در محشر براى حساب). پس از اين معاويه بى اختيار اشكش جارى گشت و گفت: خدا ابوالحسن را بيامرزد، او چنين بود. اى ضرار اندوه تو بر آن حضرت چگونه است؟ ضرار گفت: مانند اندوه و سوگوارى مادر
ى كه فرزندش را پيش چشمش سر بريده باشند.)

حکمت 075

(پيرمردى از اهل شام كه از ملتزمين ركاب على عليه السلام بود پس از بازگشت از جنگ صفين از آن بزرگوار پرسيد: آيا رفتن ما به جنگ اهل شام به خواست و تقدير خدا بود يا نه؟ امام عليه السلام پاسخ داد: سوگند به خدائى كه دانه را در زير خاك شكافت، و انسان را آفريد، به جائى گام نگذاشتيم و به دره اى سرازير نگشتيم مگر به خواست و تقدير او. پيرمرد شامى گفت: پس رنج ما در اين سفر و جهادمان بدون اجر و پاداش است، چون به اختيار ما نبوده، آن حضرت فرمود: اى پير، خدا بزرگ گردانيد پاداش شما را در رفتنتان كه مى رفتيد و در برگشتتان كه برمى گشتيد زيرا در هيچ حال و به هيچ وجه مجبور به اين كار نبوديد، پيرمرد گفت: چگونه است با اينكه ما را قضا و قدر مى راند؟ امام پس از سخن دراز كه ما اين مقدار از آن را اختيار نموده ايم فرمود:) شگفتا! شايد تو گمان كرده اى كه خواست خدا لازم و تقديرش حتمى است، اگر آن اين چنين باشد البته ثواب و عقاب باطل و وعد و وعيد ساقط بودى، بدانكه پاك پروردگار بندگانش را امر فرموده بااختيار و نهى نموده با بيم و ترس و آنها را به كارهاى آسان مامور ساخته، و آنچه را سخت و دشوار است از گردنشان انداخته، و در برابر كار
اندك پاداش بسيار عطا فرمود، و او را عصيان و نافرمانى نكرده اند از جهت اينكه مغلوب شده باشد و فرمانش را نبرده اند از جهت اينكه مجبور كرده باشد، و پيامبران را براى بازى نفرستاده، و كتاب را بيهوده در دسترس بندگان ننهاده، و آسمانها و زمين و آنچه در آنها است بيجا نيافريده آن گمان كسانى است كه كفر ورزيدند، و واى بر آنهائى كه كفر ورزيدند، و به دوزخيان گرويدند.

/ 258