دوست خود را به اندازه اى كه شايسته است دوست دار شايد روزى دشمن تو گردد، و دشمن خود را به اندازه اى كه بايد دشمن دار شايد روزى دوستت شود (در دوستى و دشمنى افراط و تفريط مكن).
حکمت 261
مردم در دنيا بر دوگونه اند: يكى آنكه در دنيا براى دنيا كار مى كند، دنيا چنانش گرفتار ساخته است كه به كلى از ياد آخرتش بازداشته است، مى ترسد بازماندگانش دچار تنگدستى شوند اما از تهيدستى خود ايمن و آسوده باشد، پس زندگى خويش را در سود ديگرى به سر مى رساند، و ديگرى كسى است كه در دنيا براى آخرت كار مى كند، چنين كس را بدون كوشش و كنكاش دنيا به سويش روى آورد، و در واقع هم حظ دنيا را مى برد و هم بهره آخرت را دارد، و دنيا و آخرت را مالك شود، در پيشگاه خدا قرب و منزلتى عظيم دارد و از او حاجتى نخواهد كه روا نسازد.
حکمت 262
آورده اند كه در زمان عمر بن خطاب نزد وى زيورهاى كعبه و بسيارى آن سخن رفت، گروهى گفتند كعبه را با زيور چكار اگر آنها را بردارى و ارتش اسلام را مجهز كنى كارى خوب و اجر و ثوابش هم بيشتر است، عمر تصميم گرفت بردارد، درباره آن از اميرالمومنين عليه السلام نظر خواست حضرت فرمودند: قرآن بر پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرود آمده و اموال در آن به چهار قسم تعيين شده است: اول اموال مسلمانان كه مقرر شد ميان ارث برندگان از روى حساب تقسيم و پخش گردد، دوم غنيمتهاى جنگى كه بنا شد به مستحقانش داده شود، سوم خمس كه خدا جاى پرداختش را تعيين فرمود، چهارم صدقات كه گيرندگان آنها را هم مشخص نمود. آن روز، زيور كعبه بر جاى بود با اين همه خدا آن را در همان حال واگذاشت و اين واگذارى نه از روى فراموشى بود و جا و مكانش بر او پنهان و پوشيده نبود پس تو آن را همانطور بگذار كه خدا و پيامبرش گذاشتند. آنگاه عمر گفت: اگر تو نبودى ما رسوا مى شديم، و زيور را چنانكه در جايش بود گذاشت و به آنها دست نزد.
حکمت 263
روايت شده دو نفر را كه از بيت المال پول دزديده بودند نزد على عليه السلام آوردند. يكى از آن دو بنده اى از مال بيت المال خريدارى شده، و ديگرى هم غلامى بود كه به شخصى تعلق داشت. پس آن حضرت فرمود: بر اين يكى خود جزو بيت المال است، حدى اجراء نمى شود زيرا هر دو از آن بيت المال مى باشند، و اين آن را برده و خورده. اما آن يك، درخور كيفرى سخت است، پس دست او را بريد.