ساران، و به زمزمه و نالش و نغمه سرايى مرغان خوش الحان در آشيانهاى تاريكشان و به آنچه پرورش داده است امواج درياها در دل صدفها از مرواريد و مرجان، و به آنچه تاريكى شب آن را پوشانده و يا آفتاب بر آن تابيده، و به آنچه كه پيوسته و پرده هاى تاريكى و روشنى بر آن دامن بگسترد، و به نشانه هر گامى و به صداى آهسته هر حركتى، و به آواى هر سخنى، و به حركت و جنبش هر لبى، و آرامگاه هر جاندارى، و به مقدار وزن هر ذره اى، و به همهمه و صداى آهسته هر نفسى كه داراى اراده و عزم است، و به جايگاه هر ميوه درختى، به افتادن هر برگى، به نطفه درون هر زهدانى يا خون در آن جمع شده و بسته گشته مانند پاره گوشت گردد يا خلقى و صورتى پيدا گشته متولد شود، و اين علم و دانايى به حال آنها او را در رنج و زحمتى نيت كنده، و در نگاهدارى خلقى كه به وجودشان آورده، هيچ رادع و مانعى براى او پيش نيامده، و در اجراى امور و تدبير مخلوقات هيچ ملامت و كدورت و سستى به او روى نياورده، بلكه علم او در همه آنها جارى است و به آنها احاطه دارد، و عدل و داد او آنها را فراگرفته فضل و كرمش شامل حالشان شده و از تقصيرشان به سبب درك نكردن آنچه كه شايسته مقام او است در گذشته.خداوندا تويى سزاوار وصف نيكو و لايق شمارش نعمات بى پايان، اگر به تو آرزومنديم تو بهتر و برترى از آنكه آرزو مى نماييم و اگر به تو اميدواريم تو گراميتر و بزرگترى از آنكه اميد داريم، پروردگارا تو براى من بساطى گستردى كه در آن جز تو را ستايش كردن نتوانم، و سواى تو ثناى احدى را سرودن نيارم، و آن ستايش را به سوى مواضع حرمان و نوميدى و جاهاى شك و بدگمانى توجه نخواهم داد، تويى كه زبان مرا از ستايش آدميان و درود پرورش يافتگانت بازداشتى، خدايا از براى هر ستايشگرى در نزد هر ستوده شده يى اجر و جزايى و مزدى است، و من كه جز تو را ستايشگر و ثناگو نبوده ام، از تو اميد و توقع دارم كه مرا بر ذخيره ها و توشه هاى رحمت و گنجهاى آمرزش رهنمون باشى، خداوندا، اين اميد بسيار و ستايش بى مقدار من نشان آن است كه يكتايى و بى همتايى را تنها از آن تو دانسته ام، و جز تو ديگرى را سزاوار اين مدح و ثنا نديده ام، و فقر و نيازمندى من به سوى تو است كه بدبختى آن را جبران و تلافى نمى كند مگر فضل و احسان تو، و سختى آن را برطرف نمى گرداند مگر جود و بخشش تو، پس در اين مقام رضاء و خوشنودى خود را به ما ارزانى فرموده دستهاى ما را به سوى غير خ
ود دراز مفرما، زيرا تو بر هر چه كه خواهى قادر و توانايى.
خطبه 091-پس از كشته شدن عثمان
هنگام بيعت كردن مردم با امام پس از كشته شدن عثمان مرا بگذاريد و ديگرى را به خلافت برداريد، زيرا كارى كه ما را در پيش است، رنگ و روهاى آن از اندازه بيش است. دلها بر آن نپايد، و خردها آن را نپذيرد، افقها را ابرهاى تيره آشوب فراگرفته، و شيوه هاى درست از ميان رفته، و شاهراه راستى تغيير يافته، و بدانيد اگر من دعوت شما را بپذيرم طبق آنچه خود مى دانم رفتار خواهم نمود و به سخن گوينده و به سرزنش توبيخ كننده گوش نمى دهم، و اما اگر مرا به حال خود گذاشته و پيمانى از من نخواهيد آنگاه فردى مانند شما خواهم بود و شايد در نيك و بد، به گفتارتان گوش داده و فرمان كسى را كه شما والى امرتان نموده ايد بهتر به كار برم و من اگر براى شما وزير باشم، بهتر از آن است كه امير باشم.خطبه 092-خبر از فتنه
من چشم فتنه و فساد را كور كردم پس از سپاس و ستايش خدا و درود بى پايان بر خاتم انبيا، اى مردم، من چشم فتنه و فساد را كور كردم و حال آن كه كسى ياراى چنين كارى نداشت، پس از آنكه تاريكى فتنه موج زده و سختى اش رو به افزايش نهاده بود، پس، از من بپرسيد پيش از آنكه مرا نيابيد (ابن ابى الحديد گويد: به جز على بن ابيطالب احدى را زهره و ياراى اين ادعا نبوده و نمى باشد و مرحوم خوئى اين سخن را تائيد نموده گويد: پرسشهاى گوناگون بعضى راجع به عالم غيب و شهود و پاره متعلق به معقول و منقول و قادر به پاسخ دادن اينگونه مطالب نيست جز كسى كه درياى علم و حكمت و مقتدر به قدرت الهيه و چشمه كمال و معرفت بوده باشد، و اين چنين كس همانا على بن ابى طالب عليه السلام است و بس) سوگند به آنكه جان من در اختيار او است از هر چه مربوط به دنيا و آخرت بوده و يا درباره گروهى خودخواه كه صدها تن را راهنمايى و صدها تن ديگر را گمراه مى كنند باشد جويا شويد، هرآينه جوابتان را درست و سنجيده مى گويم و هيچ گوشه تاريكى برايتان فرونمى گذارم به طورى كه خرسند از پيشم برويد شما را از زشتكارى و پليدخويى زمامداران و دعوت كنندگانى آگاه مى سازم كه بسان ساربانان كه اشتران را به دنبال خويش كشند شما را نيز به هر جا كه دلخواهشان باشد در پى خود مى برند. من شما را به اجتماع و محفلى آگاه مى كنم كه دوزخى مى انديشند و از ايشان چند تن به عبث كشته مى شوند و چند تن ديگر مى ميرند، و اگر مرا نيابيد و پيش آمدهاى بد و كارهاى دشوار بر شما رخ نمايد بسيارى از پرسش گران به دليل حيرانى سر به زير افكنند و خاموشى پيشه كنند و بسيارى از پاسخ دهندگان زبون و عاجز گردند،
و اين در وقتى است كه جنگ بسيار ميان شما واقع گشته و سخت گردد، و فتنه دامان را از ساق بالا زده، و دنيا چنان بر شما تنگ گرفته باشد كه روزهاى بلاء و سختى بر شما دراز بگذرد تا اينكه خدا نيكوكاران از شما را پيروز گرداند زيرا هنگامى كه فقتنه رخ نمايد امر بر مردم اشتباه مى شود، تا وقتى كه آن فتنه پشت كرده و برود و مردم متنبه شده، روكرده ها پشت، و پشت كرده ها رو نمايند. فتنه ها مانند بادهايى هستند كه به شهرى مى رسند و از شهرى مى گذرند. آگاه باشيد در نظر من ترسناكترين فتنه ها، فتنه بنى اميه است زيرا فتنه اى بس كور و تاريكى آن بى پايان مى باشد. دودش چشم كوچك و بزرگ را مى گيرد، و كولاكش به اين زوديها آرامش نمى پذيرد. حكومت و سلطنت آن همه جا را فراگيرد و بلاء و سختى اش ويژه (پرهيزكاران و شيعيان) است، هر كس كه در آن فتنه بينا باشد بلاء و سختى به او روآورد، و هر كس كه نابينا باشد بلاء از او دور است، سوگند به خدا بعد از من بنى اميه براى شما زمامداران بدى خواهند بود، آرى آنان مانند شتران بدكينه يى كه با دندان گاز مى گيرند، و با دست و پا لگد مى زنند و از دادن شير خويش امتناع مى ورزند مى باشند، همواره بر شما تسلط د
ارند تا از شما كسى را باقى نگذارند مگر اينكه براى آنها سود داشته يا زيان به ايشان وارد نياورد، هميشه شما دچار و دستخوش بلاى آنان هستيد، و خدمت كردن يكى از شما براى آنها بى شباهت به خدمت كردن بنده براى پروردگار، و تابع براى متبوعش نيست، فتنه و فساد ايشان بدمنظر و ترسناك و به رويه مردم زمان جاهليت بر شما وارد مى گردد، كه نه در آن نشانه رستگارى پيدا و نه پرچم حقيقت هويدا است، ما اهل بيت از گناه آن فتنه ها خواهيم رست و در آن اوقات نمى توانيم دعوت نماييم، سپس خدا آن فتنه ها را از شما دور گرداند همچون جدا كردن پوست از گوشت به وسيله كسى كه (بنى العباس) به ايشان ذلت و خوارى مى رساند و به جز آنها را از اوطانش براند، و به جام تلخ قتل و مرگ سيرابشان سازد، نبخشد به آنها مگر زخم شمشير، و نپوشد در تنشان جز جامه ترس، در اين هنگام است كه قريش آرزومند آن باشد كه جهان و هر چه در آن است بدهد، به جاى آن يك بار مرا ببينند هر چند به قدر كشتن شترى (ساعتى) باشد تا از ايشان بپذيرم تمام آنچه را كه امروز بعضى از آن را خواستارم و به من نمى دهند.