عراب جاهلى، غصب خلافت، پيمان عمروعاص با معاويه بى گمان خداى مهربان محمد صلى الله عليه و آله و سلم را براى راهنمايى جهانيان و پاسدارى و نگاهدارى قرآن فرستاد، و شما گروه عرب، به ياد آوريد كه چگونه در آن هنگام پرهنگامه، در بدترين وضع بسر مى برديد، در زشتترين كيش (بت پرستى) و ويرانه ترين خانه ها، در ميان ريگزارها و سنگلاخها، با مارهاى ترسناك كه گوش شنوا نداشتند و از آواها نمى رميدند زندگى مى كرديد. شرابتان آبى تيره و گنديده و طعامتان خشن بود. از روى وحشيگرى خون يكديگر را مى ريختيد و با خويشان و نزديكانتان بيهوده درمى آويختيد. بتها را مى پرستيديد و گناهان را رها نمى كرديد.(چون معاندين خلافت را غصب كردند) پس ديده گشودم و پيرامون خود جز اهل بيتم يار و ياورى نديدم. دريغم آمد تنها آنها را به پيكار وادارم، و در دسترس مرگ بگذارم. ديده ام را در حالى كه خاشاك در آن خليده بود بر هم نهادم، و جرعه شراب تلخ ستم را در حالى كه استخوانى گلويم را گرفته بود نوشيدم. راه نفس در وجودم بسته شده بود، و خشم خويش را فرودادم. و بر آنچه كه از طعم حنظل بسى تلختر بود شكيبايى ورزيدم.(عمروعاص) با (معاويه) پيمان نسبت (نبست) تا اينكه بهاى اين عمل خود را از او دريافت نمود. اميدوارم نه فروشنده سود برد، و نه خريدار بهره گيرد. ساز و برگ نبرد آماده سازيد و براى پيكار با دشمن مهيا شويد زيرا كه تنور حرب تافته گرديده و شعله آن بالا گرفته. شكيبايى را شعار خويش سازيد تا از نگرانى و پريشانى برهيد زيرا تنها راه و روش كاميابى و پيروزى در راه نبرد با دشمن شكيبايى مى باشد و بس.