پيامبر و قرآن خداوند هنگامى پيامبر اسلام را فرستاد، كه مدتها مى گذشت و هيچ پيامبرى نيامده بود، و جهانيان در خواب دراز غفلت و گمراهى و جهالت فرورفته بودند و پايه هاى محكم و استوار فرامين و اوامر الهى با گسترش روزافزون سيلاب كفر و ظلم و جور و فتنه و فساد متزلزل و در هم شكسته شده بود، پس آن حضرت با گواهينامه اى كه در دست داشت، و پرتوى كه بر دل همه مى تافت به سوى مردم شتافت. و اين گواهينامه همان قرآن است، كه اگر بخواهيد چيزى از حقايق آن دريابيد هرآينه پاسخى به شما نخواهد داد ولى من پيرامون آنچه در آن است آگاهتان مى سازم، دانسته باشيد، در اين قرآن است دانشهائى درباره آينده و آثار و كارهاى گذشته، دواى درد شما و نظم و ترتيب امورتان همه در آن است.بنى اميه روزى كه بنى اميه بر سر كار آيند هيچ خانه گلين و چادرى پشمين باقى نماند، مگر آنكه ستمكاران اندوه و نگرانى و رنج و پريشانى و بلا و فتنه در آن وارد نمايند. پس در آن هنگام در آسمان عذرخواهى و در زمين يارى كننده اى براى آنان باقى نمى ماند زيرا شما امر خلافت را براى ناكس ديگرى صاف كرديد و به خلافت برگزيديد كسى كه هرگز شايسته چنين مقامى نبود، و او را در مرتبه اى قرار داديد كه هيچگاه بايسته آن نمى نمود ولى به زودى خدا جملگى اين عاصيان و كافران را به تازيانه قهر خويش نابود سازد و از ايشان انتقام كشد، خوردنى را به خوردنى، آشاميدنى را به آشاميدنى، حنظل تلخ را از خوردنيها و شيره درخت صبر را از آشاميدنيها، لباس ترس و جامه شمشيران بران را از پوشيدنيها، اين بنى اميه مانند چهارپايان كشنده بار معاصى و شتران برنده توشه گناهان مى باشند، پس سوگند مى خورم، و باز هم سوگند مى خورم كه بنى اميه پس از من به طورى دستخوش فتنه و آشوب شوند كه تمام خوشيها از دماغشان درآيد، و پس از آن هم هرگز آن را نچشيده مزه اش را درنيابند چندان كه روز و شب از پى يكديگر برسند.