خداوند بر شما فرمانهائى واجب فرموده است، پس درباره آنها كاهلى و سهل انگارى روا مداريد، و براى شما حدودى تعيين نموده كه از آن تجاوز ننمائيد، و شما را از كارهائى بازداشته است، پس حرمت آن مشكنيد، و از چيزهائى سخن نرانده است بدون اينكه از روى فراموشى آنها را واگذار كرده باشد، پس براى به دست آوردن آنها خود را به رنج نيندازيد.
مردم براى به دست آوردن سود دنياى خويش چيزى از كار دينشان را از دست نمى دهند مگر آنكه خدا براى ايشان پيش مى آورد چيزى را كه از آن سود زيانش بيشتر است.
بسا دانشمندى كه نادانيش او را هلاك ساخت و دانشش به او سودى نبخشيد.
در كالبد اين انسان، پاره گوشتى است از رگها آويخته كه شگفت انگيزترين عضو او است، و آن پاره گوشت قلب است كه مايه هائى از حكمت و دانش و سخن سنجى و چيزهائى ديگر بر خلاف آنها دارد: اگر اميد و آرزو در آن موج زند، طمع و آز فرومايه و خوارش گرداند، و اگر طمع بر او هجوم آورد، حرصش از پاى درافكند، و اگر نوميدى به آن دست يابد تاسف و اندوهش بكشد، و هنگامى كه خشم بر او چيره شود بيدرنگ رو به تندخوئى مى گذارد، و اگر خرسندى و خوشنودى يارش گردد، هشيارى را از ياد ببرد، و اگر خوف و بيم ناگهانى به آن روى آورد، پرهيز، او را به خود مشغول مى دارد، و اگر امن و گشايشى يابد، غرور و نخوتش بربايد، و اگر از مالى سودى برد، بى نيازى او را سركش نمايد، و اگر اندوهى به وى رسد، شيون و جزع رسوايش سازد، و اگر فقر و بينوائى آزارش دهد، به رنج و بلا مبتلا شود، و هنگامى كه گرسنگى شكمش را مى فشارد، ضعف و ناتوانى وى را از پا درمى آورد، و اگر سيرى اش از حد بگذرد، شكمخوارگى به رنج و آزارش افكند، بنابراين دل چيزى است كه هر تفريط و كوتاهى برايش زيان آور است، و هر افراط و تجاوز از حدى در وجودش فسادپرور است.