آداب جنگ (مشهور است امام عليه السلام اين سخن را به ماه صفر سال 37 هجرى در ليله الهرير يا در نخستين برخورد با لشكريان معاويه در صفين به ياران خويش فرمود و فنون جنگى را بدانان چنين آموخت:) اى گروه مسلمانان ترس از خدا را شعار خود قرار داده و در برابر دشمن ترس و نگرانى را از وجود خويشتن دور سازيد و وقار و آرامى را روش خويش قرار دهيد و دندانها را سخت روى هم فشار دهيد زيرا اين طرز رفتار، شمشيرها را از سرها دوركننده تر است و زره را كامل بپوشيد، تيغها را پيش از بيرون كشيدن از نيام نوازش نماييد. آنگاه از روى كين و نگاههاى خشم آگين با لبه و پهلوى آنها به چپ و راست خويش بتازيد و بى پروا اين بدسگالان را از پا درآوريد و نابود سازيد. و بدانيد كه شما منظور نظر خدا بوده و همراه پسر عم رسول خدا مى باشيد، پس پى در پى (به دشمن) حمله كنيد، و از گريختن شرم نماييد، زيرا فرار از جنگ باعث ننگ بازماندگان، و موجب سوزش روز حشر در نيران است. از جان شيرين با خوشحالى دست بشوييد، تا آسان راه مرگ را بپوييد. و بر شما باد (حمله) به اين سياهى بسيار بزرگ (سپاه انبوه معاويه) و سراپرده افراشته شده به طنابها (خيمه معاويه) پس درون آ ن سراپرده را بزنيد زيرا شيطان (معاويه) در گوشه آن پنهان است و براى هر گونه پيش آمدى حاضر و آماده است. دستش را براى جستن و خيز برداشتن جلو آورده، و پايش را به هواى جا خالى كردن و فرار نمودن به عقب برده. پس در جنگ با او و سپاهيانش تصميمى مردانه بگيريد تا حقيقت حق براى شما هويدا گردد و بدانيد شما از اينها برتريد و به پيروزى نزديكتريد. و خدا با شما همراه است و هرگز (پاداش) كردارتان را ناقص و كم نمى گرداند.
آنچه در سقيفه بنى ساعده گذشت (پس از رحلت پيامبر اكرم (ص) انصار و مهاجرين براى انتخاب خليفه مسلمين جمع شدند و هر كدام از رهبرانشان حقوق و فضايل خويش را در اسلام يادآور گرديد. هنگامى كه اين اخبار به اميرالمومنين عليه السلام رسيد فرمود: انصار چه گفتند؟ پاسخ دادند: انصار گفتند اميرى از ما و اميرى هم از شما باشد! حضرت فرمود:) چرا جلو سخن آنان را نگرفتيد و يادآور نگرديديد كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله سفارش نموده است به نيكانشان نيكى شود و از بدكردارانشان درگذرند. گفتند: چگونه اين گفتار بر انصار دليل و حجت باشد؟ فرمود: اگر امارت در ايشان مى بود، پيامبر اين سفارش را در حقشان نمى فرمود. پس قريش چه گفتند؟ اظهار داشتند: دليل آوردند كه ما از شجره و بازماندگان رسول خدا هستيم. فرمود: آنان شجره را بهانه آوردند، و ثمره را فراموش كردند.
اندوهگين شدن حضرت به خاطر كشته شدن محمد بن ابوبكر و به تحقيق كه مى خواستم هاشم بن عتبه را به ولايت مصر بگمارم، اگر او را حاكم آن ديار مى كردم، بى گمان عرصه كارزار را خالى نمى كرد و آنها را فرصت و مهلتى نمى داد. و من اين ستايشى كه از هاشم كردم قصد نكوهش از محمد را نداشتم زيرا كه او دوست و پسرخوانده من بود.
در نكوهش يارانش تا چند با شما نرمى و مدارا نمايم، چنانكه با شتران جوانى كه سنگينى بار كوهان آنها را كوبيده مدارا كنند، و بجامه پوسيده يى كه پى در پى دريده شده هر بار كه از سستى بدوزند از طرف ديگر پاره مى گردد و مى شكافد مى مانيد! هر زمان كه سپاهى از سپاهيان شام، بر شما مى تازند، همچون سوسمار كه در سوراخش پنهان شود، و مانند كفتارى كه از ترس هلاك جان سر در كنام خود كشد، بى درنگ در خانه ها را به روى خويش مى بنديد و از نظر نهان مى گرديد. سوگند به خدا ذليل و خوار كسى است كه شما او را يارى كنيد، و كسى كه با يارى شما تير اندازد با تير سرشكسته بى پيكان تير انداخته. سوگند به خدا شما در ميان خانه ها بسياريد و در زير پرچمها اندك! من به رمز اصلاح و آرايش كردار و رفتارتان نيك آگاهم. اما دريغا كه در صلاح من نيست كه به خاطر تربيت شما، جانم را نيز در اين راه تباه نمايم. خدا رويتان را سياه كند، و چوب بيچارگى و بدبختى را بر سرتان بزند. حق را نمى شناسيد چنانكه با باطل آشناييد، و آنچنان كه حق را پايمال مى سازيد در صدد برانداختن باطل برنمى آييد.