حقا و به خدا (سوگند) كه دانست خدا باز دارندگان را از شما و گويندگان مر برادران ايشان را (كه بشتابيد به سوى ما)، و حاضر نشدند در قتال مگر اندكى و نبودم من تا عذر گويم از آنك بودم كه عيب مى كردم يا انكار بر (عثمان) بدعتهاى (او) را، پس اگر بود گناه (من نسبت) به او راه نمودن من (او را) به حق و هدايت من مر او را، پس (چه) بسا ملامت كرده اى كه گناه نيست مر او را، و به درستى كه فايده گيرد تهمت را نيك نصيحت كننده، و نخواستم من جز با صلاح آوردن آنچه (را كه) توانستم من، و نيست توفيق من الا به خدا (و) بر او توكل كردم.
و ذكر كردى به درستى كه نيست مرا و نه اصحاب مرا نزديك تو جز شمشير، به درستى كه بخندانيدى تو بعد از آنك (اشك فرود) آوردى از خشم، كى كه يافتند فرزندان عبدالمطلب را از دشمنان با پس استندگان، و به شمشيرها ترسانيدگان؟ پس درنگ كن اندك تا برسد به كارزار جمل نام مردى است. پس زود بود كه طلب كند تو را آن كس كه تو طلب او مى كنى، و نزديك آيد به تو آنك دور مى شمرى، و من شتاب كننده ام (به سوى) تو با لشكرى قوى و عظيم از مهاجرين و انصار، و تابعان به نيكوئى كردن، سخت و قوى (است) انبوهى ايشان، بلند شونده (است) غبار ايشان، پوشندگانند پيرهنهاى مرگ. دوسترين ديدار مر ايشان را ديدن پروردگار ايشان، به درستى كه يار شدند با ايشان فرزندان (جنگ) بدر، و شمشيرهاى(شان) هاشمى (است)، به درستى كه مى شناسى تو جاهاى پيكانهاى آن شمشيرها (را) در برادر تو (حنظله) و (در) خال تو (كه وليد بن عتبه است) و (در) جد تو (عتبه بن ربيعه) و (در) اهل تو (كه جفا پيشه بودند) و نيست آن (امور) از ظالمان دور.