از آن حضرت پرسيده شد خويشتن را چگونه مييابى يا اميرالمومنين؟ فرمودند: چگونه است حال كسيكه در حال بقاء دچار فناء است، و در حال تندرستى دچار بيمارى است، و از مركز ايمنيش بيم و ترس بر او وارد ميشود (و در دنيا با همه ايمنى بيمناك از پيشامدها، يا ترس آخرتش بوحشت انداخته است).
بكسانيكه نيكيها و نعمتهاى خداوند بر او نازل و او سرگرم گناه است، بسا كسيكه خداوند پرده بر روى كردار زشت وى كشيد (و او را رسوا نساخت) بسا كسيكه بسخن نيكى كه ديگران درباره وى گفتند مغرور فريفته شد، و خداوند هيچكس را مانند آنكه او را مهلت داد و عقوبت نكرد آزمايش نفرمود (لكن همينكه ستيزه خوئى و گناه را از حد بدر برد رسوايش ساخت).
دو تن درباره من بهلاكت اندرند، يكى دوستى كه غلو كند (و مرا از رتبه امامت در رتبه الوهيت بنگرد) ديگر دشمنى كه مرا بمقام امامت نشناسد (و ديگران را بر من پيشوا داند).
تبه ساختن فرصت موجب اندوه و ندامت است.
جهان را حال بدان كرزه مارى مانند است كه جاى دست ماليدن بر آن (بدنش) نرم، و درونش از زهر كشنده آكنده است، نادان مغرور آن خواهان، و داراى هوش و خرد از آن گريزان است.