ايمان در دل همچون نقطه سپيدى پيدا ميگردد، هر چه ايمان بيشتر نقطه افزونتر ميگردد. سيدرضى (ره) فرموده است: لمظه چون نقطه و يا مانند آن از سپيدى است، و از اين راه است درباره اسبى كه لب زيرينش داراى سپيدى باشد گفته شده است فرس المظ.
در فرمايش آن حضرت عليه السلام است: هر گاه كسيرا (از كسى) طلبى باشد او را واجب است همينكه دريافت كرد زكوه سال گذشته آن را بدهد (فقها را در باب زكوه در كتب فقهيه سخنانى است كه با ظاهر اين فرمايش فرق دارد هر كه خواهد رجوع باقوال آنان كند) سيدرضى (ره) فرمايد: ظنون دين و وامى است كه داين نميداند آن را دريافت ميكند يا نه، گاهى اميد بگرفتن و گاهى نااميد از گرفتن است، و اين از فصيحترين سخن است، و همچنين است حال هر چيزى كه آن را طالب باشى و ندانى كه آن بدست تو ميافتد يا نه آن ظنون است، و گفتار اعشى (همدانى شاعر معروف عرب) از همين راه است كه گويد: ما يجعل الجد الظنون الذى جنب صوب اللجب الماطر مثل الفراتى اذا ما طما يقذف بالبوصى و الماهر يعنى بجاى چاه قرار داده نميشود چاهى كه معين نيست آبى دارد يا نه، و دور است از آمدن باران تند پر صداى ريزان مانند آب فرات كه هنگام طغيان كشتى تناور را از پاى مى افكند، شاهد در ظنون است كه بمعناى چاه كهنه ايست كه آب داشتن و نداشتنش معين نيست.
آن حضرت عليه السلام لشگرى را بجنگى ميفرستادند بدرقه كرده فرمودند: تا ميتوانيد از زنها دورى كنيد و معنايش اينست كه از ياد زنان و دل بستن به آنان به يك سوى باشيد، و از آميزش با آنان دورى كنيد كه آميختن با آنها بازوى مردانگى را سست ميكند، و در عزم و اراده رخنه افكنده شخص را از دشمن شكست ميدهد، و از رفتن و كوشش در جنگ دور ميدارد، و هر كه از چيزى باز داشته شود از آن دورى گزيده است، و عاذب و عذوب كسى است كه از اكل و شرب خوددارى نمايد.
همچون قمارباز زبردست ماهر كه نخستين بهره بردن را از تيرهاى قمار خود منتظر است. سيدرضى رحمه الله عليه گويد: يا سرون قمار بازانى نيستند كه با تيرهاى خود بر سر شترى كه ميخرند و ميكشند قمار مى بازاند، و فالج همان زبردست ماهر است گفته ميشود: فلج عليهم و فلحهم، يعنى بر ديگران چيره گرديد و از آنها برد.
بهنگاميكه كار پيكار بالا ميگرفت، و تنور جنگ و ترس سرخ و تافته ميگشت، خود را توسط رسول خداى صلى الله عليه و آله نگهدارى ميكرديم، و هيچكس از ما بدشمن نزديكتر از آن حضرت نبود. سيدرضى (ره) فرمايد: معناى اين سخن اين است كه كار ترس بالا ميگرفت و گزش جنگ با منتهاى سختى ميرسيد مسلمانان بطرفى كه آن حضرت ميجنگيد ميگريختند و خداوند هم ببركت آن حضرت نصرت را بر آنان فرود آورده، و از آنچه ميترسيدند، بواسطه حضرتش مى آسودند، و فرمايش حضرت: اذا احمر الباس كنايه از شدت كار پيكار، و در آن اقوالى است كه بهترين آنها آنست كه گرمى كار جنگ را به آتشى كه گرمى و سرخى را برنگ و عملش گرد آورد مانند كرده است، و اين سخن را تقويت ميكند فرمايش خود حضرت رسول صلى الله عليه و آله در روز جنگ حنين كه آن حرب هوازن است هنگاميكه زد و خورد مردم را ديدند (كه بمنتها درجه شدت خود رسيده است) فرمودند: الان حمى الوطيس الان تنور جنگ تافته گشت، و وطيس جاى آتش افروختن است، و رسول خدا صلى الله عليه و آله افروختن آتش پيكار را به آتش افروخته كه بمنتها درجه شدت سوزندگى و افروختگى رسيده باشد تشبيه فرموده اند. اين فصل پايان يافت، و ما بروش اوليه خو يش باز ميگرديم .