كلمات غريب - ترجمه نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه نهج البلاغه - نسخه متنی

محمد علی انصاری قمی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

كلمات غريب

کلمه غريب 001

و در سخن آن حضرت عليه السلام است (كه اوضاع زمان ظهور حضرت قائم عجل الله فرجه الشريف را بيان كرده و فرموده اند) چون هنگام ظهور در رسد آن سيد بزرگوار پاى برجا گردد، بر وى گرد آيند، بدانسانكه پاره ابرهاى پائيزه بهم گرد مى آيند، سيد عليه الرحمه فرمايد: يعسوب سيد و پيشواى بزرگوارى است كه در آن روز مالك امور مردم است، و قزع بمعنى پاره ابر بى آب است.

کلمه غريب 002

و در حديث آن حضرت عليه السلام است كه اين سخن گستر استاد و زبردست (و اين سخن را درباره صعصعه ابن صوحان عبدى فرمودند: و اين صعصعه از بزرگان اصحاب و خواص ياران حضرت اميرالمومنين عليه السلام است او است كه در تشييع جنازه حضرت حاضر و پس از دفن گريست و خاك بر سر پاشيده اشعارى خواند كه حاضران بگريه درانداخت و او از خطباء و فصحاء و زعماى عرب است ابن ابى الحديد گويد: صعصعه را اين سرافرازى بس كه شخصى مانند على عليه السلام او را بفصاحت بستايد، ابن عبد ربه در عقد الفريد گويد: روزى صعصعه بر معاويه وارد شد در حالى كه عمروعاص با وى بر سريرى نشسته بودند، معاويه به عمرو گفت در اين سرير اين مرد ترابى را جاى ده صعصعه گفت: به خدا قسم من از ترابم از آن آفريده شدم، و به آن باز ميگردم، لكن تو اى معاويه شراره از شرارهاى دوزخى) سيدرضى گويد: منظور از لفظ شحشح سخنور استاد و خطيب زبردست ماهر را خواسته اند و هر سخن گستر زبر دست تند گفتار را شحشح گويند و اين لفظ در غير اينجا معنايش بخيل و ممسك است.

کلمه غريب 003

در دشمنيها نابوديها است (چون مطلب از دو حال خارج نيست، يا انسان ظالم است و غالب يا مظلوم است و مغلوب، سيدرضى فرمايد: حضرت از لفظ قحم نابوديها را اراده فرموده اند زيرا زد و خورد غالبا اشخاص را دچار نابوديها و نيستيها كند، و از همين راه است لفظ قحمه الاعراب، و آن اين است كه خشكسالى آنان را دربايد، و اموالشان را از دستشان بربايد و آن تقحم و هجوم آنسال است در ايشان، و وجه ديگرى نيز گفته شده است و آن اينست كه خشكسالى آنها را نيازمند آن كند كه از بيابان بى آب و گياه دور شوند و بسوى شهرستان آباد روى نمايند.

کلمه غريب 004

هر گاه دختران بحد رشد و كمال رسند (و لياقت تصرف در اموالشان را پيدا نمايند براى شوهر دادن آنان از كسان ديگر) خويشان پدريشان سزاوارترند، سيدرضى (ره) فرموده است: بجاى نص الحقائق، نص الحقاق نيز روايتشده است، و نص پايان چيزها و آخر رسيدنها است همچون نص در سير كه منتها درجه قدرت چارپا در رفتار است، چنانچه بهنگاميكه ميخواهى مطلبى را با دقت تمام كنجكاوى كرده و از شخصى بپرسى گوئى نصصت الرجل عن الامر بنابراين از لفظ نص الحقاق حضرت اراده فرموده اند منتها درجه كمال دختران را كه آن انتهاى خردسالى آنان است و اين كلمه از فصيح ترين و عجيب ترين كنايات است كه حضرت از اين مطلب ايراد فرموده اند ميفرمايد: بهنگاميكه دختران بسر حد تميز و كمال رسيدند خويشان پدريش هرگاه محرم باشند مانند برادران و عموهايش براى شوهر دادن آن دختر سزاوارترند، و حقاق همان محاقه و جدال و نزاع مادر دختر با خويشان پدرى او در سر دختر است و سخن هر يك از آنها بديگرى كه من از تو سزاوارترم از آن رو است كه گويند حاققته حقاقا مثل جادلته جدالا و گفته شده است كه منتهاى حقاق كمال عقل و ادارك دختر است، زيرا مراد حضرت منتها و رسيدن هنگامى است كه حقوق و ا
حكام واجب ميگردد، و آنكه نص الحقائق روايت كرده است حقايق را جمع حقيقت گرفته است، اين معنائى است كه ابوعبيد قاسم ابن سلام آورده است لكن آنچه نزد من است اين است كه مراد بنص حقاق اينجا رسيدن دختر بحدى است كه جايز است او را تزويج كردن و حقوقش را بتصرفش دادن، همچون تشبيه كردن بحقاق از شتر، آن جمع حقه و حق است، و آن شتريست كه سه سال را تمام كرده داخل در سال چهارم شده باشد، و در اين هنگام بحدى ميرسد كه سوار شدنش و تند راندنش ممكن است، و حقايق نيز جمع حقه است، پس اين دو روايت برگشتشان به يك معنا است، و اين به روش عرب شبيه تر است از معنائيكه اول ذكر شد.

/ 305