خطبه 050-در بيان فتنه
از خطبه هاى آن حضرت عليه السلام است (كه در آن منشاء فتنه و فساد را نشان داده فرمايد) منشاء فتنه و فسادها پيروى از خواهشهاى نفسانى، و احكامى است كه بر خلاف شرع انور ابداع و اختراع گرديده و كتاب خدا با آنها مخالف است، و پيروى كردند مردانى مردان ديگر را در اين احكام (خلافى كه) بر غير دين خدا (وضع گرديده است و چون احكام خدا با مخترعات مضله گمراهان در هم آميخت راه حق بر جوينده اش مسدود گرديد) پس اگر باطن با حق در هم نياميخته بود، و حق از لباس مشتبه بباطل خلاص شده و بيرون آمده بود هم راه حقيقت بر جوينده اش پوشيده نميبود و هم دشمنان (و اهل باطل هيچگاه) نمى توانستند از حق بدگوئى كنند لكن (آنكه گاهى حق و باطل بيكديگر مشتبه شده و مردم در آن بفتنه ميافتند علتش آنست كه اغلب اوقات مقدارى از حق و قسمتى از باطل را بهم ممزوج ميسازند پس اينجا است كه شيطان بر دوستان خويش چيره ميشود، (و باطل را بصورت حق به آنان نشان داده گمراهشان مينمايد) اما كسانيكه از جانب خدا بر ايشان خوبى و نيكوئى پيش بينى شده، (فريب شيطانرا نخورده حق را ولو اينكه ممزوج بباطل هم باشد شناخته و) رستگار ميشوند.خطبه 051-ياران معاويه و غلبه بر فرات
از سخنان آن حضرت عليه السلام است هنگاميكه لشكر معاويه در جنگ صفين شريعه فرات را بتصرف آورده و ياران حضرت را از برداشتن آب مانع گرديدند فرمود): سپاهان معاويه (بتصرف و منع شما از برداشتن آب) از شما خواهان طعام جنگند پس (اكنون ا دو كار يكيرا اختيار كنيد) يا بر نفوس خويش بذلت و خوارى و پستى اقرار كنيد0 و تشنه بمانيد) و يا تيغهاى (آتشبار) را از خونهاى دشمنان، و خودتان را از فرات سيراب سازيد، پس مرگ (پرمذلت) در زندگانى شما است اگر مغلوب، و زندگى (پر شرافت و افتخار) در مرگ شما است اگر بر دشمنان غالب آيند (اكنون اين پهنه ميدان و شما و شمشير و اين شريعه فرات و دشمن) آگاه باشيد معاويه گروهى از گمراهان شام رابميدان جنگ كشانده و حقيقت امر را (كه طلب رياست است) از آنان پنهان داشته، تا اينكه آنها گلوهاى خود را نشانه پيكانهاى مرگ قرار داده اند (و ببهانه دروغين خونخواهى عثمان براى كشته شدن آماده و مستعد هستند)خطبه 052-در نكوهش دنيا
از خطبه هاى آن حضرت عليه السلام است (كه در بيوفائى دنيا و ترغيب مردم به اعراض از آن بيان فرموده) و اين خطبه پيش از اين بروايت ديگر نقل شده، و اكنون آنرا از روى روايت ديگرى ذكر ميكنيم چونكه آن دو روايت غير از يكديگرند. آگاه باشيد جهان بسوى نيستى و نابودى رو نهاده و (هر آن و ساعتى) در گذشتش را بما اعلام ميدارد، و خوبيهاى آن پشت كرده، و بتندى ميرود (هنوز انسان از نعمتش برخوردار نشده كه آن نعمت زايل ميشود و از بهار جوانى غنچه عيشى نچيده كه خزان پيريش از پى در ميرسد، صحتش با دردمندى قرين، و شاديش با اندوه فراوان همران است) پس او است كه همواره اهل خويش را به نيستى صلا ميزند و همسايگانش را بسوى مرگ (و قبر) ميكشاند، شيرينيش بسى تلخ و (شراب) صافش بسيار دردآلود و تيره است و (نسبت بعمر و زندگانى اهل هر زمانى) باقى نمانده است، از آن بجز ته مانده اى باندازه آب كمى كه (گرم و بيمزه) در ته مطهره باقيمانده باشد، يا بمقدار جرعه آبى كه در ته ظرفى كه با آن در موقع كم آبى آب تقسيم ميكنند مانده باشد، (عرب را عادت اين است كه هنگام تشنگى اگر آبى در بيابان بيابند قدرى ريگ در ته ظرفى ريخته وبقدرى آب در آن ظرف بريزند كهريگها را بپوشاند پس هر يك از تشنگان آن مقدار آب را براى رفع تشنگى بنوشد و آن ظرف را مقله خوانند) و اگر آن آب را تشنه بنوشد سيراب نگردد پس بندگان خداى اكنون با عزمى ثابت از اين خانه كه اهل آن محكوم بفنا و نيستى هستند كوچ كنيد، مبادا كه آرزوى آن بر شما چيره شود، و زمان زندگانيش بنظرتان دراز آيد (كه اين هر دو بسى ناچيز و اندكند) به خدا سوگند اگر مانند شتران فرزند مرده كه از سوز درون بفرياداند فريا زارى برآريد و همچون كبوتران محزون ناله و آواز برداريد، و مانند رهبانان صوامع از دنيا و اهل و مال گذشته بحال تضرع و زارى بسوى خداى روى آوريد و از او در خواست نزديكى و قربت نمائيد تا مگر منزلتى در نزد خودش براى شما بالا برد، گناهى كه در كتب او ثبت و فرشتگانش آن راضبط كرده اند بيامرزد البته اينها در برابر ثوابى كه (در اثر فرمان بردارى از او) براى شما چشم دارم كم اند و (همچنين) كم اند در برابر عقابيكه (در اثر نافرمانى از او) من بر شما ترسانم (خلاصه ثواب و عقابى ك ه من در راه امر به اطاعت يا گناهكارى و معصيت خدا در نظر گرفته ايد و آنچه را كه من در آن امر مى بينم از حيطه تصرف اوهام و عقول شما بيرون است پس شما بايد در تمام او
امر و نواهى پيرو امر و نهى بوده و از فكرهاى نارساى خويش ديده بپوشيد، به خدا سوگند اگر دلهاى شما از فرط عشق به خدا (درون سينه ها بدانسانكه آهن در كوره ميگذارد بگدازد و گداختنى و اگر ديده هاى شما از ترس او بجاى اشك خون روان كنند، و ماداميكه جهان سر پا است زندگانى خويش را بهمين حال بگذرانيد، و دقيقه از كوشش و جديت (و سوختن و گريستن) در اين راه فروگذار نكنيد، باز تمام اين كارهاى شما در برابر نعمتهاى بزرگ خدا، و راهنمائى او شما را بسوى ايمان به او بسى اندك و ناچيزند.پاره از اين خطبه درباره حيوانى است كه روز عيد قربان قربانى ميشود: از جمله شروط شايستگى حيوان قربانى تماميت گوش و سلامتى چشم او است (حيوانيكه گوشش بريده يا چشمش معيوب باشد براى قربانى صلاحيت ندارد) پس اگر چشم و گوشش سالم و تمام باشد قربانى درست و تمام است، و نيز اگر شاخش شكسته و هنگام رفتن بسوى قربانگاه ميلنگد باز قربانى درست نيست (خلاصه گوسفند قربانى بايستى از تمام نقايص و عيوب بركنار باشد) سيدرضى ره فرمايد: منسك در اينجا بمعنى قربانگاه است (نه بمعنى پرستشگاه).