نامه 039-به عمروعاص - ترجمه نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه نهج البلاغه - نسخه متنی

محمد علی انصاری قمی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

نامه 039-به عمروعاص

از نامه هاى آن حضرت عليه السلام است، بعمرو ابن عاص (ابن وائل السهمى) شرح حال عمروعاص را در گذشته شمه بيان، و زنازادگى و بيحيائى ويرا اثبات كرديم، پدر عمروعاص ابن وائل است كه در جاهاى عديده از زبان مبارك حضرت رسول لعنت كرده شده و او يكى از كسانى است كه زينب دختر رسول خدا را در هودج ترسانده، جنينش را سقط كردند، و كار او در جاهليت كشتن شتر بود، و از اينجهت بجزار قريش معروف است، و گفتيم كه نابغه مادر عمرو كنيز مردى از قبيله عنزه است كه در جنگى اسير و عبدالله جذعانش خريدارى و آزادش كرده، در يك ظهر 5 تن با وى زنا كرده، عمروعاص متولد، پس از نزاع در سر او با اينكه به ابى سفيان شبيه بود، عاص ابن وائل او را بفرزندى گرفت، اين عمرو پدرش هر دو از دشمنان سرسخت رسول خدا و على مرتضى بوده و شرح دشمنيهاى آنها را مورخين بزرگ نگاشته اند، گفته اند روزى عمروعاص بعايشه گفت، دوست داشتم تو در جنگ جمل كشته شده باشى، عايشه گفت براى چه اى بى پدر گفت براى آنكه قتل تو را بهترين وسيله سرزنش براى على قرار دهيم، بيهقى در كتاب محاسن و مساوى گويد: روزى غانمه دختر غانم در شام بر معاويه وارد شد، معاويه بر وى سلام كرد، غانمه گفت سل
ام بر مومنين و خوارى بر كافرين باد، بگوئيد بدانم آيا عمروعاص در ميان شما است، عمرو گفت اينك منم، غانمه گفت توئى كه بنى هاشم را دشنام ميدهى، و حال آنكه دشنام از تو و در تو و براى تو است، اى عمرو به خداى سوگند بزشتيهاى تو و مادرت آشنائى كامل دارم، مادرت زنگى ديوانه و احمق بود، ايستاده بول ميكرد، اشخاص ناكس از او بالا ميرفتند، هر وقت نرى بجماع با وى سرگرم ميشد نطفه او گنديده تر از نطفه كسى بود، كه بر وى سوار شده بود، 41 نفر در يكروز با وى زنا كردند، تو نيز آن مردك نانجيب گمراه فسادكارى هستى كه فاسقى را با زنت در يك بستر ديده بغيرت نيامدى و مانعش نگرديدى، و داستان كشف عورت او در صفين و مشاجراتى كه حضرت امام حسن و ابن عباس در مجالس عديده، درباره خباثت آن ملعون و پدرش با وى كردند در تورايخ مسطور است، بارى حضرت بدينسان بوى نوشتند، و اين قسمت را سيدرضى اعلى الله مقامه ذكر نفرموده، لكن ابن ابى الحديد از نصر ابن مزاحم نقل كرده است، از بنده خداى على اميرالمومنين بسوى دم بريده، سرزنش كننده محمد و آل محمد، در جاهليت و اسلام عمرو ابن العاص، سلام بر آن كسى باد كه پيرو راه هدايت است، اى عمرو محبت دنيا گوش جان و چشم دلت را ك
ر و كور ساخت) آنگاه تو دينت را پيرو دنياى كسى قرار دادى كه گمراهيش هويدا، و پرده اش دريده است (شراب مينوشد، حرير ميپوشد، بساز و آواز گوش ميدهد) بزرگمرد را در مجلسش خوار مينمايد، و با آميزش دانا را نادان ميسازد، (و يا اينكه چون خودش با نادانى مخلوط است دانا را نادان ميپندارد، و نيز بنى هاشم را ناسزا ميگويد) تو بدنبال چنين كسى افتاده و بخشش او را خواهان شدى همچون سگى كه پيرو شير بوده بچنگال (وحشيانه) وى پناه ميبرد، و منتظر است از زيادى صيدش كه بچنگش افتاده است، چيزى بسوى وى افكند، تو دنيا و آخرتت را از بين بردى (و به پيروى از معاويه در دنيا بدنام، و در آخرت مورد سخط و خشم خداى واقع گرديدى) در صورتيكه اگر چنگ بحق درافكنده (و بيارى من بر ميخواستى از نعمت دنيا و آخرت) آنچه ميجستى مييافتى (حال كه چنين نكرده، و با معاويه در ساختى) پس اگر خداى مرا بر تو و پسر ابى سفيان چيرگى داد كه سزايتان را در كنارتان خواهم نهاد، و اگر مرا ناتوان ساخته، و زنده مانديد آنچه كه در پيش روى داريد برايتان بدتر است (و عذاب خداى سخت تر ميباشد) والسلام.

نامه 040-به يكى از كارگزاران خود

از نامه هاى آن حضرت عليه السلام است كه ببرخى از كاركنانش نگاشته اند، (لكن ارباب سير و تواريخ ننگاشته اند كه آن به چه شخص، و در چه شهر نوشته شده است). پس از ستايش خداوند عالم، و پيغمبر خاتم، مرا از تو خبرى رسيده است كه اگر (آن خبر درست باشد، و آنكاريكه گفته اند) تو بجاى آورده باشى، البته پروردگارت را خشمگين ساخته و پيشوايت را نافرمانى كرده، امانتت را خوار پنداشته (و آن خبر اين است كه) بمن رسيده كه تو زمين را (كه ديگران رنجها كشيده، و درختان ميوه دارى در آن بوجود آورده اند، تو اشجارش را كنده، و بستانش را) برهنه ساخته، و آنچه در زير دو پاى، و در دو دستت بوده گرفته و خورده (منكه تو را بكار گمارده ام، هنگاميكه اين داستان را از سوى تو شنيدم، از بيم كيفر يزدان بر خويش لرزيدم، لذا برسيدن اين نامه فورى دخل و خرج خود را رسيدگى كرده صورت) حساب خود را براى من بفرست، و بدانكه حساب كشيدن خداى از حساب كشيدن مردم (بسى دقيقتر و سخت تر و) بزرگتر است.

/ 305