خطبه 214-تلاوت يا ايها الانسان... - ترجمه نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه نهج البلاغه - نسخه متنی

محمد علی انصاری قمی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

خطبه 214-تلاوت يا ايها الانسان...

از سخنان آن حضرت عليه السلام است (در اندرز بمردم) و آن را هنگام خواندن آيه يا ايها الانسان ما غرك بربك الكريم بيان فرموده و معنى آيه كه در سوره 82 آيه 6 قرآن كريم است آنست كه اى انسان تو را چه چيز بپروردگارت كه كريم است بفريفت. اين آيه شريفه محكمترين دليلى است، براى ابطال حرف گنهكاران كه نافرمانى خداوند تعالى را مينمايند، وقتى به آنان گويند چرا خدا را معصيت ميكنند پاسخ دهند خدا كريم است، و از گناهان ما خواهد گذشت در صورتيكه انسان مامور است فرمان خداى را ببرد، و چشم كرم از حق داشته باشد، نه اين كه بر خلاف امر و دستور خداوند رفتار كند، و بگويد خدا كريم است، و اگر بخواهد در جواب همين آيه مذكوره بگويد: غرنى كرمك، كرم تو مرا بفريفت درست نيست زيرا اكرم خدا درباره كسى است كه بيشتر در اطاعت بكوشد، نه اين كه با نافرمانى خويش خداى را بر سر خشم آورده، چشم مهر و كرم داشته باشد، و اگر بخواهد مثلا بگويد: غرنى الشيطان، شيطان مرا بفريفت، غرنى جهلى، نادانى من مرا مغرور ساخت در پاسخش گفته شود: مگر ما در قرآن در سوره 36 آيه 59 الم اعهد اليكم يا بنى آدم ان لاتعبدوا الشيطان انه لكم عدو مبين، با شما عهد نكرده، و نگ
فتيم ايگروه بنى آدم شيطان را فرمان نبريد چرا كه او براى شما دشمنى است آشكارا، يا مگر پيمبران و كتب را براى پند و بيدارى شما نفرستاديم، خلاصه نافرمانى كردن خدا را به تشبث باينكه او كريم حرفى است پوچ، و سخنى است بيمورد، لذا حضرت فرمايد: آنكه اين آيه را دليل فعل زشت خويش قرار ميدهد باطل ترين پرسيده شدگان است كه عذرش ناپذيرفته ترين عذرها است، براستى كه اين كس براى نادان ماندن خودش پافشارى كرده است (كه كرم خداى را دليل عصيان و گناه خويش گرفته است، آخر اى بشر خيره سر) اى انسان چه چيز ترا بگناه كردنت دلير، و به پروردگارت مغرور، و بهلاكت خويشت پايبند ساخته است، آيا از اين دردت نميرهى، و از اين خوابت بيدار نميگردى (آخر) چرا همانطوريكه بديگرى رحم ميكنى، بخودت رحم نميكنى، چه بسا كسى را كه تو در حرارت آفتاب ديده، و بر او سايه ميافكنى، چه بسا دردمندى را ديده كه درد پيكرش را ميگدازد، و از حيث ترحم بر او ميگرئى، بنابراين چه ترا بدرد (گناهان) خويش شكيبا ساخته، و بر مصائبت توانائى داده، و از گريستن بر جان خويشت كه گرامى ترين و ارجمندترين جانها است آرامش بخشوده است، چرا خشم خدا كه به يك ناگاه در شب بر تو ميتازد، بيدارت نميكند،
در صورتيكه در اثر نافرمانيها در (كوره) راههاى غضب او افتاده، پس (تا وقت باقى است) رنج سستى دلت را بعزم و كوشش و خواب غفلت ديده ات را به بيدارى مداوا كن، فرمان خداى را برده، با يادش انس گير، هنگامى كه رخ از او برميتابى تصور كن كه او روى بتو آورده، و تو را بعفو و بخشش خويش خوانده و (عيوبت را) به فضل و كرمش ميپوشاندت، و تو از وى بديگرى پرداخته، پس با اينحال چه بسيار كريم است، خداونديكه قوى و توانا است، و چه بسيار بر نافرمانى او دليرى، تو كه ضعيف و ناتوانى، در صورتيكه تو همواره در پناه (عفو و اغماض و) پوشش وى جا گزيده، و در (بوستان پر) وسعت احسانش در گردشى، و او نه احسانش را از تو دريغ داشته، و نه پرده اش را بر تو دريده است، بلكه تو باندازه چشم بهمزدنى از لطف و نعمتى كه برايت پديد آورده، يا گناهى كه بر تو پوشانده، يا بليه كه از تو گردانده است دور نبوده، پس در اينصورت باو چه گمان ميبرى اگر فرمانش را ببرى، سوگند با خداى اگر اين صفت (نزديكى خدا بتو و دورى تو از خدا) درد و شخصى بود كه از حيث قدرت و ثروت با هم يكسان بودند (و يكى از آن دو نفر تو بوده، و از ديگرى كناره ميگرفتى) تو اول كسى بودى كه بزشت اخلاقى و بد كردار
يهاى خويش حكم رانده بودى (تا چه رسد باينكه شخص زبون و عاجزى مانند تو با خداى غالب و قاهر بستيزگى و نافرمانى برخيزد) براستى ميگويم كه جهان تو را نفريفت، بلكه تو فريفته آن شدى، چه بسا كه جهان آشكارا تو را پند داده، و بمساوات و برابريت آگاه كرد، و از وعده هائيكه بتو ميدهد، و از ورود بر پيكرت و كاهيدن قوه ات راستگوتر و وفادارتر از اين است كه دروغ گويد و تو را بفريبد، چه بسا جهانيكه تو او را تهمت مينهى پند دهنده تو است و چه بسا خبر راستى كه خود آنرا دروغ پندارى (و از تغيير و تبدل آن عبرت نگيرى) البته اگر بخواهى جهان را بشناسى او را چون مهربان يارى خواهى يافت كه دريغ دارد از اين كه تو بهلاكت افتى، و او با خانه هاى خالى و شهرهاى ويران همواره تو را پند دهنده، و يادآورنده نيكو ميباشد، چه خوب سرائى است جهان براى كسى كه آن را خانه خويش نگيرد، و چه پاكيزه جائى است براى آنكه آن را وطن (هميشگى) خويش نداند براستيكه نيكبختان در فردا آنانند كه امروز از جهان ميگريزند (و فريفته مال و جاه آن نميگردند). هنگامى كه زمين سخت بلرزد، و قيامت با سختيهايش محقق گردد، اهل زمين پرستندگان هر معبودى، و پيروان هر پيشوائى بهم برسند، آن هنگام ه
ر نظريكه به هوا افكنده شده، و هر قدميكه آهسته بزمين نهاده شده، جز بعدل و دادرسى خدا جزا داده نشود (حتى بجزئيات كردار آنها رسيدگى شود) چه بسيار دليل و حجتى كه آن روز باطل و پيوندهاى عذر (نابجا) ئيكه گسيخته است، پس از كردار خويش بخواه آنچه را كه عذرت به آن پذيرفته، و حجت را برقرار سازد، و از جهانيكه تو براى آن پاينده نيستى، آنچه را كه برايت پاينده است فراگير، و سفر خويشتن را آماده باش، نگران برق رستگارى (از گرفتاريها) بوده، شتران تند رفتار (عمل و عبادت) را سوار شو (و بوسيله آنها خويش را از مهالك آخرت برهان).

/ 305