خطبه 120-درحكميت - ترجمه نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه نهج البلاغه - نسخه متنی

محمد علی انصاری قمی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

خطبه 120-درحكميت

از سخنان آن حضرت عليه السلام است (كه پس از داستان معروف حكمين در جنگ صفين و قبول كردن آن حضرت آن حكومت را از روى اجبار) يكى از اصحاب از جابر خاسته و عرض كرد اول ما را از حكومت نهى و پس از آن به آن امر كردى و ما نميدانيم كدام يك از اين دو امر بهدايت نزديك تر بود، پس حضرت دست مبارك بر دست زده و فرمود: اين (بلا تكليفى و سرگردانى) سزاى كسى است كه حزم و احتياط را از كف بگذارد، آگاه باشيد به خدا سوگند اگر آن زمانيكه شما را امر كردم به آنچه شما را بدان مامور نمودم (بشما گفتم فريب عمروعاص را نخورده، و با شاميان بجنگيد، اگر ازمن پذيرفته بوديد) شما را حمل كرده بودم بسوى آنچه كه آنرا مكروه ميپنداشتيد، لكن خداوند براى شما در آن خير قرار داده بود (اگر برغم انف خودتان سخن مرا شنيده دست از جنگ نكشيده بوديد از نعمت پيروزى برخوردار ميشديد) و اگر استقامت كرده بوديد شما را هدايت كرده بودم، و اگر كج بوديد راستتان نموده بودم، و اگر (ازاجراى دستوراتم) ابا و امتناع داشتيد شما را مدرك و بينا كرده (و حجت را كاملا تمام كرده بودم و فرمان مرا اگر اطاعت كرده بوديد) البته اين كار بهتر و استوارتر بود (و من خيلى مايلم كه شما
را براهى كه شايسته است سوق بدهم) اما بكمك كى، و همراهى چه كس؟؟ من اراده دارم درد (گمراهى و نافرمانى) امت را با شما مداوا كنم، و حال آنكه شما خود درد من هستيد (باعث گمراهى و نافرمانى آنان نيز شمائيد) مثل من با شما مانند كسى است كه ميخواهد خار را بوسيله نيش خار ديگرى از پاى بر آورد، در صورتيكه ميدانيد خار با خار مايل است (چنانكه گفته اند لاتنقل الشوكه بالشوكه، فان ضلعها معها خار را با خار از پاى بيرون مى آورد كه ميل آن با آن است، آنگاه حضرت عليه السلام از فرط اندوه از نافرمانى مردم به خدا شكايت كرده، و بياد ياران حقيقى و حاميان دين افتاده و فرمايد) خدايا پزشگان اين درد بيدرمان (گمراهى و نافرمانى مردم) ملول شدند، و آنانكه با ريسمانها (ى لطف و نرمى) آب از چاهها (ى هدايت براى اين مردم گمراه) ميكشيدند خسته شدند، (من ديگر اميدوار بدرمان مرض اين مردم نيستم، خودت علاجى كن آه) كجايند آنانكه بسوى اسلام خوانده شدند و آنرا پذيرفتند، قرآن را خوانده، و در پاى احكام آن محكم ايستادگى كردند، بسوى پيكار دشمن تهيج شدند، پس واله و شيداى آن گرديدند، همچون شيفتگى و شيدائى شتران بسوى اولاد خودشان، شمشيرهاى بران را از غلاف كشيده، دست
ه دسته، و گروه گروه، گردا گرد، زمين ميدان جنگ را گرفته، بعضى (در راه خدا) كشته شدند، و بعضى نجات پيدا كردند(و چون همه براى پيشرفت دين كار ميكردند، و بقضاى خدا راضى بودند كشته شدن و زنده ماندن در نزد آنان و بازماندگانشان مساوى بود لذا وقتى كه از جنگ باز ميگشتند) نه كسى بزنده هاى آنان تهنيت، و نه شخصى بمرده هاى آنان تعزيت گفت، راد مردانى بودند، كه ديدگانشان از فرط گريه (از خوف خدا) كم نور، و شكمشان از روزه لاغر، لبشان از دعا پژمرده، رنگشان از بيخوابى زرد، غبار خشوع بر چهره شان نشسته، اينان برادران من بودند كه رفتند (در غرفات بهشت سرخوش آرميدند) پس سزاوار است كه ما تشنه ديدار آنان بوده، و از دوريشان سرانگشتان را بدندان بگزيم (آنها چون دينشان كامل بود، شيطان از فريب دادنشان مايوس بود لكن آن) شيطان راههاى خودش را براى شما هموار ساخته، و ميخواهد گرههاى دين شما را يكايك باز كند، و جماعت شما را بجدائى تبديل، و از آن جدائى فتنه و فسادى در ميانتان توليد نمايد، پس از و ساوس و افسون او اعراض، و بسوى نصايح كسيكه آن نصايح را بسوى شما اهدا ميكند اقبال نمائيد و آنها را بسود خويش بكار ببنديد.

خطبه 121-خطاب به خوارج

از سخنان آن حضرت عليه السلام است كه بخوارج نهروان فرموده هنگاميكه به لشگرگاه ايشان وارد شدند، و آنها منكر حكومت حكمين بوده، و بر اين سخن پافشارى داشتند، پس حضرت عليه السلام فرمود: آيا تمامى شماها با ما در صفين بوديد، گفتند بعضى از ما بوده، و بعضى نبوده اند، فرمود از هم جدا و دو دسته شويد، آنها كه در صفين حاضر بوده دسته، و آنانكه حاضر نبوده دسته شوند، تا من هر يك را طبق سخنش پاسخ گويم، پس آنگاه ندا در داد، كه حرف را كم كنيد، دلهاتان را بمن بسپريد، به سخنم گوش دهيد، و از هر كس گواهى طلبيدم بايد طبق آنچه ميداند در اين امر گواهى دهد، پس آن حضرت عليه السلام سخنهائى با آنها فرمود از جمله اينكه: مگر آن وقتى كه اهل شام از روى ريو و حيله و فريب قرآنها را بر سر نيزه زدند، شما خودتان نگفتيد اينان برادران و اهل دين و با ما هم كيش اند، همه از ما پايان دادن جنگ را خواستار، و پناهنده بقرآن شده اند، صلاح آنست كه آنها را بپذيريم، و اندوهشان را برطرف كنيم، مگر آنوقت بشما نگفتم، اينكار ظاهرش ايمان و باطنش عدوان است، اولش موجب رحمت بر آنها، و آخرش مورث زحمت و ندامت شما است (گوش باين حرفها و سر و صداهاى فريبنده ند
اده با كمال سختى و قرصى) روشتان را دنبال كنيد، و از همان راهى كه ميرفتيد باز نمانده، و دندانها را روى هم فشار داده دنباله و فرياد هيچ فرياد كننده التفات نكنيد، زيرا كه اگر (گوش بناله معاويه شيطان و يا عمروعاص مكار بدهيد و) درخواستش را بپذيريد (شما را) گمراه ميكند، و اگر پاسخ نگوئيد خوار ميگردد (لكن شما گوش بسخن من نداده و مخصوصا همين) شما را ديدم كه باندازه در پاى آن امر اقدام و كوشش كرديد، تا آنكه اين امر انجام گرفت، در صورتيكه به خدا قسم اگر من فرضا از حكومت حكمين سرباز زده و آنرا نمى پذيرفتم، واجبى از من فوت نشده، و خداوند گناه ترك آنرا بر من بار نمينمود، و به خدا سوگند اگر هم من در اين امر اقدام مينمودم سزاوار بود كه از من پيروى بشود، زيرا كه من با قرآن كريم همراه بوده و از زمانيكه با آن پيوند كرده ام هيچوقت از آن جدا نشده ام (او امر و نواهى من تمام تحت دستورات قرآن است، و اكنون شبهه را قوى گرفته، اگر من شما را امر بپذيرفتن آن حكومت كرده بودم، شما را نميرسيد كه بمن اعتراض كنيد، و در صورتيكه شما را از آن نهى كردم و خودتان در انجام آن كوشش كرديد، ديگر حرف حسابى شما با من چيست، پس از آن حضرت اشاره بسوابق خوي
ش در اسلام كرده فرمود) ما با رسول خدا صلى الله عليه و آله بوديم، و آسياى قتل و خونريزى بين پدران و فرزندان و برادران و خويشان (ما كه برخى مسلمان شده، و برخى هنوز كافر بودند) دور ميزد، و هر چه مصيبت و سختى شدت ميكرد در ما نميافزود، مگر ايمان و استوارى در راه حق، و تسليم شدن به پيش آمد، شكيبائى بر سوزش زخمهاى كارى ما (مصيبت اينجا است كه ما آن روز با كفار براى پيشرفت اسلام ميجنگيديم) لكن امروز صبح كرده ايم در حاليكه بايد بار برادران دينى خود بجنگيم، براى آنچه كه از انحراف از حق و كجى از راه راست و اشتباه كاريها و تاويلات (نادرست از معانى قرآن) كه در دين داخل شده است، پس هر گاه وسيله بدست آمد كه خداوند به آن واسطه پراكندگى ما را جمع نمايد، و بباقى احكام اسلامى كه در بين ما مانده است نزديك شويم، آنوقت در آن كار رغبت كرده، و از سواى آن امر روگردان خواهيم شد (لكن فعلا با كجروان، و اشتباهكاران ميجنگيم، تا آن وسيله بدست آيد يعنى درباره احكام اسلام و قرآن توافق نظر حاصل گردد، آنوقت دست از جنگ خواهيم كشيد)

/ 305