خطبه 165-تحريض به الفت با يكديگر
از خطبه هاى آن حضرت عليه السلام است (در اندرز و پند بياران) بايد كوچك شما از بزرگتان پيروى كند، و بزرگتان بكوچكتان مهربان باشد، و نبايد همانند ستمگران دوران جاهليت و نادانى باشيد، كه آنها نه كنجكاو، و نه متفقه در ديانت بودند، و نه از روى عقل و خرد به خداشناسى ميپرداختند، (بلكه گروهى بودند داراى انديشه هاى كج و آراء سفيهانه، و از ستايش يزدان فقط به پرستش نيران و اوثان پسند كرده بودند) و هيچوجه سازش با آنان امكان نداشت، زيرا جنگ با آنها موجب اتلاف نفوس بسيار، آنها در كارهاى ناهنجار خويش بيشتر اصرار ميورزيدند، و مداراى با ايشان باعث جرئتشان بكفر ضلالت ميشد، همچون تخمى كه در جايگاه تخم گذاران شترمرغ پيدا شود، كه شكستن آن گناه است و (چون معلوم نيست تخم شتر مرغ است يا تخم افعى، اگر تخم آن مرغ است نبايد شكست، اگر تخم افعى است، همينكه شكسته شد) بچه گزنده از آن بيرون خواهد آمد (خلاصه مردم زمان جاهليت را نه مداراى با آنان صلاح بود، نه جنگيدن با ايشان سودى داشت).قسمتى از اين خطبه است (در اخبار باجتماع مسلمين پس از پراكندگى و انقراض بنى اميه و نكوهش آنان) مسلمانان پس از الفت گرفتن از هم جدا شوند، و از اصل و ريشه خويش پراكنده كردند (امام زمان خويش را واگذارند، لكن ديرى نپايد كه از اين كار پشيمان شوند) پس پاره از ايشان شاخه (دنبال امام از ائمه هدا) را گرفته و هر كجا برود با او همراه است (و بر طبق گفتارش رفتار نمايد) تا اين كه همانطورى كه پاره هاى ابر در فصل پائيز بهم مى پيوندد بزودى آنان را براى (انقراض دولت و) روز سخت بنى اميه گرد آورد، و آنان را بهم الفت دهد، بدانسانكه پاره هاى ابر بهم متصل ميگردد، از آن پس خداوند درهائى برويشان ميگشايد كه از جاى برانگيختشان همچون سيل دو باغ (اهل شهر سبا كه بوسيله آن سيل همه نابود و غرقه شدند) سرازير و هيچ تل و ماهور و قله سخت كوه و زمين در آن سالم نمانده، و راه آمدن آن سيل را نه بندد، خداوند آنان را در ميان درهاى زمين، مانند چشمه هاى جارى روان سازد، و بوسيله آنان حقوق قومى (از ستمكشان) را از گروهى (ستمگران) بگيرد، و گروهى از ايشان را در ديار گروهى ديگر متمكن سازد (بنى عباس را بجاى بنى اميه مى نشاند) به خدا سوگند آنچه در تصرف بنى اميه است پس از آن همه سلطنت و شوكت در هم ميگدازد، بدانسانكه دنبه در آتش گداخته ميشود.ايگروه مردمان، شما اگر از يارى كردن حق همديگر را باز نداشته، و در خوار كردن باطل سستى نميورزيديد، آنكه همانند شما نيست در شما طمع نمى بست، و آنكه بر شما چيره شده قوت نمى گرفت، لكن شما (دست از يارى من باز داشته معاويه را قوى، و خود را ضعيف و خوار ساختيد در نتيجه) همچون قوم موسى سرگردان شديد، بجان خودم سوگند است، كه پس از من سرگردانى شما چندين برابر فزون ميشود (اگر بنى اسرائيل چهل سال در بيابان تيه سرگردان ماندند شما شايد بيش از هزار سال تا ظهور قائم آل محمد صلوات الله عليه و آله سرگردان مانيد) چرا كه شما حق را پشت سرتان نهاده، و از آنكه (به پيغمبر اكرم) نزديكتر است دور، و با آنكه (از آن حضرت) دورتر است نزديك شده و پيوند نموديد، بدانيد كه شما اگر از خواننده و رهنماى خويش پيروى ميكرديد او شما را براه پيغمبر خدا ميبرد، و از رنج بيراهه رفتن آسوده گشته، و بار سخت و سنگين را از گردنها فرو مى گذاشتيد (افسوس كه سخن مرا نشنيده، و از جاده حق منحرف و مرتكب گناهان بسيارى گشتيد).
خطبه 166-در ابتداى حكومتش
از خطبه هاى آن حضرت عليه السلام است در آغاز خلافتش خدايتعالى كتاب هدايت كننده (چون قرآن كريم براى بشر) فرستاد، و خوب و بد را در آن بيان فرمود، پس خوبى را راه برگيريد تا رستگار شويد، و از بدى بركنار باشيد تا ره به مقصد يابيد، مردم واجبات، واجبات، آنها را بجاى آوريد، تا شما را به بهشت برساند (حضرت براى اهميت مطلب جمله را دو بار تكرار فرموده، و البته هر كس واجبات از قبيل نماز و روزه و حج و جهاد، امر بمعروف و نهى از منكر را بكار بندد ببهشت بار خواهد يافت) خداوند چيزى را كه نامعلوم است (و قرآن و سنت آنرا آشكار ساخته) حرام گردانيد، و آنچه را كه غير ناقص و پاك است حلال فرمود، و احترام مسلمان را (بجهت اجتناب از آن حرام و ارتكاب به آن حلال) بر همه حرمتها فزونى داد، و بواسطه اخلاص و توحيد حقوق اسلاميان را در جاهاى خود (محفوظ و) محكم نگهداشت، پس (مسلمان نيز بايد حقوق برادران را محفوظ و محترم دارد زيرا) مسلمان كسى است كه مسلمانان از آزار دست و زبانش ايمن و آسوده باشند (دست جور و ستم را به بندد، و زبان بغيبت و بهتان نگشايد) جز آنكه آن دو را در راه احقاق حقى بكار اندازد زيرا آزار مسلمان جز به آنچه خداوند واجب و حلال كرده روا نيست (اگر مسلمانى مسلمان ديگر را بعمد كشت) يا حقوق ديگرى را ضايع ساخت البته طبق دستور شرع بايد بقصاص برسد) مردم بسوى اين مرگى كه امر آن وضيع و شريف شما را خواهد دريافت بشتابيد (زيرا گروهى از مردگان) مردم پيش روى شما، و قيامت از پشت سر راننده شما است (كاروان گذشته و منتظر كاروان سالار مى خواهد شما را با آنها برساند، بنابراين از بارهاى وزر و وبال جهان سبكبار شويد، زيرا كه اولى شما ديده اش براه آخريتان دوخته شده است، درباره بندگان و شهرستانهاى خدا از خدا بترسيد (آنها را خوار و اينها را ويران مسازيد) چرا كه شما در قيامت گذشته از شهرستانها از چارپايان نيز پرسيده ميشويد (از شما ميپرسند فلان ديه و قنات را چرا ويران يا غصب كردى، يا در شهرى كه وسائل ديندارى فراهم نبود چرا منزل گزيدى، يا فلان حيوان را چرا بزجز كشتى) خدا را فرمان بريد، و نافرمانيش نكنيد، و هر گاه خوبى را ديدار كرديد، چنگ فرا سوى او بريد، و همچنين رخ از زشتى برتابيد (تا در جهان هم آغوش نيكبختى شويد).