خطبه 188-در ذكر فضائل خويش - ترجمه نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه نهج البلاغه - نسخه متنی

محمد علی انصاری قمی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

خطبه 188-در ذكر فضائل خويش

از خطبه هاى آن حضرت عليه السلام است (درباره خويشاوندى و نزديكى و از خود گذشتگيش نسبت به رسول خدا و اولويتش بخلافت) برخى از ياران محمد كه نگهدارنده گان (رازهاى دين و احكام قرآن مبين) ميباشند ميدانند كه من هيچگاه از دستوراتيكه از جانب خدا و رسول است تن نزده ام (و در اجراى آنها كندى ننموده ام). اين منم كه در راه يارى رسول خدا در بسيارى از جاهائيكه گردان سلحشور از آنها گريزان، و كامها لغزان و به عقب برميگشت جانبازيها كردم و از خود گذشتگيهائى نشان دادم (كه تواريخ آنها را با خطوط برجسته در خويش ثبت و ضبط كرده، و طوايف امم از مطالعه آنها دچار شگفتيها شده اند هنوز اثر شيرينى آن شبى كه من در رختخواب پيغمبر خوابيدم در ذائقه جبرئيل و ميكائيل باقى است، هنوز روزگار با صدها هزار چشم در جراحاتى كه در بدر و احد و حنين براى حفظ جان رسول الله به پيكر من رسيده است خيره مانده است، هنوز آواز رساى جبرئيل در ميان زمين و آسمان به لافتى الا على، لاسيف الا ذوالفقار، بلند است، هنوز چاههاى بدر و دو گودال خيبر و خندق به تيره روزى وليد، و عتبه و شيبه، و عمرو، و مرحب گواهى ميدهند) شجاعت و رشادتى است كه خدا مرا به آن ارجمند خ
واسته است (يكى ديگر از كرامات خداوندى كه مرا بدان مفتخر فرموده است آنست كه) هنگامى كه روح رسول الله قبض ميشد من سر مباركش را بر سينه داشتم، و جان مقدسش در دست من از پيكر جدا شد، پس من آن دست را (كه ببدن آن حضرت ماليده شده بود تيمنا) بروى خود كشيده مباشر غسل او، كه درود خدا بر او و بر آلش باد گرديدم، و فرشتگانم در اينكار يارى كردند، آنگاه اهل البيت و ساكنان خانه هاى اطراف و دو گروه از فرشتگان كه (براى اين داهيه دهيا) در رفت و آمد از آسمانها بودند، بطورى بر آن حضرت گريستند كه آواز گريه آنها از گوش من بيرون نميرفت آنگاه (من با آن) فرشتگان بر آن حضرت نماز گذارده، و آن پيكر شريف را (كه عالم امكان را جان بود) در آرامگاهش نهاديم (كنون اى كسانيكه باستناد قرشى بودن و نزديكى با آن حضرت خلافت را غصب كرده ايد بگوئيد بدانم آيا در اينصورت) كيست كه با رسول خدا چه در حال حيات، و چه در دوران ممات، از من سزاوارتر و نزديكتر باشد (اگر كسى هست بگوئيد با دليل و برهان اولويت خويش را اثبات نمايد، وگرنه بيهوده ژاژ نخايد كه خدا در كمين ستمكاران است)، مردم البته از روى بينش و بصيرت با نيتهاى درست و پاكيزه بسوى پيكار با دشمنان بشتابيد،
به خدائيكه جز او خدائى نيست سوگند است كه من براه راست، و دشمنانم در پرتگاه كژى و باطل روانند، آنچه ميگويم بشنويد (و براى رستگارى خويش بكار بنديد) آمرزش خدا را براى شما و خويش خواهانم (تا شما را از گمراهيها و لغزشهاى در دين نگهدارد).

خطبه 189-سفارش به تقوا

از خطبه هاى آن حضرت عليه السلام است (در دانائى خداوند برازهاى آفرينش و سوق مردم بتقوى و ستايش از ديانت اسلام، و تشريح زمان بعثت پيغمبر اكرم، و وصف قرآن كريم) چرندگانيكه در بيابانها مينالد، گناهانيكه در نهانيها از بندگان سر ميزند، ماهيانيكه در درياهاى ژرف رفت و آمد دارند، امواج خروشانيكه با وزش تند بادها در آبها پديد ميگردد، خداوند بتمامت آنها دانا است، من گواهم باينكه محمد فرد منتخب، و رساننده وحى، و فرستاده ايست كه آن را خدا از فرط محبتش بسوى خلق فرستاده است،
پس از اين گواهى بر توحيد و نبوت، سفارش من بشما آنست كه از خداونديكه آغاز آفرينش و انجام بازگشت و روا شدن نيازمنديها، و انتهاى خواهشها و طريقه روشن درست و راست، و پناه هنگام درماندگيهاى شما او است، از چنين خدائى بترسيد، (و اوامر و نواهى او را بكار بنديد) چرا كه ترس از خدا داروى دلهاى دردمند، و روشنى درونهاى تاريك، و شفاى بدنهاى بيمار است، زنگ اندوه را از سينه ها، ناروائيها را از روانها پرده پرده (پندار) را از پيش ديده ها، بيم و ترس را از دلها زدوده و سترده و برداشته، و تاريكيهاى شما را روشنى ميبخشند (مردم) پس فرمان بردارى از خدا را پيراهن تن سازيد، نه روپوش بدن و آن را جامه دل كنيد، نه پيراهن تن بلكه آن را در درون دل نهان ساخته، و در راس امور خويش اميرش قرار داده، براى ورودتان (بقيامت) سرچشمه سرد و گوارا، و وسيله دريافت درخواستها، و سپر روز ترسيدن (از آتش دوزخ) و چراغ براى درون قبرها، و انيس از براى روزهاى بى مونسى و گشايش مراكز اندوهناكى خودتان قرارش دهيد، زيرا كه فرمان بردارى از خدا پناه و نگهبان از مهالكى است كه (انسان را) در ميان گيرنده، و ترسهائى كه انتظار كشيده شده، و شراره آتشهاى افروخته شد
ه (براى گنهكاران) ميباشد، اين تقوا و پرهيز است كه هر كه بدان چنگ يازيد دشواريهايش از نزديكى از او دور و كارها پس از تلخى و ناگوارى بر او شيرين و گوارا امواج (بلاها) پس از هجوم از او زايل، گرفتاريها پس از رنجاندن بر او آسان، فيض و كرامت (الهى) پس از كميابى بر او جارى، رحمت و احسان پس از دورى باو بازگشت، نعمتها پس از كمى بر او فراوان، و بركت همچون باران تند پس از كم شدن باو برسد (مردم) پس بترسيد از خداونديكه پندش شما را سودمند افتاده، و بوسيله احكامش شما را اندرز داده، و بنعمت و دانش بر شما منت نهاد. بنابراين (چه خوش است ستورهاى سركش) نفوس خويش را براى فرمان برداريش هموار و نرم، و حق بندگى او را بجاى آوريد، و چيزى فروگذار ننمائيد
پس (از شنيدن شمه از اوصاف تقوى وصف دين را بشنويد و بدانيد) البته دينى كه خداوند براى خويشش گزيده است اسلام است، خدا بديده مهر در اين دين ديد، و برترين آفريدگانش را به تبليغش برگزيد، و پايه هاى (متين و مستحكم احكام) آنرا بر پايه دوستى خويش نهاد، اديان ديگر را بارجمندى آن خوار، ملل ديگر را به برترى آن پست، دشمنانش را به چيرگيش بى ارج، مخالفينش را بنصرتش مخذول، اركان گمراهى را با پايه اش منهدم ساخت، تشنگامان (زلال دانش و تقوى) از اين سرچشمه سيراب، و اين چشمه را با كشندگان آب (معارف الهيه كه ائمه طاهرين باشند) سرشار و پر فرمود (تا آن چشمه جارى گرديده، و مردم را از جامهاى گواراى تفسير و تاويل آيات شريفه قرآنيه سيراب و سرمست و بحدود دين و حق پرستى آشنا گرديدند) خدا (پايه) اين دين را چنان (رزين و متين ريخت و) مقرر فرمود كه هرگز رشته اش گسستنى، و حلقه پولادينش گسيختنى، و اساسش در هم فرو ريختنى، و بنيادش ويران شدنى، درختش كندنى، زمانش سرآمدنى، دستوراتش فرسوده شدنى، شاخهايش بريدنى نيست، كه نيست، راهش را تنگى، آسانيش را دشوارى، سپيديش را سياهى، راستيش را كجى، چوب صافش را گره خوردگى، راه گشاده اش را ريگزارى
، چراغهايش را خاموشى، شيرينيش را تلخى، نبوده و نخواهد بود، (مردم) اسلام را ستونهائى است كه خدا آنها را بر پايه حقيقت نهاده، و بنيانش را متين و محكم ريخته، چشمه سارهائى (سيال و زلال) است كه انهارش پر از آب (دانش) است، چراغهائى است كه انوار (حقيقت از) آن درخشان است، كاروانيان ره بدين نشان پويند، و نشانه ها را در اين راه جويند، وارد شوندگان (تشنه كام كه پيش آهنگ قوم و جوياى آبند) بدين آبگاهها وارد و سيراب شوند، دينى است كه خدا منتها درجه خرسندى، والاترين دستورات، و بالاترين فرامين خويش را در آن قرار داده است پس آن در پيش خدا پايه هايش محكم، بنايش عالى، دليلش پيدا، انوارش درخشان، پادشاهيش ارجمند، و نشانه اش بلند است، و محو آثارش ممكن نيست، بنابراين (شما كه اين سطور را خوانده و بعظمت و ارجمندى ديانت اسلامى آگاهى پيدا ميكنيد) آنرا عزيز و ارجمند از دستوراتش پيروى، و حقش را ادا و در جايگاههاى خويشش قرار دهيد (آيات قرآنش را تفسير براى نكرده، بدعتى دران احداث ننموده اوامرش را بجان و دل پذيرا باشيد، تا در دو جهان رستگار گرديد).

(حال كه عظمت و بزرگى دين مقدس اسلام را دانستيد، توصيف قرآن كريم را استماع نمائيد) از آن پس پروردگار پاك محمد صلى الله عليه و آله را برانگيخت (تا بشر گمراه را هدايت نمايد) و اين در هنگامى بود كه سر رسيد زمان جهان نزديك و آخرت رسيدن خويش را آگهى ميداد، گيتى پس از خرمى و درخشندگى تاريك و اهلش را سپر سختيها و شدايدكرده بود، بسترش ناهموار، و زمانى نابود كننده زمامش را بكف گرفته بود، هنگام بسر رسيدن و بريده شدن پيوندش، و نزديك شدن نشانها (ى ويرانى و فساد اخلاق) و نابودى مردم، و شكسته شدن حلقه، گسسته شدن بندها، كهنگى نشانها هويدائى زشتيها، و كوتاهى زمان دراز آن دنيانزديك گرديده بود (دانش و فرهنگ و تمدن و حق پرستى و ملكات فاضله جاى خود را به دوروئى دغلبازى، ماديت، و ستمكارى، و اختلافات شديد طبقاتى داده، و بشر محكوم بزوال و نيستى گرديده بود، در همين هنگام) پروردگار پاك پيمبر خويش را تبليغ كننده، و وسيله ارجمندى امت بهار (و خرمى دلهاى پژمرده) اهل زمان، و سرفرازى اعوان و يارانش قرار داد (و اوامرش را در جهان پراكنده ساخت) آنگاه قرآن را بدو فرستاد، و اين قرآن نورى است كه روشنى هايش خاموش نشود، چراغى است كه
فروزندگيش فرو ننشيند، دريائى است كه قعرش پديدار نگرايد، جدا كننده حق است از باطل و دليلش تباه نشود، بنائى است كه اساسش ويران نگردد، شفا و بهبودئى است كه كس از بيماريش نهراسد، (شفاى همه رنجها و دواى تمام دردها است) ارجمندى است كه يارانش از شكست خوردگى بدور، و حقى است كه اعوانش از انهزام بيرونند، (مردم) پس اين قرآن معدن و مركز ايمان، چشمه هاى دانش و درياهاى آن، عدل و داد را حوضها و باغستان، سنگها و پايه اصلى اسلام، دشتهاى هموار حقيقت، و بيابانهاى آن ميباشد (كه گلها و رياحين دين و دانش در آن روئيده، و دماغ جان خوانندگان خويش را خوشبو و معطر ميسازد) آب برندگان اين دريا را خالى نكنند، و آب كشندگان آب اين چشمه ها را كم ننمايند، واردين از اين آبشخورها نكاهند، و كاروانيان راه اين منازل را گم نسازند، رهروان اين نشانه ها را ناديده نگذارند، ره آورندگان ياراى گذشتن از آن پشته ها را ندارند (از بس مرغزارهايش خرم است دلشان اجازه گذشتن به آنها ندهد) خدا اين (بوستان معارف و قلزم دانش) را قرار داد، سيرابى تشنگى دانشمندان، بهار خرم دلهاى مجتهدين، مقصد راههاى نيكان، داروى زدائيده درد، نوريكه تاريكى با آن نيست، رشته كه جاى چنگ زد
ن به آن محكم، پناهگاهى كه دژ و بارويش استوار و بلند است، دوست دارنده اش ارجمند، وارد شونده اش سالم، پيروى كننده اش رستگار، نسبت داده شده بخودش را عذرخواه است، دليل هر كه بدان سخن گويد، گواه آنكه بادشمن آن بجنگد، پيروزى آنكه او را حجت گيرد، نگهدارنده هر كه او را بكار بندد، رخش سبك تاز آنكه با آن بتازد، نشانه آنكه جوياى نشان است، سپر آنكه خود را به پناه آن گيرد، دانش آنكه بگوشش نگهدارد، (نيكوترين) حديث آنكه راويش باشد، (و برترين) حكم آنكه با آن قضاوت نمايد، (خلاصه اين قرآن مجيد چيزى است نفيس و مرغوب كه در تمام مراحل كليه طبقات مردم را در دنيا و آخرت بكار ميخورد، و وسيله رستگارى بشر از تمام مهالك در همه مسالك ميباشد).

/ 305