خطبه 095-وصف خدا و رسول - ترجمه نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه نهج البلاغه - نسخه متنی

محمد علی انصاری قمی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

خطبه 095-وصف خدا و رسول

از خطبه هاى ديگر آن حضرت عليه السلام است (درستايش باريتعالى و توصيف محمد المصطفى) سپاس خداونديرا سزا است كه اول (منشاء جميع موجودات) است، و پيش از وى چيزى در عالم وجود) نبوده، و آخر (و بازگشت كليه موجودات بسوى او) است، و پيش از وى چيزى (در عالم وجود) نبوده. و آخر (بازگشت كليه موجودات بسوى او) و چيزى پس از وى نخواهد بود، پيدائى است كه (بر حسب ظهور و تجلى و پيدائى) چيزى برتر از او نيست پنهانى است كه (از حيث نزديكى بحقيقت) كسى نزديكتر از او نيست.

قسمتى از اين خطبه در توصيف رسول خدا صلى الله عليه و آله ميباشد قرارگاه رسول خدا (رتبه و منزلتش يا مكه محل تولدش) بهترين قرارگاه، و جايگاه روئيدن و نمو او (در سرزمين شرف و بزرگوارى يا مدينه كه تبليغ قيام فرمود) شريفترين جاها است (اوست كه در كانهاى كرامت و بزرگوارى و آرامگاههاى سلامت و رستگارى پرورش يافته، نيكوكاران بدو دلباخته، و ديدگان (بينندگان از ديدار انوار جمال و جلال) محو و خيره او شده، بواسطه او (تخم) كين توزى و نفاق (از سرزمين دلها) ريشه كن، و شعله هاى آتش خشم و دشمنى خاموش گرديد، ميان مسلمين دوستى و برادرى از او برقرار، و بناى اتحاد و همسرى مشركين از او ناپايدار، عزيزان (ستمگر) از او ذليل، و ذليلان (ستمكش) بدو عزيز سخنش (حقايق را بيان، و خاموشيش (حكمت و دقايق را ترجمان و) زبان بود.

خطبه 096-در باب اصحابش

از سخنان آن حضرت عليه السلام است كه در آن اصحاب خود را نكوهش و ياران رسول خدا را ستايش ميفرمايد: و اگر خداوند ستمگر را مهلت دهد (تا چند روزيكه دور بدستش افتاده، ستمكشان را آزار دهد اين بنابر مصلحتى است و) هرگز از مواخذه و عقوبت او نگذشته، در كمين او نشسته، و در گذرگاهش ايستاده، به يك ناگاه گلو و مجراى فرو بردن آب دهانش را گرفته (فشار خواهد داد و جانش را خواهد گرفت) آگاه باشيد، بهمان كسيكه جان من بدست او است سوگند است، اين گروه شاميان (آخر) بر شما چيره خواهند گرديد، ولى نه براى اينكه آنها از شما بحق سزاوارتر باشند نه بلكه براى سرعت و شتاب آنان در انجام فرامين باطله رئيسشان، و كندى و تسامح شما در اجراى اوامر حقه رئيستان (با اينكه آنها بر باطل اند چون متحدند فتح ميكنند و با اينكه شما بر حقيد چون مختلفيد شكست ميخوريد) (امر غريبى است) محقق است كه امتهاى ديگر صبح ميكنند، در صورتيكه از ستم زمامداران خود بيمناك اند، و من صبح ميكنم در حاليكه دلم از دست ظلم رعيتم پر خوف (و خون) است (اى مردم بيوفاى كوفه آخر شما را چه ميشود، و براى چه اين دم گرم و آتشين من در دل سرد و آهنين شما اثر نميكند) شما را براى جها
د برانگيختم نرفتيد، سخن حق را گوشزدتان كردم نشنيديد، نهان و آشكار دعوتتان كردم اجابت ننموديد، پند و اندرزتان دادم نپذيرفتيد، همه حاضريد (لكن) مانند غائب، و بندگانيد مثل خواجگان (خيلى سخت سر و خيره چشميد وقتى كه) حكمتها را بر شما ميخوانم از آن رم ميكنيد (هنگاميكه) به پندها و مواعظ نيكو پندتان ميدهم از آن دورى ميجوئيد (زمانيكه) شما را بجنگ اهل جور و ستم برمى انگيزم هنوز سخنم به آخر نرسيده، مانند فرزندان سبا (كه چنان متفرق شدند كه ديگر گرد هم جمع نشدند) شما را از گرد خود پراكنده مينگرم (ميبينم كه دوباره) به مجالس (اوليه) خود بازگشته، و به پندهاى (دروغين و پوشالى) خويش در صدد گول زدن هم بر مى آئيد، در هر بامداد شما را براه (راست) باز ميگردانم، لكن شب كه ميرسد، باز ميبينم مانند پشت كمان كج، (و بسوى نادرستى و باطل متمايل) شده ايد (آخر تا كى) اندرز دهنده بستوه آمد، و اندرز شنونده از مايوسى نكاست (من از بس شما را پند دادم و نشنيديد خسته شدم، براى چه اصلاح امر كشور را مشكل و محال ميپنداريد) اى گروهيكه بدنهاتان حاضر، و خردهاتان گم است، خواهشهاتان گوناگون و روساتان را (بنا فرمانى خود) مبتلا كرده ايد، امير شما فرمان خدا
را ميبرد، و شما او را نافرمانى ميكنيد، امير شاميان نافرمانى خدا ميكند، و آنها او را فرمان ميبرند، به خدا قسم (باندازه از دست شما بتنگ آمده ام كه) مايلم معاويه در امر شما با من معامله كند معامله كردن دينار (طلا) را با درهم (نقره) (يعنى همانطوريكه صرافان يكدينار ميدهند و ده درهم نقره ميگيرند، من حاضرم كه معاويه) ده تن از شما را از من بگيرد، و يك تن از شاميان را در عوض بمن بدهد، اى اهل كوفه من از شما از سه (چيزيكه در شما هست) و دو (چيزيكه اصلا در شما نيست) به غصه گرفتار شده ام (سه چيزيكه در شما هست آنست كه) گوش داريد و كريد، گويائيد و لاليد، چشم داريد و كوريد (دو چيزيكه در شما نيست آنست كه) نه آزاده مردان خوش برخورديد، و نه در گرفتارى برادران موثق مورد اطمينانيد (اى) خاك آلود باد دستهاى شما (انشاءالله هميشه فقير باشيد) اى كسانيكه مانند شتران ساربان گمكرده ميباشيد، كه هر وقت از طرفى جمع شوند از سمتى ديگر پراكنده گردند، به خدا قسم گويا شما را مينگرم و گمان (نزديك بيقين دارم كه هنگاميكه تنور جنگ گرم گردد، و آتش زد و خورد شراره بجهاند، شما از گرد پسر ابوطالب جدا شده ايد جدا شدن زن از پيش بچه نوزاد خود (همانطوريكه م
مكن نيست بچه ديگر در شكم زن در آيد، جمع كردن شما امكان پذير نيست، ولى من بحقيقت خودم مطمئن) و از جانب پروردگارم گواهى داشته، و از طرف پيغمبر براهى روشن و طريق آشكار رفته، و از روش او پيروى مينمايم (من و فرزندانم همواره رهرو همين راه خواهيم بود
پس شما نيز) نظر به اهلبيت پيغمبرتان كرده، ملازم ايشان شده، و از آنان پيروى كنيد، زيرا كه آنان هرگز شما را از راه راست بيرون نبرده، و بهلاكت نميرسانند پس (بنابراين) اگر آنان جائى درنگ كردند، شما نيز درنگ كنيد، و اگر اقدام كردند، شما نيز اقدام كنيد (در هر زمانى هر يك از آنان طبق دستوريكه خداوند برايشان تعيين نموده براه راست روانند، و شما را ياراى چون و چرا نيست، كه بگوئيد چرا على حق خود را نگرفت، و امام حسن با معاويه صلح كرد، و امام حسين جهاد فرمود) پس از آنان پيش نيفتد كه گمراه ميشويد و پس نمايند كه هلاك ميگرديد (و آنطوريكه) من ياران محمد صلى الله عليه و آله را ديدم يكى از شماها را آنطور نميبينم، آنان به هيئت ژوليده موئى و گرد آلودگى صبح ميكردند، زيرا كه شب را بسجده و قيام بسر مى آوردند، ميان رخسارها و پيشانيهاى خود نوبت گذاشته بودند (گاهى رخ بخاك درگاه خدا، و زمانى پيشانى بزمين ميسودند، و چنان در سوز و گداز) و بياد قيامت و معاد خود بودند، كه تو گوئى بر سر آتش پاره هاى سوزان قدم نهاده اند، و بين دو چشمانشان از طول سجده شان همچون زانوى بزها پينه بسته بود، همينكه نام خداوند سبحان بميان مى آمد (از س
وز عشق و درد فراق) چنان اشگ از ديدگانشان سيلان ميكرد كه جيب و دامانشان تر ميگرديد، و از خوف از عقاب و اميد بثواب خداوند همچون درختى كه در روز تند باد ميلرزد بر خويش ميلرزيدند.

/ 305