خطبه 045-گذرگاه دنيا - ترجمه نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه نهج البلاغه - نسخه متنی

محمد علی انصاری قمی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

خطبه 045-گذرگاه دنيا

از خطبه هاى آن حضرت عليه السلام است (در نكوهش گيتى) سپاس خداوندى را سزاست كه كسى از رحمتش مايوس نيست، و نعمتش تمامى (آفريدگان) را شامل است، از آمرزش او كسى نااميد نبوده، واحدى از پرستش ننگ ندارد (زيرا همه اين معنى را اذعان دارند كه او سزاوار پرستش است و بس) خداونديكه نه از رحمتش دريغ گويد، و نه نعمتش زوال پذيرد (بندگان خداى دانسته باشيد) جهان سرائى است كه نيستى و بيرون شدن از آن براى اهلش مقدر گرديده، و آن (در ظاهر در مذاق اهلش) شيرين و سبز است، (لكن در باطن بسى تيزه و تلخ) بشتاب بطلب طالبش ميايد، و جاى خود را در دل كسيكه به او چشم دارد و باز ميكند (پس بزرد و سرخ جهان فريفته نشويد) و از آن كوچ كنيد با نيكوترين توشه كه در آن بدسترس شما گذارده شده (از تقوى و اعمال صالحه ذخيره بيندوزيد) و در آن بيش از اندازه كفايت نجوئيد، و در پى فزونتر از آنچه از آن دريافت كرده ايد نباشيد (كه زياده طلبى انسان را بحرام و هلاك ميكشاند).

خطبه 046-در راه شام

از سخنان آن حضرت عليه السلام است هنگاميكه از نخيله بعزم جنگ با معاويه پاى مبارك در ركاب نهاد اين دعا را كه سزاوار است هر شخص مسافرى هنگام مسافرت بخواند خواندند: بار خدايا از رنج و زحمت سفر، و از اندوه بازگشتن، و از نگاههاى بد مردم (چشم زخمهائيكه در سفر براى خود انسان و در حضر براى اهل و اولاد پيش مى آيد از تمامى اينها) بتو پناه ميبرم، پروردگارا توئى كه در سفر همراه و در وطن جانشين و سر پرست اهل منى و اين هر دو براى غير تو جمع نشود زيرا نه جانشين در وطن ميتواند همراه در سفر باشد، و نه همراه در سفر ميتواند جانشين در وطن باشد (پس اين توئى كه در سفر و حضر و بر و بحر و روز و شب با تمام بندگان خويش انيس و جليس ميباشى) سيدرضى رحمه الله عليه گويد: ابتداى اينكلام از حضرت رسول صلى الله عليه و اله نقل شده و اينكه حضرت امير عليه السلام فرموده و لايجمعهما غيرك از آن حضرت پيروى كرده و به بهترين وجه و بليغ ترين سخنى را تمام كرده است.

خطبه 047-درباره كوفه

از سخنان آن حضرت عليه السلام است درباره كوفه (هان) اى كوفه تو را مينگرم كه (در برابر پيشامدهاى بسيار) مانند چرم عكاظى كشيده شده و ماليده ميشوى (عكاظ با زارى بوده در نزديكى مكه بين نخله و طائف كه چرمش بخوبى معروف و عرب هر سالى يكماه آنجا را مركز داد ستد قرار داده شعراى هر قوم قصائدى كه در مدح قبيله خويش پرداخته بودند ميخواندند، تا برترى خود را بر ديگرى ثابت نمايند تا اينكه اسلام آنرا متروك ساخت) و من ميدانم كه هيچ جبار و ستمگرى درباره تو بد نينديشيد جزآنكه خدا او را دچار بلائى يا مبتلاى بكشنده گرداند (و اين اخبار بغيبت از جمله كرامات آن حضرت شمرده ميشود چنانچه ابن ابى الحديد گوى روزى زياد ابن ابيه دوستان حضرت را در مسجد جمع كرده آنان را تهديد كرد كه اگر از على بيزارى بجوئيد شما را كشته، و خانهاتان را ويران خواهم ساخت، عبدالرحمن ابن سايب انصارى گويد در اين اثنا من چيزى كه داراى جثه و گردنى مانند گردن شتر داشت ديدار كردم پرسيدم تو كيستى گفت انا ذو الرقبه من داراى همين گردن دراز و بسوى صاحب اين قصر فرستاده شده ام عبدالرحمن از رفقايش پرسيد آنچه من ديدم شما نيز ديديد گفتند نديديم ناگاه در اين هنگام ك
سى از قصر خارج شده و گفت امير امروز از خويش بشما نميپردازد برويد ما رفتيم و همان وقت طاعون او را گرفته و نيمى از بدنش مثل اينكه در آتش سوزان بود تا بجهنم واصل شد و صدق اين خبر حضرت ظاهر گرديد).

خطبه 048-هنگام لشكركشى به شام

از خطبه هاى آن حضرت عليه السلام است (كه در 25 شهر شوال سال 37 هجرى هنگاميكه بسوى صفين حركت ميكردند فرمودند) سپاس ويژه ذات مقدس خدا است هر زمان كه شب در آيد، و جهان رو بتاريكى گذارد، سپاس او را سزد، هر وقت كه ستازه بدرخشد و پنهان گردد، شكر و حمد او را رواست، هيچكس فاقد نعمت او نبوده، و هيچ با فضل و كرمش برابرى نكند (تمامى موجودات ريزه خوار خوان احسان او بوده و هرگز از عهده شكرش بدر نتوانند آمد) پس از اين شكر و ستايش من مقدمه الجيش لشگر خود را (زياد ابن نصر و شريح بن هانى را با دوازده هزار كس) فرستادم و بايشان سفارش كردم كه از كنار دجله فرات نگذرند تا فرمان من بانها برسد، و من ديدم كه اگر از آب فرات عبور كرده، و بسوى اين دسته از مسلمانان كه در نزديكيهاى دجله نشيمن گزيده اند رفته و آنها را بيارى شما بسوى دشمنتان برانگيزم، و مدد و قوه كارتان قرارشان بدهم صلاح است (لذا چنان كردم) سيدرضى ره فرمايد مراد حضرت از لفظ ملطاط در اينجا موضعى بوده است كنار فرات كه حضرت جلو داران لشكر خو را بفرود آمدن در آنجا امر فرموده و اين لفظ بساحل و كنار دريا نيز اطلاق ميشود لكن در اصل بمعنى زمين هموار است و مقصود حضرت ا
ز لفظ نطفه (كه بمعنى آب صاف است اعم از كم يا زياد) آب فرات است و اين تعبير از عبارات غريب و شگفت انگيز است.

خطبه 049-صفات خداوندى

از خطبه هاى آن حضرت عليه السلام است در ستايش باريتعالى سپاس ذات مقدس خداوندى را سزا است كه داناى بامور نهانى است، (و نهانيها همه در نزدش هويدا است) و نشانه هاى ظاهر و هويدا بر وجودى دلالت دارند (زيرا كه موجودات را او ايجاد فرموده و مصنوعات وجود صانع را گواه اند و چون جسم نيست) محال است كه او با بينائى چشم ديده شود پس سزاوار نيست چشم كسيكه او را نديده منكر او شود و زيبنده نيست قلب كسيكه هستى او مرا اثبات كرد بخواهد بكنه ذاتش پى برد او است كه در بلندى مرتبه بر همه پيشى گرفته، و هيچ چيز از او بلند مرتبه تر نيست، و نزديك است و در نزديكى هيچ چيزى از او نزديكتر (بمخلوقات خود) نيست، پس نه بلندى رتبه او او را از چيزى از آفريده هايش دور ميكند، و نه نزديكى او چيزى از مخلوقاتش را با وى برابر و مساوى ميسازد، خداونديكه هوشها را بر حد وصف خويش آگاهى نداده و با اين وصف شناسائى ذاتش را بقدر امكان از آنان پوشيده نداشته (بااينكه بكنه ذاتش دسترسى ندارند از آثار و علائم به اللهيتش معترفند) پس او است كه نشانهاى وجود بر موجوديت او گواه و (حتى) دل همان شخص منكر نيز اين معنى را) معترف است (زيرا كه اگر دل او منكر است ع
قلش باينكه خدائى هست حاكم است) پس خداوند تعالى بزرگتر است از گفتار كسانيكه او را باشياء تشبيه كرده و منكر او هستند.

/ 305