خطبه 180-پيوستگان به خوارج - ترجمه نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه نهج البلاغه - نسخه متنی

محمد علی انصاری قمی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

خطبه 180-پيوستگان به خوارج

از سخنان آن حضرت عليه السلام است: هنگامى كه خوارج خروج كردند، حضرت يكى از ياران (عبدالله ابن قعين) را فرستاد، تا از حال گروهى (حزيت ابن راشد راشد پيشواى بنى ناجيه و پيروانش) كه از كوفه بيرون آمده خيال الحاق بخوارج را داشتند، و از آن حضرت هم ميترسيدند، خبر آوردند، همينكه رفته (خبر گرفته) و برگشت، حضرت پرسيد آيا آنان ايمن ايستاده اند، يااين كه ترسيده و كوچيده اند، آنمرد عرض كرد يا اميرالمومنين (با ترس) كوچيده اند، حضرت عليه السلام فرمود: ايشان از رحمت خدا دور باشند، همانطوريكه قوم ثمود (در اثر عقر ناقه صالح از رحمت خدا) دور گشتند آگاه باش هنگامى كه نيزه هاى پيچان بسوى ايشان دراز گردد (و سنانهاى آنها سينه شان را درانده و سر از پشتشان بدر آورد) و تيغهاى بر مغزشان فرود آيد (و فرقشان را تا گلوگاه چاك زند) آنوقت از كرده خويش پشيمان شوند (لكن پشيمانى ديگر سودى ندارد) امروز (دنيا) شيطان آنان را در سرزمينى بى آب و گياه فرود آورده، و گمراهى آنان را خواستار است، لكن فردا (ى قيامت) خودش هم از آنان بيزارى و دورى مى جويد، پس (براى ورود اينان در آتش) همين بس كه از جاده هدايت خارج و در دره كورى و گمراهى پرتاب،
و پشت بحق كرده، و در بيابان سركشى سرگردانند (و داستان كشته شدن خريت ابن راشد با پيروانش در كنار درياى فارس بدست معقل ابن قيس و اسير شدن پانصد نفر از آنان و خريدارى كردن مصقله ابن هبيره الشيبانى اسرا را بموعد معين عهد او با حضرت و قرارش بسوى معاويه در شرح خطبه 44 گذشت).

خطبه 181-توحيد الهى

از خطبه هاى آن حضرت عليه السلام است از نوف البكالى (فرزند فضاله كه از خواص ياران اميرالمومنين و از بنى عمير كه در صنعا يمن ساكن و بكال نام قبيله ايشان است) روايت شده، كه او گفت اميرالمومنين عليه السلام اين خطبه را در كوفه بر بالاى سنگى كه جعده ابن هبيره فخرومى (پسر ام هانى خواهر آن حضرت) برايش نصب كرده، و آن حضرت جبه از پشم بر تن، و بند شمشير و كفش پايش از ليف خرما (بافته شده) و پيشانى نورانيش (از فرط سجده) همچون زانوى شتر پينه بسته بود اين خطبه را (كه در توصيف خدايتعالى و قدرت و توانائى او و ترغيب مردم بتقوى و پرهيز و دورى از جهان است) براى ما فرمود: ذات مقدس خدائى را ستايش سزا است، كه پايان كارهاى جميع آفرينش بسوى او است او را مى ستايم بر بزرگى احسان، و درخشانى و هويدائى دليل و برهان، و فزونيهاى فضل و امتنانش، ستودنى كه قضا حق و اداى شكر او باشد (به فضل و كرمش حمد و ثناى ناچيز ما را بپذيرد، ستودنيكه) نزديك كننده بثواب، و موجب فزونى نكوئيهاى وى (در حق ما) گردد، از او يارى ميجوئيم، يارى جستن كسى كه اميدوار به فضل، و آرزومند بنفع، و مطمئن بدفع (بليات از جانب) او بوده، بجود و بخشش معترف، و در گفت
ار و كردار مطيعش باشد، و بدو ميگرويم گرويدن كسيكه از روى يقين بدو اميدوار، و از روى ايمان بدو بازگشت، و از روى فروتنى بدو فرمانبر، و از روى اخلاص به يگانگى او معتقد، و از روى مجد و بزرگى او را بزرگ شمرده، و با رغبت و كوشش (در سختيها) باو پناهنده ميشود، آن خداوند پاك را كسى نزائيده، تا آنكس در عزت با او شريك باشد، و او نيز كسى را نزائيده، تا او را هلاك شده، و ميراثى بجاى گذارده باشد (نه كسى بر خدا پدر است، و نه خداى را فرزندى است، و اين هر دو از لوازم جسم و خدا جسم نيست) نه وقت و زمانى بر او تقدم جسته، نه زياد و كمى پياپى در او راه يافته، بلكه خويش را بخردها نمايانده، به سبب آنچيزهائيكه از نشانهاى منظم، و حكم استوار محكمى كه بما نشان داده است، پس يكى از دلائل و شواهد آفرينش او اين آفريدن آسمانها است، كه بدون ستون ثابت، و بى تكيه گاه پاى برجا است، خداوند آنها را (با امر كن بموجوديت) صلا زده، پس آنها بدون درنگ و كندى از روى طاعت و فرمانبردارى دعوتش را اجابت كردند، و اگر نبود كه آنها به پروردگارى او مقر و بطاعتش معترف گرديدند، هيچگاه خدا آنها را براى عرشش جايگاه، و براى فرشتگانش مسكن، و براى بالا بردن گفتار و كر
دار نيكوى بندگانش مركز قرار نميداد، قرار داد ستاره هاى آنها را نشانها تا شخص سرگردان در رفت و آمد راههاى گشاده اطراف زمين (و بيابان) به آنها راه جويد، تاريكى بسيار پرده شب تار نور روشن آنها را نپوشاند، و پرده هاى سياه شبهاى تاريك و ظلمانى ياراى برطرف كردن نور ماه را كه در آسمانها درخشان و هويدا است ندارد، بنابراين پاك و پاكيزه است، خداونديكه بر او پوشيده نيست سياهى شب تار، و نه خزندگان در تك زمينها در آنشب، و نه در قله هاى كوههاى نزديك بهم، و نيز بر او پوشيده نيست غرشى كه در ناف آسمان از رعد برميخيزد، و برقهاى جهنده از ابرها كه نابود ميگردد (و از ديده هاى پنهان ميشود) و برگى كه تند بادهاى وزنده كه از سقوط اختران (بعقيده نادرست باديه نشينان شما) توليد شده، و آن برگ را از جايگاه روئيدنش (بر زمين) ميافكند، و ميداند هر قطره از كجا جدا و به چه جا قرار ميگيرد، و مور كوچك دانه را از كجا ميكشد، و به چه جا ميبرد، و كفاف روزى بشر را چه چيز ميدهد، و ماده در شكم خويش بچه (نر و ماده) گرانبار است.

سپاس ذات مقدس خداوندى را سزد، كه پيش از آنكه كرسى و عرش و آسمان و زمين، و جن و انس موجود شود او موجود بوده (و همه اينها را او پديد آورده است) نه بوهم و انديشه درآيد، و نه بفهم اندازه گيرى شود، پرسش در خواست كننده او را سرگرم نسازد (تا از پاسخ دادن بديگرى باز ماند) و بخشش و دهش از خزانه او نكاهد، بچشم ديده نشود، و بمكان درنيايد، بشبه و مثل خودش وصف كرده نشود، و بكمك عضوى (چون دست و پا) نيافريند، و بحواس (پنجگانه) دريافت نشود، و بمردم قياس نگردد (زيرا كه تمامى اينها از لوازم جسم و خداوند تبارك و تعالى جسم نيست) خداونديكه با موسى سخن گفت سخن گفتنى (بدون دهان و زبان بلكه با خلق صوت) و از آيات بزرگ خويش بدو نماياند، بدون بكار افتادن آلات و اعضا و نطق و زبانكها (ئى كه در خلق واقع و آلت اخراج صوت است)، اى كسى كه در وصف پروردگارت به رنج اندرى، اگر راست ميگوئى وصف كن جبرئيل و ميكائيل و سپاهيان فرشتگان برگزيده خدا را كه در غرفات مقدس و پاكيزه نشيمن گزيده اند، آنان اند كه سرها بزير افكنده، و خردهاشان سرگردان و ناتوان است، از اين كه بهترين آفرينندگان را بچه نحو وصف كنند، جز اين نيست كه كسانى بوصف در آيند،
كه داراى هيكلها و هيئت ها و آلاتى باشند، يا آن كسيكه چون زمانش سر آيد، پايانش به نيستى كشد، (و خداوند داراى اشكالى كه از مختصات جسم است نيست تا بوصف در آيد) پس نيست خدائى جز آن كسيكه او بنورش هر تاريكى را روشن، و هر نورى را بتاريكى خويش تاريك فرموده (انوار مهر و محبتش بهر دل كه تابيد آن دل روشن و رستگار، و از هر دل كه باز گرفت تاريك و گرفتار است).

بندگان خداى شما را بترس و پرهيز از آن خدائيكه لباس زيبا (ى تقوى) را بشما پوشانيد، و زندگانيتان را مرتب كرد، سفارش ميكنم (بدين زندگانى چند روزه پا بست نشده، و در آن زاد و توشه گرد آورده، و دل از آن بركنيد زيرا) اگر بنا بود كسى بزندگانى هميشگى، و برگرداندن مرگ از خويش راهى داشته باشد، البته اين كس سليمان ابن داود عليه السلام بود، آن كسى كه با داشتن پيمبرى و پايگاهى بزرگ و عالى فرمانش بر جن و انس (و وحش و طير و باد) روان بود (با اين وصف) همينكه از روزى خويش برخوردار، و زمانش را بپايان رساند، خدنگهاى مرگ از كيش نابودى بسوى وى افكنده شد، و از پايش در آوردند، شهرستانها و خانه ها از وى تهى مانده، و ديگران آنها را بميراث بردند مردم براى شما در روزگار گذشته، و دوران بسر آمده جائى است از پند (كه بايد از آنها عبرت گرفته، و براى كوچيدن از اين سرا مهيا شويد بگوئيد بدانم) كجايند عمالقه و فرزندانشان (كه اولاد عمليق ابن لاوفه ابن ارم ابن سام ابن نوح، و در حجاز و يمن سلطنت داشتند) چه شدند فراعنه و پسرانشان (كه در مصر حكومت داشتند، و اين لفظ فرعون بر هر متمرد گردنكشى اطلاق ميشود، و در قيامت با فراعنه كه ادعاى خدا
ئى ميكردند همنشين خواهد بود) كجا رفتند مردم شهرهاى رس كه (در كنار چاههاى رس گرد آمده، و درختى را كه يافث ابن نوح كشته بود، بنام شاه درخت ميپرستيدند آنها) پيمبران خداى را كشتند، و روش رسولان را نابود ساختند، و احكام گردنكشان را زنده كردند، چه شدند آنانكه با لشكريان بسيار براه افتاده و هزارها (لشگر) را در هم شكستند، و سپاهيان گرد كرده و شهرستانها بنا مينمودند (با آنهمه عده و عده و سلطنت و سپاه و گنج و اقتدار رفتند و با خاك قبر و مار و مور كور هم آغوش شدند، بدنهائيكه با آنهمه ناز و نعمت پروريده شده بود پوسيد، دبور جنوب و شمال و نسيم صبا و..... گردشان را بدشتها و زمينها پاشيد، و آثارشان را از صفحه روزگار برانداخت، پس شما از آنها پند گيريد، و براى روز بيچارگى چاره انديشيده، زاد و برگى بيندوزيد).

بعضى از اين خطبه است (در توصيف امام زمان عجل الله فرجه الشريف) (فرزند عزيزم امام دوازدهم مهدى منتظر) سپر و زره علم و حكمت را پوشيده، و تمام آداب آن را كه عبارت است از توجه (به خدا) و شناختن و فارغ ساختن خود را (از دنيا) براى آن فراگرفته است، پس حكمت گمشده ايست كه آن حضرت آن را جوينده، و آرزوئى است كه آنرا خواهان است (چنانچه خود حضرت فرمايد: الحكمه ضاله المومن، حكمت و دانش گمشده ايست كه مومن همواره آنرا جويا است) و آن بزرگوار پنهان است، هنگامى كه اسلام غريب گردد و (بقدرى ضعيف و باريك شود كه همچون شتر رنجور) دم خويش را بجنباند و سينه اش را بخاك بچسباند (خلاصه يار و ياور بطلبيد، و اين جمله اشاره بفرمايش حضرت رسول است كه فرمود بدء الاسلام غريبا، و سيعود غريبا زودا كه اسلام بغربت اوليه خويش باز گردد، و پيروى نداشته باشد) آن حضرت باقيمانده از بقاياى حجت خدا، و جانشينى از جانشينهاى پيمبران است
پس از آن امام عليه السلام فرمود: اى مردم، من بساط پند را براى شما گستردم، همانطوريكه پيمبران امتهاى خويش را پند دادند، و ادا كردم براى شما آنچه را كه جانشينان پيمبران بسوى كسان پس از خود ادا مينمايند با رفق و مدارا و نرمى با شما رفتار كردم) و با تازيانه ادب شما را تاديب كردم، با اين وصف شما براه راست نيامده، و با اين كه شما را بترساندينها راندم بگرد حق نگرديديد، خدا سزايتان را بدهد، آيا جز از من پيشوائى را منتظريد كه شما را بطريق حق و راستى بكشاند؟


/ 305