ش دلش) كر و كور باشد، و هر كسى را كه خدا بوسيله امتحان و آزمايش سودى نبخشوده از موعظه سودى برنگرفته است، نقصان و زيان از پيش روى چنين كسى درآيد تا(جائيكه در اثر افزايش گمراهى) زشت و منكر را شناسا، و نيك و معروف را ناشناس گيرد، مردم (گيتى) دو دسته اند، يكى پيرو شريعت، ديگرى مخترع بدعت، يا احداث كننده بدعت، نه از جانب شريعت برهانى است، نه از طرف قرآن نورى، و خداوند سبحان احدى (از امم سابقه) را بمانند اين قرآن پند نداد، (بزرگترين كتابى كه براى ارشاد بشر نازل گرديده همين قرآنى است كه خداوند از راه محبت به مسلمين بر پيغمبر اسلام نازل ساخته است) و آن رشته محكم خدائى، و راه راست بدون خيانت است (هر كه باين راه وارد شد، و در آن چنگ زد از گمراهى و تيره بختى در دنيا و آخرت رهائى مييابد) خرمى دلها، و سرچشمه هاى دانش در آن است (وارد شونده در اين گلزار الهى چنان از بوى گلهاى معرفت مست ميشود، كه يكباره دل از دست ميدهد، و از انهار جاريه فرامين الهى كه فيها لذه للشاربين است متلذذ و سيراب ميگردد) روشن كننده و صيقل دهنده (آئينه) دل جز او نيست، با اين كه يادآوران (قرآن و عمل كنندگان بدان) رفتند، و مشتى مردم فراموشكار، يا كسانى
كه فراموشى را (بدروغ) بر خويش بسته اند، باقى ماندند (با اين حال براى اتمام حجت بشما و مردميكه فراموشى را بدروغ بخود بسته اند ميگويم) اگر خير و نيكى را ديديد به آن كمك دهيد، و اگر شر و بديرا ديديد از آن بگريزيد (عامل بخوبيها و واگذارنده بديها باشيد) زيرا (شنيدم) پيغمبر خدا صلى الله عليه و آله مكرر ميفرمود: اى فرزند آدم (آى بشر تا دستت ميرس) نيكوكار باش و از بد بگذر، كه اگر چنين كردى، مردى هستى خوشرفتار و ميانه رو (و چنين كسى البته به مقصد نايل ميشود)
آگاه باشيد: ستم بر سه گونه است: ستمى كه نيامرزند، ستمى كه فرو گذارش نكنند، ستم آمرزيده شده كه بازخواست نشود، اما آن ستمى كه آمرزيده نشود شرك به خدا است، خداوند سبحان در قرآن كريم سوره 4 ى 48 فرمايد ان الله لايغفر ان يشرك به، و يغفر ما دون ذلك جميعا، خداوند كسى را كه با او شرك آورد نمى آمرزد، و بجز شرك هر گناهى را مى آمرزد. اما آن ستمى را كه واگذار نكنند ستم كردن برخى از بندگان است برخى ديگر را، اين ستمى است كه كيفرش سخت است، اين كيفر زخم خنجر و ضرب تازيانه نيست، ليكن كيفرى است كه اين دو در نزدش بسى اندك است (آتشى است سوزان كه آتش گيره آن سنگها و مردم اند، و آن براى ستمكاران و غاصبين حق آل محمد آماده شده است) مردم شما از دو رنگى در دين خدا بپرهيزيد (و مانند طلحه و زبير پيمان شكنى نكرده، باعث تفرقه جماعت نشويد) زيرا اجتماع در حقى كه شما آن را ناخوش داريد بهتر است از پراكندگى در ناحقى كه شما را خوش آيند است، و خداوند پاك در اثر تفرقه و پراكندگى بهيچيك از گذشتگان و باقيماندگان نيكى و خيرى عطا نفرموده است. آى مردم، خنك آن پاك مرديكه زشتى خودش از زشتى ديگرانش نگهداشت، خوشا بحال كسى كه در خانه خود بنشي
ند، و روزى خود را بخورد، و سرگرم فرمانبردارى پروردگارش بوده بر گناه خويش بگريد (و اگر ممكن باشد بامر بمعروف و نهى از منكر برخيزد) پس او بكار خويش مشغول و مردم از (آزار دست و زبان) او آسوده اند.
خطبه 176-درباره حكمين
از سخنان آن حضرت عليه السلام است (با خوارج نهروان) و ابوموسى اشعرى و عمروعاص (خوارج نهروان پس از خروجشان به آن حضرت اعتراض كردند، كه چرا در دين خدا قائل بحكومت شدى، و اكنون كه حكمين معاويه را انتخاب كرده اند چرا فرمان آنها را نمى پذيرى، لذا حضرت فرمودند، پس از ختم جنگ صفين) راى بزرگان شما بر اين قرار گرفت كه آن دو مرد (ابوموسى و عمروعاص) را برگزيدند (تا بين حق و باطل حكم باشند) و ما از آن دو نفر بر اين پيمان گرفتيم كه طبق دستور قرآن عمل كرده، و راى قرآن را براى خويش ترجيح داده و از آن تجاوز نكنند، و با زبان قرآن سخن گفته، دلشان پيرو آن سخن باشد، (نه اين كه برخلاف ميل قرآن، پيرو راى سخيف خويش باشند) آنگاه آن دو نفر از قرآن دور شده، و با اين كه حق را آشكارا ميديدند، دست از آن كشيدند (معاويه را بجور و ستم بر من اختيار) و ميل و شهوت كج سليقگى آن دو تن آنها را بجور و ستم وادار كرد، و حال آنكه ما در پيش استثنا گفتيم كه بايد اين حكميت از روى حق، و درستى و عمل بقرآن باشد، نه از روى راى و حكم ناحق خودشان (كه حق را پايمال كرده، و حكومت را بباطل بدست معاويه دهند) ديگر اين كه ما براى خودمان دليل محكمى در دست داريم از هنگامى كه آنها در راه حق با ما مخالفت كرده، و چيز ناشناسى آورده، و بعكس حكومت كردند (پس ما روى همان پيمان پيشين ميتوانيم اين حكومت شوم را نپذيرفته و با آنان بجنگيم).