را از پرده صماخ بر ميكندم، محدث قمى در جلد دوم سفينه از نسخه كهن كه بسال 355 نوشته شده نقل ميكند كه بهنگام كشتن ابن ملجم عبدالله جعفر از شدت خشم گفت ابن ملجم را با من گذاريد، تا نفس خويش را بر او شفا بخشم آنگاه سيخى را به آتش گداخته در چشمان ابن ملجم كشيد، آن ملعون گفت اى برادرزاده مرا با آهن گداخته سرمه كشيدى، پس دستها و پاهايش را بريدند، سخنى نگفت زبانش را كه خواستند ببرند بسيار جزع كرد، او را گفتند: چونست كه در قطع ساير اعضا مانند زبان بجزع و اضطراب نيفتادى، گفت دوست ندارم در دنيا زنده باشم كه نتوانم خداى را ذكر گويم، آنگاه پس از قطع زبان ام الهشيم دختر اسود نخعى درخواست كرد جسد پليدش را با وى گذاشتند و او به آتشش بسوخت انتهى).
نامه 048-به معاويه
از نامه هاى آن حضرت عليه السلام است بمعاويه: (اى مردك ستمكار و دروغزن اين خوى نابهنجار را از دست بگذار و بدان كه) ستمكارى و دروغگوئى دين و دنياى انسان را تباه كننده، و كاهش و بى ارجيش را نزد عيب جويش هويدا سازنده اند، تو خود نيك ميدانى آنچه كه از دست رفتنش مقدر شده است دست بدان نخواهى يافت (و كشندگان عثمان را با تو نخواهم گذاشت، همانا عثمان بدعتهائى در دين احداث كرد، و مسلمانان غيور هم سزايش را در كنارش نهادند، از اين پيش) مردمانى بهواى كارى نادرست برخواستند، و ميخواستند تقدير الهى را دگرگون سازند (نخست خلفاى ثلاثه حق را از مركزش گرداندند سپس طلحه و زبير خواستند همان راهرا بروند موفق نشدند، و با يك جهان رسوائى و ننگ از جهان به نيران شتافتند، اكنون تو نيز ببهانه خون عثمان سوداى خلافت را در مغز ميپرورى دانسته باش كه) خدا همه آنان را دروغزن دانسته، بنابراين (تو نيز پاى از مرز خويش فراتر منه) و بترس از روزيكه آنكه پايان كارش پسنديده است در آن روز شادمان، و آنكه زمام اختيارش را با شيطان گذاشته، و با او به ستيز و آويز بر نخواسته پشيمان است. تو (در جنگ صفين بهنگاميكه ديدى از دست و تيغ شيران بيشه دين جان بدر نخواهى برد از روى ريو و دستان قرآن را بر سنان و نيزه بسته و) با اينكه اهل قرآن نبودى ما را بحكم قرآن خواندى و ما (چون از مكنون كار تو آگاهى داشتيم و) تو را پاسخ دهنده نبوديم، لكن فرمان قرآن را پذيرفته و پاسخ آن را گفتيم (لكن تو بدستيارى عمروعاص به دغلبازى گرائيده كار را وارونه كرديد، اكنون من همانم كه بوده ام شمشير بر كله تو و يارانت خواهم كوفت، تا ستون نورانى حق پديدار شود، و خداوند ما بين ما حكم فرمايد) والسلام.