خطبه 086-موعظه ياران
از خطبه هاى آن حضرت عليه السلام است كه در آن اوصاف بنده كه خدا او را دوست و يا دشمن داشته باشد بيان، و امت را به پيروى از ائمه طاهرين سلام الله عليهم اجمعين تشويق ميفرمايد بندگان خداى بدرستيكه محبوبترين بنده نزد خدا بنده ايست كه خدا او را بر نفس (اماره اش تسلط داده و) ياريش كرده، حزن و اندوه را (براى دورى از وطن اصلى و قرب صلحاء و مقربين شعار خويش ساخته، و رداى ترس (از حقتعالى) را بر تن كرده، پس چراغ هدايت و رستگارى در قلبش فروزان گشته، و بساط ضيافت را براى روزيكه بر آن وارد ميشود آماده ساخت، (در هنگام زندگانيش براى روز پس از مرگش توشه از خدمت به خدا و خلق اندوخت) دور را بر خود نزديك، و سخت را بر خويش آسان كرد، (دل از جهان بركنده، و همواره خود را نزد پروردگارش ديده، و دشواريهاى جهان را بر خويش هموار كرد) به ديده بصيرت (در آيات آفاقى و انفسى) نظر كرده و بينا شد (جز خدا موثرى در عالم وجود نديد) بسيار بذكر خدا پرداخت، پس از سرچشمه شيرين و گوارا (ى معرفتى) كه راه و روش بر او آسان شده بود سيراب گرديد، (از شراب شوق خدا سرمست، و از آب خوشگوار مناجاتش شاداب شده) سالك راه تازه شد (به انوار هدايت راه حقرا جسته، قدم در وادى ارشاد خلق نهاد) پيراهنهاى خواهشهاى نفسانى را از بدن كنده، و بجز يك اندوه (اندوه وصال محبوب) تمام اندوهها را كنار ريخت، از كورى (جهل) و انبازى با اهل هوس بيرون آمده، كليد درهاى هدايت، و قفل ابواب غوايت شد، (درهاى گمراهى را به روى خلق بسته، و آنها را برستگارى كشانيد) طريق و سبيل خويش را ديد و پيمود، نشانه هدايت را يافت، و سختيها را كه در آن فرو رفته بود از خود دور و چنگ در استوارترين حلقه ها، و محكمترين ريسمانها (قرآن و عترت) افكند، پس نور يقين (بحق) در دل او مانند خورشيد درخشان است، براى (رضاى) خدا خود را در دسترس (مردم) و در بزرگترين كارها قرار داده، هر صادريكه بر او وارد شود (و هر كاريكه به او واگذار، و هر مطلبى كه از او پرسيده شود آنرا انجام دهد، و اين را پاسخ گويد) هر فرعى را بسوى اصلش باز گرداند (خلق را بسوى خدا رهنمائى كند) او است چراغ تاريكيها، و برطرف كننده پرده ها، گشاينده مشكلها، رفع كننده مشتبهات، و راهنماى بيابانها (ى غوايت) ميگويد و ميفهماند، خاموش ميشود تا سالم ماند، (جز مواقع و اقتضاى وقت سخن نميگويد خود را براى خدا پاكيزه خواست خدا هم او را پاكيزه كرد، پس او از معادن دين و
ميخهاى زمين خداوند است (كه جواهرات گرانبهاى الهيه را از او اخذ نمايند، و زمينهاى قلوب مردم بواسطه وجود او آرامش پذيرند) عدل و داد را بر خويش لازم شمرده، و نخستين كاريكه از روى عدل انجام داده آنست كه هوا و هوس را از خويش دور ساخته (و اگر تمامى افراد بشر مراسم عدل را درباره خود مجرا دارند و از وظايف الهيه خارج نشوند جهان آباد خواهد شد) اوصاف حق را بيان كرده، و خود به آن رفتار مينمايد، هيچ خير و خوبى را واگذار نكرده، و انتها آنرا رسيده (و به آن عمل كرده) و در هيچ جا گمان نيكى نبرده جز آنكه آنرا قصد كرده (احتياطا به آن رفتار نموده) زمام خود را به (دست) قرآن كريم سپرده، پس آن قرآن جلودار و پيشواى او است، هر جا كه قرآن باز گشود او فرود مى آيد و هر جا كه او منزل كرد منزل ميگزيند.(اكنون كه علامات دوست خدا را شنيديد نشانهاى دشمن خدا را هم بشنويد و آن) بنده نادان ديگريست كه خويش را دانشمند داند، در صورتيكه نادان است، نادانى را از نادانان اقتباس كرده، و گمراهى را از گمراهان فرا گرفته، براى مردم از ريسمانهاى فريب و گفتارهاى دروغ دامهائى گسترانيده (و آنها را صيدآسا به دام خويش در ميكشد) انديشه هاى (نارساى) خويش را بر قرآن تحميل (و آنرا براى خود تفسير مينمايد) هواهاى (باطله) خود را بر حق بسته (و آنها را حق جلوه ميدهد) مردم را از مخاطرات عظيم ايمن ميدارد، و گناهان بزرگ را (در نظرشان) كوچك وانمود ميكند، ميگويد من در نزد شبهه ها متوقفم و در آنها واقع ميشود ميگويد: من از بدعتها (و كارهاى خلاف شرع) كناره گيرى ميكنم و در آنها ميخوابد، (مرتكب امور خلاف اسلام ميشود، پس چنين كسى) صورتش صورت انسان دلش دل حيوان است، نه شناسنده باب هدايت است تا از آن پيروى كند، و نه تميز دهنده گودال كورى (و غوايت) است تا از آن كناره گيرد، پس اين شخص در ميان زنده ها مرده اى (متحرك) بيش نيست (زيرا كه از تمام مزاياى انسانيت و فضايل بشريت بى بهره است) پس (اكنون كه دوست و دشمن خدا را شناخته و بوسيله اين سخنان
راه را از چاه نشان داده شديد ديگر) كجا ميرويد، و بكجا بازگشت مينمائيد، و حال آنكه پرچمها (ى حق) برپا، نشانها (ى دين) هويدا، و منار (هدايت و رستگارى) منصوب و پيداست، پس شما را در كدام تيه و بيابانى سرگردان گرداند، و چگونه و براى چه شما (اينطور) حيران شده ايد، شگفتا در صورتيكه خانواده پيغمبرتان كه مردم را بسوى حق كشاننده، و زبان راستگو (ى خداوند) ميباشند، در ميان شما هستند، (ديگر انحراف شما از صراط مستقيم رستگارى و سرگردانيتان در بيابانهاى مهالك سخت بيمورد است) پس (دامان آنان را از دست نگذاشته) در بهترين منازل قرآن فرودشان آوريد (قرآن شما را به دوستى اين خانواده امر فرموده، و مركز محبت نيز دل است، پس محبت آنان را در دلهايتان جاى داده) و همچون شتران تشنه كه بر آبگاه وارد ميشوند، شما بر آنان وارد گرديد (و از سرچشمه علوم و معارف الهيه آنان سيراب شويد) اى گروه مردمان اين فرمايش را از خاتم النبيين صلى الله عليه و آله بپذيريد (كه درباره عترت طاهره اش فرمود آيا گمان ميكنيد) ميميرد آن كسيكه از ما ميميرد، و حال آنكه نمرده است (و همچنين خيال ميكنيد) ميپوسد آن كسيكه از ما ميپوسد، و حال آنكه نپوسيده است. (اهلبيت پيغمبر كه
واسطه و رابطه بين خدا و خلق اند، اگر چه بموت طبيعى و ارادى ميميرند، لكن در حقيقت داراى حيات ابدى و واقعى بوده، و بدنشان هم كهنه و فانى نشده، و روى اصل مذهب شيعه در همه جهان غيب و شهود حاضرند، چنانكه خود حضرت امير عليه السلام بحارث همدانى فرمود: يا حار همدان من يمت يرنى، من مومن او منافق قبلا و نيز خداوند در قرآن مجيد فرمايد، و لاتحسبن الذين قتلوا فى سبيل الله امواتا بل احياء عند ربهم يرزقون گمان مبر كسانيكه در راه خدا كشته ميشوند، مردگان باشند، بلكه زنده و نزد پروردگارشان روزى داده ميشوند، پس در صورتيكه شهداى راه ديانت پس از كشته شدن زنده و روزى داده شوند، كسانيكه خداوند دين را بوسيله آنان براى بشر وضع كرده، و بر ساير شهداء سمت سرورى و مولائى دارند بطور حتم پس از مرگ زنده جاويد بوده، و در دنيا و آخرت همه جا حاضر و ناظرند و مويد اين مطلب است اينفقره از زيارت حضرت سيدالشهداء كه اشهد انك تسمع كلامى و ترد سلامى شهادت ميدهم بر اينكه تو سخن مرا شنيده، و جواب سلام ميدهى، و نيز قرآن خواندن سر مقدس حضرت ابى عبدالله عليه السلام در كوفه به روايت زيد ابن ارقم و همچنين در مجلس يزيد بخوبى مويد اين مطلب و دليل بارزى است بر
اينكه ائمه طاهرين حى و ميت ندارند. و بايد دانست حديث فوق يكى ازاحاديث مشكله ايست كه شراح در تاويل و تفسير آن توصيحاتى داده اند كه بنده نيز به اندازه توش و توان خودم مطلب را از هم باز نمودم، لكن حضرت پس از آنكه اين سخن را فرمود چون ميدانست اين سخن بنظر شنوندگان غريب آمده و شايد منكر آن شوند لذا فرمود (اى مردم) نگوئيد چيزى را كه نميدانيد (شما كه بكنه اين سخن پى نبرده ايد بى جهت آنرا انكار نكنيد) زيرا كه در حق چيزهاى بسيارى است كه شما (ندانسته و) منكر آن ميشويد، و معذور داريد (و نكوهش نكنيد) كسى را كه شما را بر او حجت و دليلى نيست، و آن كس منم (من شما را به راه راست دلالت كردم، و راه عذرى برايتان باقى نگذاردم، لكن شما بمن اقتدا نكرديد) آيا من مگر آنكس نيستم كه در ميان شما بر طبق بار سنگين بزرگتر (قرآن مجيد) رفتار كرده، و بار گران كوچكتر (عترت پيغمبر) را در ميانتان گذاشته، پرچم ايمان را در بين شما كوبيده، و بر حدود و حقيقت حلال و حرام آگاهتان گرداندم، از داد و دهش خويش لباس آرامش و عافيت را در شما پوشانده، با گفتار و كردار نيك و پسنديده خود، و ساده نيكى و احسان را برايتان گستراندم (شما را به رفتار و كرداريكه باع
ث خوشنودى خدا و رسول بود راهنمائى نمودم) و اخلاق خوب و پسنديده خود را بشما نشان دادم (تا شما هم آنها را از من ياد گرفته خوش خلق و مهربان شويد) پس تدبير (كوتاه) خود را بكار نيندازيد، در چيزيكه ديده بينش هم كنه آنرا ادراك كردن نتواند، و فكر و انديشه بدان راه بردن نيارد (در باب احكام و معارف الهيه و مطالب غامضه كه جز راسخون فى العلم ائمه طاهرين كس ديگرى آنها را نميتواند حل كند وارد نشويد، كه آن حد خانواده وحى و الهام است و بس)