از خطبه هاى آن حضرت عليه السلام است: (كه هنگام خروج بطرف خوارج ايراد و در آن زمان جاهليت را با زمان حضرت ختمى مرتبت مقايسه كرده فرمايد) بدرستكه خداوند تعالى محمد صلى الله عليه و آله را (به پيغمبرى) برانگيخت در حاليكه آن حضرت ترساننده مردم از عذاب الهى و امين و نگهدارنده وحى و آنچه بر او نازل ميشد بود و شما گروه عرب در زشت ترين كيش (بت پرستى) و بدترين خانه ها (حجاز) در ميان سنگهاى درشت و كرزه مارهائيكه از حيث توحش گويا كر بودند اقامت كزيده بوديد شرابتان آبى تيره و گنديده و طعامتان خشن بود (معجونى از هسته خرما و خون و سرگين شتر و سوسمار خشك كرده و آنرا ميخوريد) خون يكديگر را ميريختند از خويشانتان دورى ميكرديد (پسر پدر را ميكشت و پدر دختر را زنده بگور ميكرد) بتها را ميپرستيديد گناهان را رها نميكرديديد (پس خداوند بواسطه پسر عم من محمد شما را از آن زندگانى ننگين نجات داده دينتان بهترين اديان شهرتان بهترين شهرها و زندگانيتان آبرومندترين زندگانيها شد كشورهاى معظم را گشوديد غنائم فراوان از خزائن كسرى و قيصرى بچنگ آورديد اكنون بپاداش آن همه خدمات در حق خليفه و اهل بيت او از ستم و آزار فروگذار نميكنيد.قسمتى از همين خطبه است كه پس از غضب خلافت در شكايت از دشمنان خويش فرمايد: (چون معاندين خلافت را غصب كردند) پس ديده گشودم و ديدم جز اهلبيت خود ياورى ندارم (و اگر در امر خلافت اقدام كنم آنها نيز كشته خواهند شد) آنگاه در مرگ آنان بخل ورزيدم (راضى نشدم كه آنها كشته شوند) و چشمم را با وجوديكه خار و خاشاك (غم) در آن خليده بود بر هم نهاده و آب زهرآگين ستم را با اينكه غصه راه گلويم را بسته بود آشاميده و خشم خويش را فرو خورده بر گرفتگى راه نفس و بر چيزهائيكه از طعم علقم تلختر است شيكيبائى ورزيدم.بعضى از همين خطبه است (كه حضرت در موقع بيعت كردن عمروعاص با معاويه بيان فرموده: (و اجمال داستان اينكه وقتى اخبار پيروزى حضرت اميرالمومنين در جنگ جمل به معاويه رسيد بر حكومت خويش بيمناك شده دست بكار حيله زده، خون عثمان را بهانه كرده عمروعاص را از مصر بيارى طلبيد عمرو به او نوشت من بخاطر تو تيغ بروى على نخواهم كشيد، پس عتبه ابن ابى سفيان معاويه را وادار كرد تا فرمان مصر را براى عمروعاص نوشته بمصر فرستاد و عمرو بشرط حكومت مصر با معاويه بيعت كرد لذا حضرت فرمايد عمرو بامعاويه بيعت نكرد جز اينكه قيمت بيعت خويش را (كه منشور فرماندارى مصر بود) از او بگرفت پس........ (عمروعاص) بيعت فروش و خوار و رسوا بار عهد و پيمان (معاويه) خريدار (اى افسران ارشد من) پس اكنون ساز جنگ را ساز كنيد و براى پيكار با دشمن آماده شويد زيرا كه تنور حرب تافته شد و شعله آن بالا گرفت و شكيبائى (و پايدارى در جنگ) را شعار خود سازيد زيرا كه صبر و شكيب در جنگ، سبب پيروزى است