نامه 001-به مردم كوفه - ترجمه نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه نهج البلاغه - نسخه متنی

محمد علی انصاری قمی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

نامه 001-به مردم كوفه

بابى است كه در آن گزيده گلچين گرديده است نامه ها، و مراسلاتى كه حضرت اميرالمومنين (سلام الله عليه) بدشمنان و فرمانداران خويش در شهرستانهاى (كشور) خود نگاشته اند: از نامه هاى آن حضرت عليه السلام است هنگاميكه از مدينه بسوى بصره (براى جنگيدن با طلحه و زبير) ميرفت باهل كوفه نگاشته (و اين نامه را بتوسط حضرت امام حسن و عمار ياسر فرستاده اند) (نامه ايست) از بنده خداى على (ابن ابيطالب) اميرالمومنين بسوى اهل كوفه كه ياران (دين) و رئيس و گروه عرب را بزرگانند، پس از ستايش خداوند و درود بروان رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم، البته من شما را از كار عثمان بدانسان آگهى ميفرستم كه شنيدنش همچون ديدنش باشد (و حقيقت امر كاملا بر شما روشن گردد) مردم عثمان را (براى كردار ناپسندش) نكوهيدند، و من يكى از گروه مهاجرين بودم كه در خوشنودى خاطر مردم از او بسيار كوشيده اند، و سرزنش را كم كرم (و مردم را از شورش بر او به آرامش دعوت مينمودم) اما طلحه و زبير (كه از روى جاه طلبى امروز بخودخواهى وى برخاسته اند) كوچكترين روششان درباره وى شتاب در كشتن، و نرم ترين رفتارشان تند راندن بود (آنها ميخواستند عثمان زودتر كشته شود، بل
كه خودشان خلافت را تصاحب كنند) و عايشه هم درباره (كشتن) وى ناگهان بتندى و خشم گرائيد (و فرمان قتلش را صادر كرد) آنگاه گروهى كه كشتنش را آماده بودند او را كشتند و از آن پس مردم بدون كراهت و اجبار بلكه (با طيب خاطر) از روى رغبت و اختيار با من بيعت كردند (و بخلافتم برگزيدند، اى مردم كوفه) بدانيد كه (پاى تخت از) دار هجرت (مدينه كه ديگر صلاحيت مركزيت ممالك اسلامى را ندارد) كنده شد، مردمش هم دل از آن بركندند، زيرا (كه در آن شهر) فساد و تبهكارى بر پايه خود ايستاده، و همچون ديگ جوشان بجوش بجوش افتاد، بنابراين بخواست خداوند، شما بسوى امير خويش بشتابيد، و پيكار با دشمنان را پيشدستى كنيد (براى جنگ با طلحه و زبير آماده باشيد).

نامه 002-قدردانى از اهل كوفه

از نامه هاى آن حضرت عليه السلام است، كه پس از فتح و پيروزى در جنگ جمل باهل كوفه نگاشته اند: (اى اهل كوفه) خداى شما را مزدى نكو دهاد، از جانب خانواده پيغمبرتان، آنچنان كو مزدى كه بگردن گذاران در فرمانش و سپاسگذاران در نعمتهايش ميدهد، زيرا كه شما (مرا در كار در هم شكستن دشمن دين يارى داديد و) فرمانم را شنيده و پذيرفتيد، و شما را خواندم پاسخم داديد (و البته هر بنده كه پيشواى خود را پاسخ دهد و فرمانش را اجابت كند، سزاوار است كه خدا او را پاداشى نكو دهد). از نامه هاى آن حضرت عليه السلام است كه آن را بقاضى خويش شريح ابن حارث نگاشته اند: (ابااميه شريح ابن الحارث كه او را شريح ابن هانى نيز گويند يكى از دشمنان حضرت اميرالمومنين و عمر ابن الخطاب او را بقضاوت در كوفه گماشت، و او پنجاه و هفت سال در كوفه داراى اين منصب بود، و از تابعين صحابه، و مردى بود شاعر، روئى داشت بدون مو، و روحى داشت سبك و مزاح بسيار ميكرد، و هم او بود كه بحمايت از ابن زياد طايفه مذحج را از يارى هانى ابن عروه منصرف كرده، باعث كشته شدن او و مسلم ابن عقيل گرديد، و علت نگارش اين نامه آنست كه) روايتشده است كه شريح هنگاميكه از جانب اميرا
لمومنين عليه السلام قضاوت (در امور مردم كوفه) ميكرد، خانه را بهشتاد دينار (عراقى) خريدارى نمود خبر آن به حضرت رسيده، شريح را طلبيده و باو فرمودند، مرا رسيده است كه تو خانه (در كوفه) به هشتاد دينار خريدارى كرده، و قباله آن را نوشته، و گواهانى چند را بر آن گواه گرفته، شريح عرض كرد، چنين است يا اميرالمومنين، راوى گفت آنگاه آن حضرت از روى خشم در وى نگريسته، و باو فرمودند شريحا بدانكه بزودى كسى بسوى تو خواهد آمد، كه بدون نگريستن در سند و قباله ات و پرستش از حجت و گواهت، ترا بحال كوچيدن از آن خانه بيرون كرده، تنها و بيكست بگور (تنگ و تاريك) در سپارد اى شريح نيك بنگر، نكند كه اين خانه را بجز از پول خود خريده، و بهايش را بغير از مال حلالت پرداخته باشى كه اگر چنين كرده باشى، خانه آخرت را ببهاى سراى جهان از دست داده (و در اين سودا زيان بزرگى برده) بدانكه اگر آن هنگام كه خانه ات را در كار خريدن بودى نزد من مى آمدى (نميدانى چه سند خوبى برايت نوشته، و چه قباله محكمى بدستت ميدادم) بدينگونه سندى برايت مينگاشتم كه ديگران خانه (هشتاد دينارى) را به يك درهم هم نميخريدى تا چه رسد به بيشتر،.

نامه 003-به شريح قاضى

(و نسخه آن سند اين است): اين سند خانه ايست كه خريدارى كرده است آن را بنده خوار، از كسى كه مرگش حتمى است، و براى كوچيدن از خانه اش بيرون رانده شده است، چنين بنده ناچيز و خوارى از چنين كسى خانه خريده است از خانه (هاى) فريب جهان را در سراى تباهان، و كشور هلاك شدگان، و اين خانه داراى حدود چهارگانه ميباشد، حد اول بسوى اسباب آفات منتهى ميگردد حد دوم بطرف اسباب دشواريها، و اندوهها ميرسد حد سوم بسوى هواها، و هوسهاى تباه كننده است و حد چهارم بجانب شيطان كه بيرون برنده از راه (دين و ايمان) است منتهى ميگردد، و شارع و در چنين خانه دراين حد چهارم واقع است (و دزدان و رهزنان براى ربودن كالاهاى نفيس خداپرستى از اين در وارد ميشوند) چنين خانه را اين شخص فريب خورده از آرزو، از اين كسيكه مرگ او را ميراند، خريدارى كرده است، ببهاى بيرون رفتن از عزت قناعت و بى نيازى، و وارد شدن در ذلت طلب و نيازمندى و زارى (در پيش خلق) كردن، بنابراين آنچه (از غرامت و خسارت اين معامله كه) اين خريدار را در آنچه كه خريده است فرو گيرد (جبرانش) بر خداونديست كه پوساننده پيكرهاى پادشاهان (در خاك گور) و در كشنده جانهاى ستمكاران (از جسدهاشان)
و نابود كننده پادشاهى فرعونها (ى مصر) و گردنكشان از قبيل كسرا (ى عجم) و قيصر (روم) و تتبع (يمن) و حمير (سبا كه بر فرزندان سبا ابن شحيب ابن قحطان سلطنت ميكرد) ميباشد (مردم دانسته باشيد) هر آنكه مال گرد آورد، و بر آن بيفزود، و آنكه بنائى ساخت و استوارش كرد، و بزر و زيورها، و فرشهاى نيكويش بياراست، (دارائى فراوان اندوخت، باغ و بستانها براى خويش برگرفت، و بگمان خود آسايش فرزندان را منظور داشت جميع آنها را (از فرزند و دارائى و ثروت) بسوى جايگاه عرض اعمال، و مكان ثواب و عقاب ميرانند (و آنجا از او ميپرسند اين اموال و دارائى و ثروت را از چه راهى گرد كرده، بدبخت آن كسيكه از تجاوز به حقوق ضعفا و اختلاس اموال بيچارگان ثروتى اندوخته، قصر و باغى ترتيب داده باشد) همينكه فرمان قطعى خدا بجدائى بين حق و باطل (فرمانبردار و گنهكار) صادر گرديد، آنجا است كه آنانكه گرد كارهاى بيجا گرديده اند (و خون دل ايتام و بينوايان را نوشيده اند ميفهمند تا چه اندازه) زيانكاراند، و اين قسمت را عقل و خرد هنگاميكه از اسيرى هوا و هوس بيرون آمده، و از علائق جهان رهائى يافته باشد گواهى ميدهد.

/ 305