خطبه 155-خطاب به مردم بصره - ترجمه نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه نهج البلاغه - نسخه متنی

محمد علی انصاری قمی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

خطبه 155-خطاب به مردم بصره

از سخنان آن حضرت عليه السلام است كه اهل بصره را در آن مخاطب و از پيش آمدهاى سخت و دشوار اخبار فرموده: (اى اهل بصره شما روزهاى سخت و پرفتنه در پيش داريد) هنگام آن فتنه در هر كسى كه نيروى فرمان بردارى از خداست بايستى آنرا بجا آورد (تا مگر خدا آن فتنه را از شما بگرداند) و شما اگر از فرمان من سرپيچى نكنيد من بخواست خدا شما را براه بهشت خواهم كشانيد، گو اين كه اين كار دشوار و تلخ مزه باشد (در مذاق اهل باطل حق تلخ و مردم را از عادات نكوهيده شان منصرف كردن و بسوى سعادت ابدى كشانيدن دشوار و سخت است) اما عايشه (كه با من دشمنى ورزيده، و بجنگ من برخاست اين است كه) راى سست زنانه او را دريافت، و در سينه اش همچون آهنگران كين توزى و حسد جوشيدن گرفت (و باينجهت بر عليه من قيام كرده، و جنگ بصره را سر پا كرد) و اگر او را بر ميانگيختند تا آنچه را كه با من كرده، با ديگرى بجاى آورد نمى كرد، و احترام بزرگى اوليه او (كه در زمان حيوه رسول خدا داشت بجا است و) برايش باقيست، حساب و بازپرسيش هم (در آخرت) با خداوند است (چون از امهات مومنين است بپاس همسريش با رسول خدا از كيفر كردارش در دنيا پوشيده، و به خدا و آخرتش واگذار مى
كنيم (خداوند هم در قيامت براى او عذابى مقرر فرموده، چنان كه در س 23 ى 30 فرمايد: يا نسا النبى من يات منكن بفاحشه مبينه يضاعف لها العذاب ضعفين و كان ذلك على الله يسيرا اى زنان پيغمبر هر يك از شما كه كار زشت و ناشايسته آشكارا انجام دهد عذاب او دو برابر ديگران، و اين كار بر خدا آسان است. در اينجا لازم است نكته متذكر گرديم: و آن اينست كه پاره كسان كه درست در افكار و عقايد و سخنان ابن ابى الحديد غور و بررسى نكرده اند او را شيعه پنداشته اند، در صورتيكه او يكى از متعصبين معتزله و اهل سنت بوده، و در نهج البلاغه در هر مورديكه حقانيت مذهب تشيع را حضرت اميرالمومنين عليه السلام آشكارا اثبات فرموده، او تا توانسته است به تاويلات بارده و دلايل پوچى كه ابدا مورد قبول عقل نيست پرداخته است، مثلا در همين خطبه كه نكوهش و گله حضرت اميرالمومنين از عايشه هويدا و آشكارا و هيچ راه ترديدى در مخلد بودن او در آتش باقى نمانده است، محبت عايشه و يا پيروى از طريقه غير مستقيم شارح معتزلى را چنان كور و كر ساخته است كه بسيارى از سخنان خود را كه درباره اهل البيت از زبان حضرت رسول نقل كرده بكلى فراموش و كوشيده است تا مگر دامان عايشه را از لوث
عار و گرد شنار ناروائيهائى كه او مرتكب شده است پاك سازد، و در صفحه 437 جلد 2 در ترجمه قسمتى از خطبه 50 كه در وصف اهل البيت است خودش آيه قل لااسئلكم عليه اجرا الا الموده فى القربى را نقل و در ذيل آن حديث شريف انى تارك فيكم الثقلين كتاب الله و عترتى، حبلان ممدودان من السما، لن يفترفا حتى يردا على الحوض را آورده، و با همه دست و پاهائيكه زده، و حق كشيهائيكه كرده باز نتوانسته است انكار كند، بلكه خودش اثبات كرده كه منكر و مبغض على و فاطمه مخلد در آتش است، و در اوايل جلد 1 در شرح حديث فاطمه بضعه منى، من اذاها فقد اذانى، و من اذانى فقد اذالله اعتراف كرده است كه آزار كننده على و فاطمه آزار كننده خدا و رسول است، و در قيامت در جهنم است، با اين وصف در شرح و تاويل خطبه مذكور كه رسيده بدون ذره انصاف و توجه به گفته هاى ما قبل خودش در جلد 2 از صفحه ى 457 الى صفحه ى 460 از قول ابى يعقوب استادش بذكر علل و جهاتى كه موجبات حسد و كين توزى عايشه را با على و فاطمه سلام الله عليهما فراهم آورده پرداخته و مى گويد: عايشه پس از قتل على عليه السلام توبه كرده و از اهل بهشت شد، اينجا از ابن ابى الحديد و امثال او مى پرسيم، آيا روى سخن خداون
د كريم در قرآن مجيد باكى است كه فرمايد: يا نساالنبى من يات منكن بفاحشه مبينه يضاعف لها العذاب ضعفين، و كان ذلك على الله يسيرا مگر نه اين است كه چون از علم خدا و رسول گذشته بود كه عايشه چكاره است لذا خداوند جلوتر اين اولتيماتوم سخت را به آنها كرد، ما راه عذرى باقى نمانده باشد، آقاى ابن ابى الحديد تو كه در چندين جاى كتابت حديثى را كه حضرت پيغمبر بزنهاى خود فرموده: اتيكن صاحبه الجمل الادبب تنجها كلاب الحواب را نقل كرده و بعد مى گوئى حضرت بعايشه فرمود: اى عايشه بترس از اين كه صاحب آن شتر، و خلاصه كسى كه تيغ بروى على كشيده، و جنگ جمل را سر پا كند تو باشى، و او را بقول خودت صريحا از اين اقدام نهى كرد، و او نشنيد، و كرد آنچه كرد، ديگر براى چه تو و اصحابت برخلاف قول خدا و رسول و وجدان و نوشته هاى خودت رفتار كرده، و عايشه را با آن همه خونهاى ناحقى كه بگردن گرفت از تائبين و اهل بهشت مى داند، نعوذ بالله من اللجاج و الالحاد و العناد).

قسمتى از همين سخن (درباره ايمان) است راه ايمان (به خدا و رسول) روشن ترين راه، و از چراغ درخشانتر است (زيرا كه شخص بنور آن از تاريكى كفر مى رهد) پس انسان بواسطه ايمان بكارهاى نيك راه برده مى شود، و به سبب كارهاى نيك به ايمان راهنمائى مى گردد (بناى كاخ) علم و دانش بايمان آباد، و ترس از مرگ بواسطه دانش پيدا مى شود (انسان به نيروى علم مى تواند مفاسد دنيا و مصالح آخرت را تشخيص داده و بياد مرگ افتد) و بر اثر مرگ جهان پايان مى پذيرد، و بوسيله دنيا آخرت بدست مى ايد (زيرا كه دنيا مزرعه ى آخرت است) و به سبب قيامت بهشت به پرهيزكاران نزديك و دوزخ براى گمراهان آشكار مى گردد، براستيكه مردم را از قيامت گريزى نيست، و در ميدان قيامت است كه آنها بسوى آخرين منزل تازنده، و شتاب كننده اند (مومن در بهشت و كافر در دوزخ جاى خواهد گرفت).

قسمتى از همين خطبه است (در چگونگى حال اهل قبور و ترغيب مردم بامر معروف و نهى از منكر و فتنه و فسادهائيكه پيغمبر اكرم خبر داده مى باشد). (هنگامى كه اسرافيل نفخه آخرين را در صور بدمد) مردم از قبرها بيرون آمده، و بسوى آخرين منزل مى روند، (شنوندگان اين را دانسته باشيد كه) براى هر خانه اهلى است كه آنرا بسراى ديگر تبديل نمى كنند، و از آن خانه بيرون نمى روند (بالاخره بهشتيان بهشت، و دوزخيان در دوزخ، كه آخرين منزلگاه سعدا و اشقيا است جاى خواهند گرفت) امر بمعروف و نهى از منكر دو خوى از خويهاى ستوده نزد حق تعالى است (براى امر بمعروف و نهى از منكر) اين دو خلق نه مرگ را نزديك مى كنند، و نه از روزى مى كاهند (بنابراين چه خوش است انسان در راه خدا بدون ترس و بيم مردم را به نيكى امر و از بدى نهى كند مردم) بر شما باد به كتاب خدا (كه در آن چنگ افكنده، و احكامش را دستورالعمل زندگانى خويش قرار دهيد) زيرا كه بر آن رشته محكم الهى و نور درخشان و شفا سودمند (دردها) و سيراب كننده شخص تشنه (بمعارف الهى است چنگ زننده بخود را نگهدارى مى كند، و البته پيرو بخويش را از مهالك نجات مى دهد، كج نيست تا راست گروه از حق و حقيقت كن
ار نمى رود، تا از آن بركنار شوند، تكرار زياد و بسيار آن را شنيدن، و در گوش فرو بردن كهنه اش نمى سارد ( به خلاف كتب ديگر كه انسان از بسيار خواندن و شنيدن آنها سير و دلگير مى شود) هر كه با احكام آن سخن گويد راستگو، و هر كه بدستورات آن عمل كند بر ديگران پيشى گرفته است.

(در اين هنگام كه حضرت باينموقع از سخن رسيده بود) مردى برخاست و عرض كرد، يا اميرالمومنين ما را از فتنه خبر ده كه آيا آنرا از رسول خدا صلى الله عليه و آله پرسيده، حضرت عليه السلام فرمود: هنگاميكه خداوند تعالى اين قول خودش را كه فرمايد: س 29 ى 2 (الم، احسب الناس ان يتركوا، ان يقولوا امنا و هم لايفتنون) نازل كرد دانستم مادام كه رسول خدا در ميان ما است فتنه بر ما نازل نمى شود، پس آنگاه من از رسول خدا پرسيدم كه اين فتنه كه خداوند تو را به آن خبر داده كدام است، آن حضرت فرمود يا على زودا كه پس از من امتم به فتنه دچار گردند، عرض كردم يا رسول الله مگر نه اين است كه در روز جنگ احد هنگاميكه گروهى از مسلمين كشته شدند، و شهادت (در راه خدايتعالى) از من باز گرفته شد، و اين بر من گران آمد پس (براى تسلى خاطر) شما بمن فرموديد شادمان باش كه پس از اين كشته خواهى شد (آيا چنين نيست) فرمود مطلب چنين است (بگو بدانم) صبر و شكيب تو در آن هنگام چگونه است، عرض كردم يا رسول الله اينجا كه جاى صبر و شكيب نيست، بلكه از جاهاى شكر و شادمانى است، حضرت فرمود: (پس از من به آرزوى خويش خواهى رسيد، و اجر شهادت را خواهى دريافت) يا على زو
دا كه مسلمين پس از من بوسيله دارائيشان مفتون واقع خواهند شد (خدا براى امتحان دست آنان را در راه جمع آورى مال باز مى گذارد، تا ببيند آيا آنان بحلال و حرام پايبند ميباشند يا نه) و با اين كه بدينشان بر پروردگارشان منت مينهند، تمناى رحمت و آمرزش او را نيز دارند (در صورتيكه خدا جز از پرهيزكاران را نمى پزيرد) و از خشم او ايمن زيسته بوسيله شبهه ها و خواهشهاى فراموش خيز (از قيامت) حلال خدا را حرام شماراند، شراب را بنام آب انگور، رشوه را بهديه و ارمغان، ربا را بخريد و فروخت حلال شمارند، پس عرض كردم يا رسول الله، در اين هنگام آنها را بحساب كدام مرتبه از مراتب بگذارم، آيا آنها را مرتد و كافر بدانم يا به فتنه افتاده، فرمود در مرتبه به فتنه افتاده، و آزمايش نشده به آن (براى آنكه آنها منكر حرام بودن ربا و رشوه و شراب نيستند تا بدينجهت كافر باشند، بلكه از راه سود شخصى نام آنها را عوض كرده، و چون آب انگور، و هديه، و خريد و فروش، در دين حلال است، آنهارا باين نام حلال دانند، و خدا هم در قيامت همان معامله كه با شرابخواران، و رشوه گيران، و رباخواران ميفرمايد، با آنها هم عين همان معامله را معمول خواهد داشت).

/ 305