سخن در بند تو گرفتار است، مادام كه لب بدان نگشاده، همينكه دهان بدان باز كردى تو در بند آن گرفتارى، بنابراين زبانت را نگهدرا، بدانسانكه طلا و نقره ات را نگه ميدارى كه بسيار افتد يك سخن زشت، و نابهنگام نعمتى را ببرد، و زحمتى را بياورد.
حکمت 374
آنچه را نميدانى مگوى بلكه تمام آنچه را كه ميدانى نيز مگوى (كه ممكن است در اولى گرفتار تهمت و دروغى گردى، و در دومى كسى را برنجانى يا رازى را فاش كنى) زيرا خداوند عالم بر تمامى جوارح و اعضاى تو احكامى را واجب فرموده است كه در قيامت به آنها بر تو حجت مى آورد
حکمت 375
زنهار بترس از اينكه بگاه گناه تو را به بيند، و بهنگام طاعتش نه بيند كه اگر چنين شود تو از زيانكارانى بنابراين هر آنگاه كه توانائى پيدا كردى فرمانبردارى خداى را بكار باش، و هر آن گاه كه ناتوان بودى از نافرمانى خداى ناتوان و بر كران باش.
حکمت 376
دلبستگى بدنيا با اين آشوبها و انقلاباتيكه در آن مينگرى عين نادانى و كوتاهى در نيكوكارى با اطمينانى كه بپاداش آن دارى زيان محض است و اعتماد پيدا كردن بهر كس پيش از امتحان كردنش عجز و ناتوانى است (و انسان اول بايد اشخاص را بيازمايد آنگاه بر او اعتماد نمايد).
حکمت 377
جهان را پستى و خوارى اين بس كه خداى جز در آن معصيت كرده نشود، و بنده جز بواگذارى آن به خدا نرسد.