ترجمه نهج البلاغه (محمد علي انصاري قمي) - ترجمه نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه نهج البلاغه - نسخه متنی

محمد علی انصاری قمی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

ترجمه نهج البلاغه (محمد علي انصاري قمي)

خطبه ها

خطبه 001-آغاز آفرينش آسمان و...

(از خطبه هاى حضرت اميرالمومنين على عليه السلام است) كه در آن از پيدايش زمين و آدم سخن رانده است: سپاس خداوندى را سزا است كه همه گويندگان از رسيدن بكنه مدحتش عاجز، و تمام حسابگران از شمارش نعمتهاى او درمانده ميباشد و كوشش كنندگان با همه جديت حق او را ادا كردن نتوانند، آنچنان خداوندى كه همتهاى بلند او را درك نكند، و غواصان درياهاى هوشها به حقيقت وى دست نيابد، خداوندى كه نه وصفش را نهايتى است و نه ذات مقدش بوصفى خاص مقيد و منحصر، وجودش از وقت و زمان معين بدور و از دور و درازى مدت بيرون است. آفريننده كه تمام خلايق را به قدرت كامله خويش آفريد و بادها را از فرط رحمت و مهربانى منتشر فرمود، و زمين را به صخرهاى سخت و كوههاى سنگين ميخكوب و محكم گردانيد.

اساس دين كه وسيله پرستش خدا است، شناسائى او، و شناسائى كامل او، تصديق به او، يدن و يگانه دانستن او، و كمال گرديدن به او، تصديق كامل او گرو عمل خالص براى او كردن، و هنگامى عمل براى او خالص است كه صفات را بر ذات او عارض ندانسته بلكه آنها را عين ذات دانند، زيرا هر صفتى بر اينكه غير موصوف است گواه و هر موصوفى بر اينكه غير صفت است شاهد، پس هر كس خدا را به وصف عارض بر ذات كرد و براى او قرينى جسته، و هر كه براى او قرينى جست او را دو تا ديده، هر كه او را دو تا ديد مركب و داراى اجزانش دانسته، هر كه او را داراى اجزاء دانست به او نادان است، و نادان بسوى او اشاره ميكند، و هر كه بسوى او اشاره كرد او را بحدى محدود كرده، و هر كه او رابحدى محدود كرد مانند عدد او را شمرده است هر كه گفت خدا در چيست، مانند جسم او را در ضمن محل ديد، و هر كه گفت او بر چيست، محلهاى ديگر را از او خالى يافت.

بودى است كه تازه پيدا نشده، موجودى است كه معدوم نبوده با هر چيزيست نه بطور پيوستگى (همه موجودات به آن ذات دائم قائم) و غير از هر چيزيست نه بطور جدا بودن از آن چيز (نظر خود را هر چيزى بازگيرد آن چيز چيزى نخواهد بود) كارها بدون بكار افتادن كار افزار و انتقال از حالى بحال از صادر ميشود، هنگامى كه خلقى كه ديده شود نبود او بدون ديده بينا، وقتى كه كسى به او انس گرفته شود نبود، او فرد ساكن در ما سوى، از نبودن انيس وحشت پيدا نكرد،

و بقدرت كامله خويش خلايق را خلق كرد، و بايجاد آنها بطور اكمال ابتدا فرمود بدون اينكه انديشه بكار برد و از تجربه استفاده نمايد و جنبشى و حركتى بخود دهد و يا اهتمام نفسى كه در آن مضطرب و نگران گردد، هر يك از اشياء جايگير كرد، (مانند فكر و هوش در بشر، و شجاعت در شير، و ترس و مكر و حيله در روباه و غيراينها) و هر يك ازآن طبايع و ملازم آن اشياء گرديد، در حاليكه پيش از پيدايش آنها بحال هر يك از آنها دانا بود، و به انتها حدودشان احاطه كامل داشت، و بقرائن و چيزهاى پيوسته آنها شناسا بود.

از آن پس خداوند متعال جو لايتناهى را شكافته و اطراف و جوانب آنرا از هم باز كرد، آبى جوشان را كه داراى موجهاى پى درپى و خروشان بود و بر سر هم ميغلطيد آنرا به پشت بادى تند كه بسيار و با صدا بود حمل كرد، و آن باد را فرمان داد تا آن آب را از هر سوى گرد آورد تا از هم پاشيده نشود، و تسلط داد تا محكم در خويشتن نگهداشت و تمامى را به هم پيوست، هوا در زير آن باد داخل و آب از بالايش باهتزاز درآمد، پس باد ديگر كه راه وزيدن بر آن بسته بود و مبدء شناسائى آن دور بود بيافريد و آنرا براى برانگيختن و بموج آوردن اين دريا فرمان داد، پس آن باد همچون آب تندى كه در جاى خالى روان گردد روان شد، و آن آب را از هر سوى بر هم زده مانند مشگ آنرا طورى در خويش جنبانيد كه ساكن آن با متحرك و اسفل آن با اعلا در هم آميخت، پرده از كف در روى آن پديد آمد، پس خداوند تعالى آن كفها را در جاى خالى وسيع وفضاى گشاده بالا برد، از آن كف آسمانهاى هفتگانه كه زيرين آنها يعنى آسمان اول موجى مكفوف، و بلندترين آنها يعنى آسمان هفتم بمنزله سقفى محفوظ بود بيافريد، بدون ستونى كه آنرا برپاى دارد، يا ميخ و ريسمانى كه نظم و اساس آنها نگهدارى كند، آنگاه آن

آسمانها را بكواكب منيره و ثواقب مضيه زينت داد و آرايش كرد، دو چراغ نورافشان خورشيد و ماه را در آنها بجريان انداخت در حاليكه هر يك از آنها در فلك گردنده، و سقف سير كننده، و لوحى جنبنده ميچرخند.

/ 305