خطبه 111-درباره ملك الموت - ترجمه نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه نهج البلاغه - نسخه متنی

محمد علی انصاری قمی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

خطبه 111-درباره ملك الموت

از خطبه هاى آن حضرت عليه السلام است كه در آن ملك الموت و قبض روح كردن او اشخاص را يادآورى فرموده: (اى كسيكه ميخواهى بكنه ذات خدا دسترسى پيدا كنى، براى آنكه بدانى اين امريست محال يكى در كار آمد و رفت ملك ملك الموت كه يكى از مخلوقات خدا است باريك شود ببين) آيا هنگاميكه عزرائيل داخل در خانه ميشود تو احساس ميكنى، تا وقتى كه روحى را قبض روح ميكند در شكم مادرش، آيا از بعض از اعضاى مادر بر آن بچه درمى آيد، يا اينكه روح طفل بامر پروردگارش بسوى او مى آيد، يا اينكه ملك الموت با آن طفل در احشاء مادرش ساكن است (پيدا است كه هيچيك از اين كارها را نميتوانى تشخيص بدهى پس در اينصورت من متحيرم از اينكه) چگونه ميخواهد خداى خويش را وصف كند، كسيكه از وصف كردن ملك الموت كه مانند خودش مخلوقيست عاجز است.

خطبه 112-در نكوهش دنيا

از خطبه هاى آن حضرت عليه السلام است در نكوهش گيتى من بيم دهنده شما از جهانم، زيرا كه جهان جاى زيستن نيست، و سرائى است كه از آن طلب خوشى نبايد كرد، دنيا خود را بزيورهاى فريبنده اش آراسته، و به آرايش خود مردم را ميفريبد، سرائى است در نزد پروردگارش خوار، و حلالش بحرام، خوبش با بد، شيرينيش به تلخيش آميخته است. خداوند كريم نه آنرا براى دوستانش صاف و گوارا كرد، و نه در دادنش بدشمنانش بخل ورزيد، (چون دنيا را دشمن ميداشت آنرا از دوستانش گرفته بدشمنانش واگذاشت) خير و خوشيش ناپديد بديش آماده، اموال جمع شده اش نابود شونده، پادشاهيش گرفته شده، آباديش ويران شونده است، پس چه چيز است خوبى سرائى كه مانند بناى ويران شده ويران، و عمريكه همچون توشه تمام شدنى تمام، و زمانيكه مانند بسر رسيدن راه سفر بسر ميرسد، (از چنين دنيائى) اميد خيرى جز اندوختن توشه تقوى نيست مردم) آنچه را كه خدا بر شما واجب گردانيده است مطلوب خويش قرار دهيد، و آنچه را كه او از شما خواسته توفيق بجا آوردن آن چيز را از او بخواهيد، نداى مرگ را بگوشهاى خود بشنويد پيش از آنكه مرگ شما را دريابد، و بخود خواند،
بدرستيكه پارسايان در جهان دلهايشان گريان است اگر چه (بلب) خندان باشند و (در باطن) بسيار غمناك اند اگر چه بظاهر شادمانند، و دشمنيشان با نفوس اماره خودشان بسيار است، اگر چه بواسطه آنچه روزى داده شده اند مورد رشگ ديگران باشند، (آنها از دنيا دل بريده، و همواره بياد خدا و بفكر مرگند، بخلاف شما كه) ياد مرگ از دلهاتان پنهان گشته، و آرزوهاى دروغين شما را فرا گرفته، پس دنيا پيش از آخرت بر شما چيره گشته، و جهان گذران پيش از آخرت بى پايان شما را بسوى خود كشانده است، مطلب جز اين نيست كه شما در دين خدا با هم برادريد، و اين جدائى شما از يكديگر جز در اثر ناپاكى دلها و بدى انديشه هاى نيست، آخر (چرا اين دلها را پاكيزه نميكنيد، و زنگ نقار و كين توزى با هم را از خاطر نمى زدائيد) براى چه بارى از دوش هم برنميداريد، و يكديگر را پند نمى دهيد، و در حق هم بخششى نكرده و محبت نمى ورزيد، شما را چه ميشود كه بكمى از دنيا كه بچنگتان ميافتد خوشحال گشته و براى بسيارى از آخرت كه از دستتان ميرود غمگين نميشويد، و اندكى از آن كه از شما فوت ميشود، چنان شما را مضطرب ميسازد كه اثر آن اضطراب و كم صبرى براى آنچه از دستتان رفته در چهره تا
ن نمودار ميگردد، تو گوئى جهان جاى زيستن هميشگى شما، و متاع آن همواره برايتان باقى و برقرار خواهد بود، و هيچ چيزى مانع هيچيك از شما نميشود، از اينكه برادر خود را ديدار نمايد، و عيبى را كه بر او بيمناك است گوشزد كند، جز اينكه ميترسد او نيز معامله بمثل كرده، و عيوب او را روبرو بگويد، (پس شما براى رضاى خدا از هم عيب پوشى نكرده، بلكه از ترس فاش شدن عيوب خودتان دم نميزنيد) شما در حب دنيا و ترك آخرت با يكديگر برادرانى پاكباز بوده و دين هر يك از شما مانند ليسيدن بزبان او گرديده (فقط جز لفظ دين بر سر زبانها نبوده و ابدا دل شما از دين و ايمان خبرى ندارد) رفتار شما بكسى ماند كه از كردار خويش فارغ شده، و خوشنودى مولى و آقاى خود را فراهم كرده است، (اينطور آسوده و فارغ البال بكارهاى دنيا سرگرميد)

/ 305