نامه 056-به شريح بن هانى
از سخنان آن حضرت عليه السلام است بهنگاميكه شريح ابن هانى را (با زياد ابن نصر) بر سپاه خويش كه بسوى شام روان بودند پيشرو قرار داده به او سفارش فرمود: (و ما شرح حال شريح و شوخ طبعى و خباثت نفس و دشمنى او را با حضرت اميرالمومنين در ترجمه نامه 15 متذكر شديم اى پسر هانى) در هر صبح و شبى از خداى بترس (و لحظه از يادش غافل منشين) و از جهان فريبنده بر خويش بيمناك باش، و هيچگاه از مكر و دستانش مياساى (كه بسا خاطرهاى آسوده را دنيا آشفته ساخت) و اين نكته را بدان كه اگر خويشتن را از آنچه كه خواهان از بيم مكروهى (كه بعدا تو را خواهد دريافت) باز ندارى، خواهشها و آرزوها تو را بسوى زيان و ضرر خواهند كشانيد پس (از آن هم پشيمان خواهى شد، بنابراين پيش از آنكه كارت از هواهاى غلبه كننده به پشيمانى كشد) نفست را منع كننده، و جلوگيرنده باش، و بهنگام خشم و سركشى او را در هم شكن.نامه 057-به مردم كوفه
از نامه هاى آن حضرت عليه السلام است، هنگاميكه از مدينه (براى جنگ با ناكثين بسوى بصره حركت كردند، به كوفيان نگاشتند: (اى اهل كوفه براى در هم شكستن گردنكشان و بصريان) من از مركز، و وطن و خويشانم بيرون شدم، در حاليكه (نزد دوست و دشمن از اين دو حال بيرون نيستم) يا ستمگرم يا ستمكش، يا تبهكارم يا تبهكارى ديده، در هر دو حال من خدا را بياد آنكس كه اين نامه ام بدو ميرسد مى آورم كه بتندى بسوى من آيد (و از نزديك تحقيق كند) اگر مرا مردى ستم ديده، و نيكوكار يافت ياريم دهد، و اگر ستمگر و زشت كردارم ديد نكوهشم كند (در هر صورت حجت بر كسانيكه اين نامه به آنها ميرسد تمام است، همه بايد بسوى من آيند، يا در راه صواب ياريم دهند، يا از كار خطا مانعم گردند).نامه 058-درباره جنگ صفين
از نامه هاى آن حضرت عليه السلام است، بمردم شهرستانها (ى كشور اسلام) و در آن داستانيكه بين آن حضرت و اهل شام (در صفين) بوقوع پيوست بيان فرموده اند: (مردم شهرستانهاى كشور اسلام بدانند كه پس از كشته شدن عثمان براى دست آوردن خلافت معاويه خون عثمان را بهانه كرده، بسركشى گرائيد، پند و اندرزهاى من هم در وى سودمند نيفتاد، بناى كار بر جنگ گذارده شد) نخست كار ما بنايش بر اين بود كه ما و شاميان برخورد بهم شديم، در حاليكه ظاهرا چنين مينمود، كه خدايمان يك، پيغمبرتان يك، دعوتمان در اسلام يكى بود، و (هر دو جز پيشرفت دين منظورى نداشتيم) هيچكدام از ما دو گروه از همديگر خواهان اين نبوديم كه ايمان به خدا و رسولش را زيادتر كنيم (گو اينكه در باطن معاويه و پيروانش كافر و پيكار با آنها در راه خدا بر ما واجب بود ولى در ظاهر) امر ما و آنها يكسان بود، جز اينكه اختلافمان در سر خون عثمان بود كه دامان ما از آن پاك بود، آنگاه (ما براى اتمام حجت به آنها) گفتيم بيائيد، با فرونشاندن آتش كين و آسايش بخشودن بمردم امروز چاره بينديشيم، پيش از آنكه راه چاره بسته شود، تا هم كار ما منظم و استوار گشته (اختلاف را از ميان برداريم، و خونها بيجهت ريخته شود) و هم بتوانيم حق را در جايگاهش پايدار سازيم، آنها نپذيرفته، و از راه سركشى گفتند ما اينكار را با ستيز و آويز چاره خواهيم كرد (اين نادانان خودخواه به بسيارى سپاه مغرور شده، جنگ را بر صلح ترجيح نهادند، و اين ندانستند كه مردم شام بجاى خود اگر تمامى عرب همدست و همداستان به پيكار على كمر بربندند پسر ابى اطالب بدون بيم و هراس همه را در راه خداى سر از تن برخواهد گرفت، و اين مدعا را خود حضرت تا اندازه اثبات فرموده اند شما خوانندگان عزيز، تا رنج جنگهاى بشريت را ورق بزنيد و بنگريد، آيا جز قهرمان اسلام و شهسوار عرصه هاى بدر و حنين، و خيبر هيچ سرلشگريرا خواهيد يافت، كه در يك شب ليله الهرير به روايت اعثم كوفى نهصد كس را بدست خود گردن زده باشد) اما همينكه جنگ پيدا و پايدار، و آتش گير و دار شراره جهانيدن گرفت (اژدهاى مرگ دهان گشود، و پلنگ) جنگ چنگال در ما و آنان فرو برده، هر دو آن را بدندان در كار گزيدن شد (سرهنگان عراقى دل از جان برگرفتند، غلاف تيغها را در هم شكستند، دشت و دمن را از تنهاى بى سر، و سرهاى بى تن رشگ اتلال و جبال ساختند، نسيم پيروزى پرچم ما را باهتزاز در آورد، معاويه و سپاهيانش شكست، و نابو
دى خويش را نزديك ديدند، از روى ذلت و خوارى) آنهنگام پذيرفتار چيزى شدند، كه ما آنان را بدان خوانده بوديم (از روى مكر بسايه قرآنها زينهار جسته خواهان صلح شدند) ما نيز خواهششان را پذيرفته، بسوى آنچه ميخواستند شتافتيم، مگر حجت را بر آنها تمام كرده، راه عذرشان را بربنديم (لكن اينمردم لجوج كه با حق و حقيقت سر و كارى نداشته، از بيم دست و تيغ دليران بچنين خدعه اقدام كردند، همين كه از كشتن رهيدند، بر نفاق و لجاج خويش پايدار ماندند) هم اكنون هر كه بر گمراهى و ستيزه خوئيش باقى است، او كسى است كه بحالت اوليه اش بازگشته و خداوند دلش را با پرده كفر و نفاق پوشانده، و بلائى زشت و دشوار در گرد سرش در گردش است (و بزودى به عذاب دردناك دچار).