آگاه باشيد، اين جهانيكه شما آرزومند و دلبندش هستيد، و او گاهى شما را خشمگين، و زمانى از خويش خوشنودتان ميسازد، چنين جهانى نه جاى شما، و نه منزلى است كه براى آن آفريده و بسوى آن خوانده شده ايد، بدانيد كه نه آن براى شما باقى، و نه شما در آن خواهيد ماند (عمر شما و دنيا از پس يكديگر بسر خواهد رسيد) و او اگر چه شما را (مال و اولاد) فريفته لكن از شر و بديش (فقدان آنها) نيز بر حذرتان داشته است، پس فريب او را به بيم دادنش، و تطميعش را بترساندنش واگذاريد (براى بدست آوردن مال و جاهش حرص نزنيد، و طمع نورزيد، تا ترس از دست رفتن آنها را نداشته باشيد) و برفتن بسوى خانه كه به آن دعوت شده ايد، از يكديگر پيشى گيريد، و دلها را از جهان منصرف سازيد (با رغبت تمام از دستورات رسول خدا و ائمه هدى پيروى نمائيد) و براى آنچه از جهان كه از هر يك از شما گرفته ميشود، نبايد همچون كنيز (يكه براى از دست دادن چيزى جزع و بيتابى ميكند) بناليد و از خدا درخواست فراوانى نعمت كنيد بشكيبائى بر (رنج) فرمان بردارى از او، و نگهداريد آنچه را كه در كتابش از شما درخواست نگهدارى آن كرده است (چرا كه تحمل مشقات عبادت مستلزم نيل بنعم الهيه ميبا
شد) آگاه باشيد پس از آنكه شما پايه دين خويش را محكم كرديد، ديگر تباهى چيزى از دنياى شما نميتواند زيانتان رساند، آگاه باشيد، پس از آنكه شما دين خويش را تباه ساختيد، ديگر چيزى از دنيايتان كه آن را نگهدارى كرده ايد، نميتواند بشما سودى برساند، خداوند دلهاى ما و شما را بحق و درستكارى متوجه سازد، و شكيبائى (در طاعت و معصيت) را بهر دو عنايت فرمايد. (بحق محمد و اله الطاهرين)
خطبه 173-درباره طلحه
از سخنان آن حضرت عليه السلام است: درباره طلحه ابن عبيدالله (هنگاميكه خبر رسيد طلحه و زبير ببصره رفته و آن حضرت را بجنگ تخويف و تهديد كرده اند) من بودم كه (به نيروى دلاورى و سلحشورى همواره از ميدانهاى پيكار پيروز بدر آمده ام و تاكنون) هيچگاه بجنگ تهديد نشده، و از ضرب شمشير كسى نترسيده ام (نهنگ را از دريا چه باك، ضيغم را از بيشه چه غم) من به آنچه پروردگارم بنصرت و يارى (بر خصم) وعده داده است مطمئنم (و براى چنين كسى مرگ و زندگى يكسان، و تهديد بجنگ نميشود) سوگند با خداى طلحه بدستاويز خون عثمان ببصره نشتافته، جز اين كه ميترسد خون عثمان را از خودش بجويند، زيرا كه چنين گمانى درباره او برده ميشود، و در ميان كشندگان عثمان كسى از او حريصتر نبوده است، كنون براى اين كه امر را مشتبه ساخته، و در دلهاى مردم ايجاد شك و ترديد نمايد، اراده دارد لشگر گرد كند، به خدا سوگند طلحه يكى از سه كار را درباره عثمان بجا نياورد (در صورتيكه بايستى آورده باشد اول) اگر پسر عفان چنانكه طلحه خيال ميكرد ستمگر بود، البته سزاوار بود طلحه يار كشندگان، و دشمن همراهانش بوده، و از آنان دورى كند (دوم) اگر مظلوم و ستمكش بوده، سزاوار بوداز جمله نهى كنندگان از قتل او، و عذر خواهندگان در (كردارهاى زشت) او باشد، (سوم) اگر در اين دو امر بحال شك و ترديد باقى بود بايستى خود گوشه گرفته، مردم را با او بگذارد، لكن او هيچ يك از اين سه كار را نكرده، كاريكه راهش شناخته نشده، و عذرش درست و مسموع نيست پيش گرفته (او از كشندگان عثمان جلوگيرى نكرده، و خود در شمار كشندگان او در آمد، اكنون هم خون او را از كشندگان و همدستان خودش ميطلبد، لكن منظور او از اين اغلوطه ها جز رياست و بدست آوردن حطام دنيوى نيست).