خطبه 148-درباره اهل بصره - ترجمه نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه نهج البلاغه - نسخه متنی

محمد علی انصاری قمی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

خطبه 148-درباره اهل بصره

از سخنان آن حضرت عليه السلام است كه درباره اهل بصره (و نكوهش طلحه و زبير) بيان فرموده: هر يك از آن دو نفر (طلحه و زبير) حكومت بر امت را براى خويش اميدوار، و آنرا براى خودخواهان است، نه براى رفيقش (و هر يك در بند آنست كه ديگرى را آلت قرار داده، و خود بر مركب آرزو سوار شود، و جز جاه طلبى منظورى نداشته) و به رشته و ريسمانى بسوى خدا تقرب نجسته، و خود را به او نزديك نمى نمايند، (فرداى قيامت در نزد خدا براى اين همه خونهاى ناحق كه ريختند نميتوانند اقامه دليلى نموده و عذرى بياورند) هر يك براى رفيقش كينه در دل دارد، كه بهمين نزديكى آن كينه را بى پرده آشكار خواهد ساخت (و آن كينه بطوريكه شارح معتزلى در صفحه 430 جلد 2 نقل ميكند، آنست كه همواره اين دو نفر در امورات با هم اختلاف داشته و در امامت جماعت منازعه مينمودند، تا اين كه عايشه بين آنها را به اينطور اصلاح كرد، كه يك روز محمد بن طلحه، و يك روز عبدالله زبير با مردم نماز بخواند، و هر يك از عايشه خواهان آن بودند كه مردم را امر كند بهر دو به امارت سلام دهند، و از اين قبيل لذا حضرت فرمايد) به خدا سوگند اگر اينها به آنچه كه اراده كرده اند برسند (و خليفه شوند)
هر يك جان ديگرى را گرفته، رفيقش را نابود سازد (هان اى مردم) گروه ستمگر قيام كرده (و آتش جنگ را برافروخته و ما نيز آماده دفاع شده ايم پس) كجايند عمل كنندگان بخير، و طلب كنندگان ثواب، بتحقيق كه راههاى رستگارى براى آنان آشكار، و اين خبر از پيش به آنان داده شده است كه (رسول خداى فرمود: پس از من ناكثين، و قاسطين، و مارقين از دين خارج شده، و هر يك ببهانه خون عثمان يا بهانه ديگرى با خليفه من بجنگ خواهند پرداخت و البته ميدانيد) براى هر گمراهئى علت و بهانه، و براى شكستن هر پيمانى شبهه اى است (شيطان باطل را بصورت حق در آورده، و بهانه بدست پيروان خويش ميدهد) به خدا سوگند من مانند شنونده صداى دستهائيكه بسرها و سينه ها زده ميشود نيستم كه آواز خبر دهنده مرگ را شنيده و نزد گريه كننده حاضر ميشود (و همچون كفتاريكه صياد در خانه او براى غافلگير كردنش سر و صداهائى راه مياندازد نميباشم، من آسوده نخواهم نشست تا طلحه و زبير بساط جنگ را در بصره آماده كرده، و بعد از شنيدن خبر قتل مسلمين بر سر كشته آنها حاضر شوم (بلكه پيش از وقت بعلاج واقعه قيام كرده، فرصت را از دست دشمن گرفته، او را بسزاى خويش ميرسانم)

خطبه 149-پيش از وفاتش

از سخنان آن حضرت عليه السلام است (كه پس از ضربت زدن ابن ملجم بفرق مباركش و) پيش از وفاتش بيان فرموده (و در آن ثابت فرموده كه هيچكس را از مرگ گريزى نيست، و نيز از ضربت خودش از زبان پيغمبر اخبار فرموده: اى گروه مردمان (دانسته باشيد) هر گريزنده از مرگى مرگ را در حال گريزش ديدار خواهد كرد، مدت زندگانى جولانگاه (كميت) جان است (دور كه بسر رسيد مركب جان از پاى ميافتد و مرگ در ميرسد) گريز از مرگ در يافتن آنست (زيرا كه شخص هر اندازه عمر صرف كرده و براى دورى از مرگ چاره ميانديشد، بهمان اندازه كه عمر خود را تباه كرده بمرگ نزديك شده است) آه كه چه روزگار درازى را كه من در كنجكاوى از اين راز سربسته گذراندم، باشد كه دريابم براى چه مدت مرگ بر بشر پوشيده است، بالاخره برخورد باين نكته شدم كه طبق مصلحت خداوند بايد چنين باشد، و خداوند خود فرمايد: و ما تدرى نفس باى ارض تموت، و نميداند شخص كه در چه سرزمين ميميرد، و خدا جز پنهان داشتن آنرا (از شما) نخواسته است (اما من رسول خدا(ص) پيشتر مرا از هنگام مرگم آگهى داده و فرموده: ستضرب على هذه فتخضب زودا كه زده ميشوى بر فرق سرت ضربتى و محاسنت بخون رنگين خواهد شد. گر چه ابن
ابى الحديد دراين مورد گويد: اميرالمومنين هم با اين كه رسول خدا به او خبر داده بود باز كاملا از زمان مرگش اطلاع نداشته، بلكه علمى بوده اجمالى، لكن سخن او طبق مذهب شيعه درست نيست، زيرا خداوند خود درس 36 ى 11 فرمايد: و كل شى ء احصيناه فى امام مبين امام احصائيه و حساب كليه اشيا را ميداند. بنابراين امام بزمان مرگ خود دانا بوده، چنانچه در شب هفدهم رمضان از حضرت امام حسن عليه السلام سئوال فرموده، از رمضان چند روز گذشته عرض كرد هفده روز، از حضرت امام حسين پرسيد چند روز از اينماه باقيست عرض كرد سيزده روز، فرمود زودا كه پسر ملجم مرادى ريش مرا بخون سرم رنگين كند) چه دور است آگاه شدن از علمى كه (از شما) پنهان است (و جز براى امام آشكار نخواهد شد) اما وصيت من بشما پس خدا است، خداست، مبادا چيزى را شريك او قرار دهيد، ديگر محمد صلى الله عليه و آله است، نكند كه سنت و طريقه او را تباه سازيد، همواره اين دو ستون (توحيد و شريعت) را بر پاى داشته و اين دو چراغ نورافشان را فروزان داريد (و در تاريكيهاى جهل و گمراهى از آن دو استضائه كنيد) و بر شما نكوهش و سرزنشى نيست ماداميكه (از گرد اين دو ستون و اين دو چراغ) پراكنده نشويد، خداوند با
ر تكليف را بدوش هر يك از شما باندازه توانائيش نهاده، و به نادانان تخفيف داده (و از هر كس باندازه علمش عمل خواسته است زيرا كه) پروردگار شما پروردگارى است مهربان، دين شما دينى است محكم، امام شما امامى است دانشمند (كه او و اولاد طاهرينش شما را در هر عصر و زمانى به وظيفه دينى و مذهبى تان آشنا ميسازند) و من همان مصاحب ديار ديروز شما هستم كه (با آنهمه سلحشورى و تهمتنى در جنگها، و آنهمه زهد و عبادت در مساجد و محرابها اكنون اينطور در بستر ناتوانى افتاده و) امروز محل پند و عبرت شما و فردا دورى كننده از شما ميباشم، خداوند مرا و شما را بيامرزد (اگر من در اثر اين ضربت از جهان رفتم) و اگر در اين لغزشگاه محكم پابند كردم (و زنده ماندم) پس آن مطلوب شما است، و اگر قدمم لغزيد (و از جهان بيرون شدم) پس اين ما بوديم كه در زير شاخهاى درختان و جايگاه وزش بادها، و در زير سايه ابرى كه انبوه آن درفضا پراكنده، و نابود گشته، و آثار آن بادها در زمين از ميان رفته بوديم (و اكنون در اثر رسيدن مرگ چشم از همه آنها پوشيده و وارد جهان ديگرى شده ايم) و من شما را همسايه بودم، كه روزكى چند بدنم با شما مجاورت و همنشينى كرد، زودا كه بدنم را جثه بى ج
ان خواهيد يافت، كه پس از آن همه جنبشها آرام، و بعد از آن همه سخن (هاى نغز و شيرين و دلكش خاموش گرديده) و بايد اين بى حركتى جسم، و بازماندگى چشم، و بيحسى اعضاى من مورد پند و عبرت شما قرارگيرد، زيرا كه چنين جسمى بى روح، و چشمى بى نور، و اعضائى بى حس، پند گيرندگان را پند دهنده تر، از سخنان رسا، و گفتار شنيده شده است (كه آن سخن را واعظان و گويندگان از حنجره هاى گرم و آتشين بمردم مى شنوانند) وداع و جدائى من از شما همچون وداع و جدائى مرديست كه يارانش ديدارش را منتظرند، دوران گذشته مرا فردا خواهيد ديد، روزگار پرده از كارهاى من خواهد برافكند (آينده قضاوت خواهد كرد، و بر شما روشن و معلوم خواهد شد، كه من جز رضايت خدا در اين جنگها منظورى نداشته، و براى هدايت و كاميابى شما از دنيا و آخرت متحمل چه رنجها و مشقاتى شده ام) و پس از اين كه جاى مرا خالى ديديد (و خلفاى جور را در مقام من نگران شديد كه حدود خداى را معطل گذاشته، و در امر دين اهتمامى بخرج نميدهند) آن وقت مرا خواهيد شناخت (و برايم افسوس خواهيد خورد ولى چه سود)

/ 305