نامه 020-به زياد بن ابيه - ترجمه نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه نهج البلاغه - نسخه متنی

محمد علی انصاری قمی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

نامه 020-به زياد بن ابيه

از نامه هاى آن حضرت عليه السلام است بزياد ابن ابيه، و زياد عامل عبدالله ابن عباس بود، و ابن عباس نيز از طرف حضرت استاندارى اهواز و فارس و كرمان را داشت. (زياد را از آن روى بزياد ابن ابيه ناميدند، كه چند نفر در سر نطفه او با هم نزاع داشتند، لذا عايشه او را باين نام ناميد، و بدان معروف گرديد، گفته اند: وقتى عايشه خواست نامه بزياد بنويسد هر چه فكر كرد ندانست عنوان نامه را چطور آغاز كند، زيرا ديد اگر بنويسد زياد ابن عبيد يا زياد ابن ابيه او را بخشم خواهد آورد، و اگر بنويسد زياد ابن ابى سفيان دروغ گفته است، بالاخره نوشت از ام المومنين بسوى پسرش زياد، زياد هنگاميكه اين عنوان را خواند خنديده و گفت: لقد لقيت ام المومنين من هذا نصبا گفت ام المومنين را عنوان من برنج افكنده است، بارى اين زياد از دشمنان سرسخت حضرت اميرالمومنين و اولاد آن حضرت است، او مردى بود با هوشى سرشار، و زبانى فصيح، محدث قمى در سفينه البحار از گفته و اقدى نقل ميكند: كه روزى زياد در مسجد در حضور عمر خطبه خواند كه در فصاحت كمتر مانندش شنيده شده بود، عمروعاص گفت اگر اين جوان از قريش بود بر مردم سرورى ميكرد، ابوسفيان حاضر بود گفت اگر ترس
از عمر مانع نبود ميگفتم چه كس او را در رحم مادرش وضع كرده است، كنايه از اينكه فرزند من است از زنا، و داستان شهادت دادن ابى مريم سلولى شراب فروش در مسجد شام در حضور معاويه و زياد و جمع كثيرى از مردم باينكه من وسائل زنا كردن ابى سفيان را با مادر زياد فراهم ساختم معروف است، و نيز معاويه از همين جا اتخاذ سند كرده زياد را برادر خويش خوانده، و پس از قتل اميرالمومنين حكومت كوفه و بصره و توابع را بوى واگذار كرده، و او كرد با شيعيان آنچه كرد، ابن ابى الحديد در صفحه 72 جلد 3 گويد هنگاميكه زياد وارد بصره شد بر برادر سعيد ابن سرح كه يكى از شيعيان بود، تنگ گرفته اموالش را ستانده، و خانه اش را خراب و خودش را بزندان افكند، همينكه اين خبر به حضرت امام حسن رسيد نامه بزياد نوشت كه برسيدن اين نامه اين مرد را با عياش رها كرده، اموالش را باز ده، و خانه از برايش بساز كه او بمن پناهنده شده است، زياد از اين نامه كه حضرت بعنوان تحكم بوى نوشتند خشمگين شده نامه كه عنوانش اين بود كه از زياد ابن ابى سفيان الى الحسن ابن فاطمه به حضرت نوشته، و جوابى تند و زننده و بى شرمانه بداد، و در پايان گفت من اين مرد را بجرم دوستى پدرت و شفاعت تو دربا
ره وى خواهم كشت، حضرت وقتى كه نامه زياد را دريافت كردند جواب آن را چنين نوشتند: من الحسن ابن فاطمه الى زياد ابن سميه دانسته باش كه رسول خدا فرمودند فرزند زنازاده از براى فراش و بايد نگهداريش كرد و زن زناكار را بايد سنگسار نمود، آنگاه نامه بمعاويه نوشته جواب نامه زياد را در جوف پاكت نهاده و هر دو را بشام فرستاد معاويه وقتى جواب نامه زياد و پاسخ حضرت امام حسن را خواند كشور شام در نظرش تاريك شده نامه بزياد نوشته، و در آن فراوان او را نكوهش كرده، از جمله گفت من گمان ميكنم تو داراى دو راى باشى، يكى از طرف ابى سفيان كه حلم و حزم باشد، ديگرى از طرف مادرت سميه كه جهل و نادانى است، البته برسيدن اين نامه بتو فورى شيعه حسن ابن على را از بند رها كرده اموالش را باز ده، خانه بهتر برايش بساز، و او را با خلعت نيكو بسوى حسن فرست، كه چون توئى را بروى دستى نيست، آخر اى مردك پست بد مادر مگر نميدانى فاطمه دختر رسول خدا است و نسبت دادن تو حسن را بوى براى آن حضرت افتخار و شرف ديگرى است، انتهى بارى حضرت بزياد نوشتند) من با خداى سوگند ميخورم سوگندى درست و راست، كه اگر بشنوم كه تو در مال و خراج مسلمين بچيزى كوچك يا بزرگ خيانت روا داشت
ه، البته بر تو حمله برده، و سخت خواهم گرفت، سخت گرفتنى، كه تو را واگذار كند در حاليكه دارائيت كم (و هيچ از آن مالى كه بستم اندوخته با تو نباشد) و فقير و بيچاره مانده كمرت (در زير بار ورز و وبال خم و) سنگين، و رتبه ات پست و ناچيز باشد.

/ 305