(نيكو بنگريد و) از كار انسان بشگفت آئيد (كه در كارگاه آفرينش وى مراكزى از شگفتيها است) او با پيه چشم مى بيند، با گوشت زبان ميگويد، با استخوان گوش مى شنود، و از سوراخ بينى نفس ميكشد.
حکمت 008
هر آنگاه كه جهان بگروهى روى كند (و بساط عيش و آبرومندى را برايشان بگسترد) نكوئيهاى ديگران را با آنان بندد، و هر آنگاه كه جهان از آنان رخ برتابد خوبيهاى خودشان را از آنها بستاند
حکمت 009
با مردم چنان آميزش كنيد كه اگر در آنحال مرديد بر شما بگريند، و اگر مانديد با شوق و شيفتگى بسوى شما آيند
حکمت 010
همينكه بر دشمنت دست يافتى عفو و گذشت از ويرا بمنزله شكر براى اين نعمت قرار ده.
حکمت 011
ناتوانترين مردم كسى است كه از بدست آوردن برادران ناتوان است، و از او ناتوانتر آن كسى است كه از آن برادران كسيرا كه بچنگ آورده است از دست بدهد.
حکمت 012
(جنگ جمل كه سر پا شد عده از قبيل عبدالله عمر، سعد وقاص، سعيد ابن زيد، ابن عمرو ابن تفيل، اسامه بن زيد، محمد ابن سلمه، انس ابن مالك و غير اينها بفكر نارساى خويش تكيه كرده گفتند اين فتنه ايست و از آن كناره گزيدن اولى است و بجنگ حاضر نشدند لذا حضرت فرمودند) اينان حق را خوار كرده و ناحق را يارى ندادند.