خطبه 031-دستورى به ابن عباس - ترجمه نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه نهج البلاغه - نسخه متنی

محمد علی انصاری قمی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

خطبه 031-دستورى به ابن عباس

از سخنان آن حضرت عليه السلام است كه پس از آنكه طلحه و زبير مخالفت خود را ظاهر و بطرف بصره گريخته اميرالمومنين عليه السلام بابن عباس كه او را براى برگرداندن زبير ببصره ميفرستاد چنين دستور داد (ببصره كه وارد شدى) البته طلحه را ديدار منماى كه اگر ديدارش كنى او را مانند گاوى خواهى يافت كه شاخ خويش راتيز كرده (وبراى شاخ زدن آماده است) شتر سركش را سوار شده ميگويد دام و نرم رفتار است (ازفرط نادانى و خودسرى دست بكارهاى بزرگ زده و آنها را كوچك ميپندارد) و ليكن زبير را ملاقات كن زيرا كه او طبيعتش نرم تر است (و پند زودتر در او اثر ميكند) با او بگو پسر دايى تو (چون صفيه مادر زبير دختر عبدالمطلب و خواهر ابوطالب است) ميگويد تو مرا در حجاز مشناخته (بيعت كردى و در عراق (بصره) بيعت را شكسته خلافت مرا منكر شدى بگو (بگو بدانم) آن بيعت كردنت كدام و اين عهد شكستنت كدام است (چه امر ازمن مشاهده كردى كه باعث اين نافرمانى شد) سيدرضى ره فرمايد: على عليه السلام اول كيست كه اين كلمه (فما عدامما بدا) از او شنيده شده است و پيش از وى هيچكس لب باين كلام لطيف و شيرين نگشوده.

خطبه 032-روزگار و مردمان

از خطبه هاى آن حضرت عليه السلام است (كه از اهل زمان خود شكايت كرده فرمايد) اى گروه مردمان (بدانيد) ما صبح كرديم در روزگارى ستمكار و كفران نعمت كننده (طبع مردم آن براى جور و ستم و كفران نعم خداوندى آماده است) نيكوكار در آن بدكار شمرده ميشود. و ظالم بجور و سركشى ميافزايد نه از آنچه دانسته ايم بهره بر ميگيريم و نه از آنچه ندانسته ايم پرسش ميكنيم از كارهاى خطرناك انديشه نمينمائيم تا اينكه بر ما وارد شود (از گناهان دورى نميجوئيم تا آنكه نتيجه سوء آن عايدمان گردد) پس در اين زمان مردم چهار دسته ميباشند اول كسيست كه واگذار نكرده است فساد را در روى زمين جز از راه بيچارگى و كندى شمشير و كم ثروتى دوم كسيست كه شمشير ستم خود را از نيام بركشيده بدى خويش را بمردم اعلام كرده پياده و سوار لشكرش را جمع نموده خويش را براى شرارت آماده و حاضر ساخته دين خود را در راه متاع دنيوى كه منتظر آنست فاسد و تباه كرده يا سوارانى را پيشرو خود ساخته و يا (مترصد آنست كه) بر منبرى بالا رود (بوسيله خطبه خواندن خود را بمردم بنماياند) بعدا بطور خطاب بشخص حاضر فرمايد چه بسيار بد تجارتى است اينكه جهان را قيمت نفس خويش دانسته و آنرا از
آنچه در نزد خدا براى تو ذخيره شده عوض قرار دهى سوم كسى است كه دنيا را بعمل آخرت طلب كرده و آخرت را مبعمل دنيا خواهان نيست سكون و وقارى براى شخص خود قائل شده قدمها را نزديك بهم برميدارد دامان جامه را بالا زده خود را براى امانت آرايش كرده دين خدا را وسيله گناهان و معاصى قرار داده (براى فريفتن مردم خود را بصورت عباد و زهاد جلوه داده تا از اين راه كسب ثروتى بنمايد) چهارم كسيست كه بواسطه كوچكى نفس و راه نداشتن بسوى مال و ثروت در حاليكه خواهان آن ميباشد گوشه گزيده و نداشتن وسيله او را از اقدام در كار باز داشته است پس خود رابنام قناعت آراسته و با لباس اهل زهد زينت كرده در صورتيكه هيچيك از حالات شبانه روزيش به اهل زهد و عبادت مانند نيست (بيرون از اين چهار گروه) دسته پنچمى مردانى باقى ماندند كه با ياد قيامت ديده از متاع جهان فرو پوشيده و خوف روز محشر اشگشان را جارى ساخته است پس اين دسته احوالشان داير بين رانده از ديار و ترسناك خوار و خاموش از سخن و دعا كننده با اخلاص و فرياد زننده از درد معصيت ميباشند تقيه آنان را بكنج خموشى كشانده خوارى (در انظار) آنان را گوشه نشين ساخته پس آنان را بهره (از جهان) آب تلخ و شور زندگى
است دهانشان (از شكايت) بسته دلهايشان (از عطش آب شيرين عيش) زخمدار است پند دادند (مردم را) تا خسته شدند مغلوب (اهل دنيا) شدند تا خوار گشتند كشته گشتند تا كم گرديدند پس دنيا (ئى كه اين طور است) بايد در نظر شما خوارتر از برگ مغيلان (كه با آن پوست دباغى ميكنند) و ريزهائى كه از پشم ميريزد باشد از احوال پيشينيان خويش پند گيريد پيش از آنكه آيندگان پس از شما از حال شما پند گيرند جهان سرزنش شده را واگذاريد زيرا كه جهان واگذاشت كسى را كه خيلى پيش از شما او را دوست ميداشت. (سيدرضى ره فرمايد): ميگويم: نادانى اين خطبه را به معاويه نسبت داده و شكى نيست در اين خطبه از سخنان اميرالمومنين عليه السلام است و كجا مرتبه طلا با خاك و آب شيرين با آب شور برابرى تواند كرد و دلالت نموده بر درستى اين سخن راهنماى ماهر و تشخيص داده آن را مشخص بينا عمرو ابن بحرجا حظ كه اين خطبه را در كتاب بيان و تبيين بيان كرده پس از آن گفته اين كلام بكلام على عليه السلام شبيه تر و بروش آن حضرت در تقسيم مردم و شمردن اصناف ايشان و خبر دادن از حالات آنها از مغلوبيت و خوارى بقيه و خوف لايقتر و سزاوارتر است و نيز (در آن كتاب) گفته ما معاويه را در كجا يافتيم ك
ه در كلام خود راه زها و را پيش گيرد و برفتار عباد عمل كند.

/ 305