خطبه 099-درباره پيامبر و خاندان او - ترجمه نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه نهج البلاغه - نسخه متنی

محمد علی انصاری قمی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

خطبه 099-درباره پيامبر و خاندان او

از خطبه هاى آن حضرت عليه السلام است كه در آن اخبار بغيب فرموده، و از كشته شدن خود و ظهور حضرت ولى عصر عجل الله تعالى فرجه اطلاع داده اند: سپاس ذات خداوندى را سزاست كه (خوان) فضل و احسانش را براى خلق گسترانيده، و دست جود و بخشش را بسوى آنان گشوده، در جميع امور او را مى ستايم، و در انجام حقوق دست جود و بخشش را بسوى آنان گشوده، در جميع امور او را مى ستايم، و در انجام حقوق واجبه او از او يارى ميطلبم، گواهى ميدهم كه خدائى جز او نبوده، و محمد صلى الله و آله بنده و فرستاده او است، او را فرستاده تا فرمانش را آشكارا، و گوينده نام او باشد (خدا را بمردم شناسانده و نام او را منتشر سازد) پس محمد با كمال امانت و درستى حق رسالت را ادا فرموده، و بار شد و هدايت در گذشت، و پرچم حق را ميان ما (محكم فرو) كوبيد (قرآن و ائمه طاهرين عليهم السلام كه مبين قرآن اند در ميان ما باقى گذاشت) هر كه از آن پرچم پيش افتاد از دين بيرون، و هر كس پس افتاد هلاك، و هر كه تابع و ملازم او شد بحق رسيد (انسان بايد در تمام مراحل تكليفيه و عمليه تابع قرآن و اهل بيت باشد و بس) نگهدارنده آن پرچم (شخص اميرالمومنين باقتضاى مصلحت دين) در گفتا
ر با درنگ و تانى، در انجام به امر دير برخاست، لكن وقتى كه برخاست (در انجام آن امر) سريع و تند است (او در اول بدون اينكه سخن بگويد در اطراف كار بدقت غور و بررسى كرده، وقتى كه شالوده منظور خويش را با كمال دور انديشى روى پايه محكم نهاد، آنوقت در آن كار بدون ترديد بتندى اقدام فرموده، ناكثين و قاسطين و مارقين را كه بظاهر اهل قرآن و اسلام بودند همه را از دم تيغ ميگذراند) پس در هنگاميكه شما (او را مردى خردمند، و با حزم، و احتياط تشخيص داده) گردنتان در زير بار فرمان او نرم و با سر انگشتانتان بسوى او اشاره كرديد (و به خردمندى و علم و دانش او اطمينان پيدا نموديد ناگاه) مرگ او را دريابد (به شمشير عبدالرحمن ابن ملجم مرادى كشته شود) و شما پس از وى باندازه كه خدا بخواهد زنده بمانيد (و از دست بنى اميه ستمها و آزارها به بينيد) تا هنگاميكه خدا براى شما برانگيزد كسى را كه پراكندگيتان را و امور دين و دنياتان را منظم فرمايد (و اين كس امام عصر عجل الله تعالى فرجه الشريف خواهد بود) پس شما از من كه رغبت و اقبالى بدنيا ندارم طمع (نظم و تمشيت امور را) نداشته، و از كسيكه پشت بشما كرده و پنهان است نااميد نباشيد (شخص غائب فرزندم مهدى اس
ت كه بايد زمين را پر از عدل و داد كند پس از آنكه پر از جور و ستم شده باشد) اميد است آن امام غائب كه يكى از دو پايش (سلطنت ظاهرى و باطنى) را محكم كند (و امور دين و دنياى مردم را اصلاح فرمايد)
آگاه باشيد، مثل آل محمد صلى الله عليه و آله اجمعين مثل ستارگان آسمان است، كه هر زمان يكى از آنها پنهان شد، ديگرى پيدا ميشود، پس گويا كه شما از جانب خداوند به نعمتها و عطاياى كاملى رسيده ايد، و به آنچه آرزوى شما است دست يافته ايد (ظهور امام زمان از فرط تحقق مثل اينست كه واقع شده، و شما از عدل و داد برخوردار گرديده ايد)

خطبه 100-خبر از حوادث ناگوار

از خطبه هاى آن حضرت عليه السلام است كه در آن حوادث و پيش آمدهاى ناگوار آينده را اخبار فرموده: او است خداونديكه پيش از هر اولى اول (و مبدء كليه موجودات) و پس ازهر آخرى (آخر و بازگشت كليه موجودات ،بسوى او) ميباشد، به اوليت و مبدئيت او لازم آيد كه اولى نداشته باشد (وگرنه موخر ميبود) و باخريت او لازم آيد كه آخرى نداشته باشد (وگرنه بازگشت موجودات بسوى او نبود، ذاتى است دانم و قائم كه كسى پيش از او نبوده، و پس از وى نخواهد بود) گواهى ميدهم كه خدائى جز او نميباشد، گواهئى كه پيدا و نهان و دل و زبانم با آن يكى است،
ايگروه مردم نكند كه مخالفت و دشمنى با من شما را بگناه وادار نمايد، و مبادا كه نافرمانى از من شما را به حيرت و سرگردانى دچار سازد، و نيايد وقتى كه (از اخبار غيبى) چيزيكه از من مى شنويد (از روى شگفتى) زير چشمى بهم نگاه كنيد، به آن خدائيكه دانه را شكافته، و بشر را آفريده سوگند است كه آنچه را كه من بشما خبر ميدهم همه از جانب پيغمبرى صلى الله عليه و آله است كه درسى نزد كسى نخوانده (و علوم را بوسيله وحى از خدا فراگرفته و بمن القا فرموده است) رساننده آن اخبار (بمن) دروغ نگفته، و شنونده نادان نبوده است (يكى از آن اخباريكه از پيغمبر اكرم شنيدم اين است كه) گويا مى نگرم شخصى بسيار گمراه را (معاويه يا عبدالملك مروان، يا دجال را) كه در شام مانند حيوانى فريادى زده (لشگريانى گرد خود فراهم كرده) و پرچمهاى خويش را در نواحى كوفه نصب كند (مانند پلنگ خشمناك دهان باز كرده خشم) و سركشيش تند شود، پاى سنگين (جور و ستم) خود را بزمين بكوبد، فتنه و آشوب او فرزندان كوفه را به نيش خويش بگزد، و امواج جنگ و خونريزى متلاطم گردد، در اين هنگام از چهره گرفته و در هم روزها ظلم و ستم آشكار، و از شبها گزندگى رنج و الم نمايان است، (مر
دم كوفه در روز و شب) از دست او بانواع آزارها، و قتل و غارتها گرفتار گردند) و وقتى كه درخت كشته آن ستمگر روئيده و ميوه هايش رسيد (خوب بر مردم مسلط شد) گلوى او مانند شتران مست به شقشقه و صدا افتد، برقهاى نيزه ها، و شمشيرهاى او درخشيدن گرفته پرچمهاى فتنه هاى مشكله بسته گردند، و مانند شبهاى تار، و درياهاى مواج (بسوى اهل كوفه) رو آور شوند هان چقدر بر كوفه بادهاى تند وزنده، و طوفانهاى غبار درهم شكننده بگذرد و آن را ويران نمايد) و بااندك زمانى اهل آنرا همگروه بهم در پيچيده، ايستادگان (قوى مانند خوشه) درو شوند، و افتادگان (ضعيف همچون گندم در زير پاى فتنه و فساد) كوبيده گردند، (مردم را ميكشند و خرمن وجودشان را بباد فنا ميدهند).

/ 305