خطبه 186-در ستايش خدا و پيامبر - ترجمه نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه نهج البلاغه - نسخه متنی

محمد علی انصاری قمی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

خطبه 186-در ستايش خدا و پيامبر

از خطبه هاى آن حضرت عليه السلام است (در ستايش خداوند يكتا و وصف محمد مصطفى و سفارش مردم را بپرهيز و تقوا) ذات مقدس: خدائى را ستايش سزا است كه باندازه از آثار و نشانه هاى بزرگوارى و سلطنتش (از آسمان و زمين و خورشيد و ماه و اختران و صحرا و دريا و نبات و حيوان و جماد براى بندگانش) هويدا ساخت و بقدرى قدرتهاى شگفت انگيزش را نشان داد كه ديده هاى خردها را مات و حيران ساخت، و خاطرات افكار و نفوس (بشرى) را از شناسائى حقيقت ذاتش مانع گرديد، و من از روى ايمان و يقين و اعتراف (بدل و زبان) گواهى ميدهم كه جز او خدائى نيست، و نيز گواهى ميدهم كه محمد صلى الله عليه و آله بنده و رسول آن خدا ميباشد، خداوند او را هنگامى (براى ارشاد بشر) فرستاد كه نشانه هاى رستگارى كهنه، و راههاى گشاده دين كور و تاريك گرديده بود (و ابدا از حق و حقيقت نام و نشانى نبود) محمد در اين هنگام حق را هويدا كرده، مردم را با پند (هاى شيرين و دلكش) بسوى هدايت كشانده، و بعدل و داد و ميانه روى امر فرمود، درود خدا بر او و بر آل او باد.

مردم بدانيد خداوند شما را بيهوده بدون مقصد و عزمى نيافريده، و همين طور بى سرپرستيتان رهانفرموده است (تا بدلخواه خويش هر كارى را بكنيد، و هر راهى را برويد بلكه) او اندازه نعمتهائى را كه بشما داده، و شماره نيكوئيهائى كه درباره تان فرموده است ميداند، پس گشايش (ابواب احسان) و رهائى (از دست نفس ستمكار) را از او درخواست نمائيد، و همواره خواهان بخششهاى او باشيد، و بدانيد (كه علمش با فعال و كردار شما محيط است) نه پرده او را از شما ميپوشاند، و نه درى از شما بروى او بسته شود، خدائى است كه در هر مكان و زمان و وقتى حاضر، و هر انس و (ملك و) جنى را ناظر است، عطا و دهش در (سد) كرمش رخنه بيفكند، و بخشش (هر اندازه هم بسيار باشد) از گنجش نكاهد، درخواست سائل آنرا تمام نگردانده، و نعمتهايش بپايان نرسد، بخشش او درباره شخصى شخيص ديگرش باز ندارد، و آوازى از آواز ديگرش سرگرم نسازد، هنگام بخشيدن (عطاى) بديگرى از گرفتن از ديگرى باز نماند، خشم درباره گنهكار از رحمت درباره فرمان بردار، و رحمت درباره اين او را از عذاب درباره آن حيران و سرگردان نگرداند، نه پوشيدنيها او را از پيدائى بپوشانيد، و نه پيدائيها او را از پوشيدنيها م
انع آيند (خدائى است در همه جاها و مكانها حاضر و بكليه زمان و مكانها ناظر و مسلط) نزديك و دور و بالا و پائين پيدا و نهان، و پنهان و پيداست، غالب است و مغلوب نيست، آفرينش را از روى مكر و حيله نيافريد، و از روى درماندگى از آنان يارى نخواست (بلكه با كمال قدرت مخلوق را به حسب اقتضاى حكمت ايجاد فرمود، و هيچگاه تغييرى در ملك و سلطنت او راه نيافته و نخواهد يافت).

بندگان خداى من شما را بتقوى و پرهيز از خدا سفارش ميكنم، زيرا كه آن تقوى مهارى است (كه شخص از بسوى خوشنودى خدا ميكشاند) و ستونى است (كه انسان را در پناه خويش از آتش دوزخ نگه ميدارد) پس بريسمانهاى محكم تقوى و حقايق آن (كه احكام الهيه است) چنگ در افكنيد، تا آنها شما را بسوى مركز راحتى و آرامش (يقين) و اوطان وسيعه (ايمان) و بدژهاى مستحكم محافظت (از شيطان) و منزلهاى ارجمندى (رحمتهاى يزدان) بكشانند (آن هم ميدانيد در چه روزى) در روزيكه ديده ها (از فرط اندوه) مبهوت و باز، و اطراف و اكناف (از شدت ظلمت گناه) تيره و تار، و قطارهاى اشتران سنگين قيمت ده ماهه نزديك بزائيدن بى صاحب بمانند، روزى است كه در صور (اسرافيل) دميده شود، و جان از هر پيكرى بدر آيد، هر زبانى (در هر دهانى) لال و كوههاى زمخت و بلند و سخت مانند سراب درخشان نرم و هموار، و مركزشان زمينى صاف، و بدون پستى و بلندى گردد، در آن روز نه شفيعى شفاعت كند، و نه خويشاوندى حمايت نمايد، و نه پوزشى پذيرفته گردد.

خطبه 187-بعثت پيامبر و تحقير دنيا

از خطبه هاى آن حضرت عليه السلام است (در بعثت رسول خدا و دورى از دنيا و سوق مردم بپرهيز و تقوى) خداوند جهان هنگامى پيمبر خويش را (براى ارشاد بشر بسوى جهانيان) بفرستاد كه نه پرچمى برپا، و نه نشانه درخشان، و نه راه روشنى هويدا بود، (بشر از خدا و دين و حقايق بيخبر و در تيه اوهام و سنگلاخ خرافات سرگردان بود، رسولخدا به نيروى مجاهدت در اندك مدتى آنها را از حضيض شقاوت به اوج سعادت رسانيد) بندگان خداى من شما را بتقوى و پرهيز از خدا سفارش كننده، و از جهانتان بيم دهنده ام، چرا كه جهان سراى كوچيدن، و جايگاه اندوه و ناخوشى است، ساكنش رونده، و مقيمش جدا شونده از آن است، اهل خويش را در كشاكش (حوادث) ميلرزاند، لرزان كشتى كه تند بادها در وسط دريا آنرا به جنبش و لرزان افكنده (و در وهمش شكسته) باشند، در آندم پاره از كشتى نشينان در درون دريا (ى پر طوفان) غرق و نابود، و پاره در ناف امواج (خروشان) دست و پا زنان، و هر زمان باد آنها را از سوئى بسوئى كشانده، و بترس و بيمشان دچار ميسازد (تا مبادا طعمه نهنگ و مضروب بصخره و سنگى گردند، چنين است حال اين درياى پر تشوير و طوفان جهان) آنكه در تك آن غرق شد امكان باز جستنش ني
ست، و آنكه رهيد (قهرا) بسوى نيستى روان است. بندگان خداى، كنون كه زبانها باز، و پيكرها سالم و ساز، و اندام بفرمان و عرصه مجال آمد و شد وسيع و فرصت در دست است (و نيروى جوانى در تن باقى است) پيش از آنكه مرگ و (پيرى و) نيستى شتاب آورد (و عرصه را بر شما تنگ سازد) براى خدا كار كنيد، دو رود مرگ را بر خويش لازم دانسته بانتظارش ننشينيد (كه مرگ خود بيك ناگاه بر شما تاخته و عنان اختيار را از كفتان خواهد ربود)

/ 305