خطبه 101-در زمينه سختيها - ترجمه نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه نهج البلاغه - نسخه متنی

محمد علی انصاری قمی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

خطبه 101-در زمينه سختيها

از خطبه هاى آن حضرت عليه السلام است كه از سختيهاى قيامت خبر داده اند: قيامت روزى است كه خداوند تعالى، همه خلق اولين و آخرين را گرد مى آورد براى رسيدن بحساب و كيفر دادن بكردارهايشان، و در آن روز همه در حال خضوع و فروتنى ايستاده، و عرق (از شدت گرمى از پيشانيشان روان و) مانند لجام بگوشه هاى دهانشان رسيده و جنبش زمين آنان را ميلرزاند، خوشحال ترين مردم آن روز كسى است كه براى نهادن دو پايش جاى آسايشى و براى خودش محل وسيع و مناسبى پيدا كند (كه آسوده باشد، زيرا آن روز قطع نظر از اينكه زمين لرزان است مانند مس گداخته نيز ميباشد، و كسى كه كردار نيكش ايجاب كند از صدمات و گرماى محشر ايمن باشد، البته خوشحالترين اشخاص است)
(در آينده نزديكى) فتنه هائى مانند پاره هاى شب تار پديد آيد، كه هيچ قيام كننده ياراى مخالفت با آنها را نداشته، و هيچ پرچمدار (دلاورى با سپاهيان خود) تاب برگرداندن آن را نداشته باشد، آن فتنه بر شما در آيد، مانند چابك سواريكه مركب خود را، دهنه زده و زين برنهاده و ميتازد، و راننده نيز آن مركب را (از عقب تند) ميراند، پديد آرندگان آن فتنها كسانى باشند، پر آزار، كم تاراج (منظورشان كشتن اشخاص است نه بردن اموال) و با آنها ميجنگند درراه خدا، گروهى كه گردن كشان زمين آنها را خوار و ناشناس ميشماراند، و در آسمانها به بزرگوارى معروف و شناخته شده اند، پس در اين هنگام واى بر تو اى بصره (كه مردم تو چها خواهند كشيد، از سپاهيان خشم و عقوبت خداوند كه آنان را گرد و غبار و صداى پا و سلاحى نيست، (و به او طاعون از آسمانها بر اهل تو نازل شده، و دمار از روزگارشان برآورد) زودا كه ساكنين در تو بمرگ سرخ و گرسنگى گرد آلوده كننده مبتلا و گرفتار شويد، (مردم از شدت و با از پاى در افتند، و حدت گرسنگى جهان را در نظرشان تار و گردآلود جلوه دهد).

خطبه 102-در تشويق به زهد

از خطبه هاى آن حضرت عليه السلام است (در نكوهش گيتى) بسوى جهان همانطوريكه اشخاص از جهان گذشته و كناره گيرنده نگريستند بنگريد، زيرا كه به خدا قسم جهان باندك مدتى مقيم و ساكن خويش را از خود ميراند، و صاحب نعمت و امنيت و خوشگذرانى را به اندوه مينشاند، آنچه از آن رو گردانيده و پشت كرد، ديگر باز نگردد (انسان كه در بهار جوانى چهره اش چون ماه در كمال تازگى و صفا، و سر و قدش باطراوت و بها است، وقتى خزان پيرى رسيد آن رونق و طراوت را از ميان برده، و ديگر پس نميدهد) و معلوم نيست كه پيش آمد آينده چيست تا انتظار آن كشيده شود (اگر خوبى است در صدد نفع و اگر بدى است در پى دفع آن برآيد) خوشى جهان آميخته به اندوه، و قوت و چالاكى مردان آن توام با ضعف و سستى است، پس بسيارى از چيزهاى جهان كه شما را خوش آينده است، (از قبيل ثروت، عزت، جوانى) فريبتان ندهد، زيرا كه آنها پزى با شما نخواهند بود (زود زايل ميشوند، و بار گران حساب آنها بدوش شما خواهد ماند).

خدا بيامرزد آن رادمردى را كه (در امر جهان و ناپايدارى آن، تفكر كند و عبرت گيرد، عبرت گيرد و بينا شود (از روى بينش براى آخرتش توشه برگيرد، من هر چه در امر دنيا و آخرت نظر ميكنم مى بينم مثل اين است كه هر چه از امر دنيا است نزديك به نيستى و نابودى، و هر چه از امر آخرت است تو گوئى آمده و هست، بر شمرده شده تمام شدنى، و هر انتظار كشيده شده آمدنى، و هر آينده قريب و نزديك است (ساعات و دقايق عمر ميگذرد، اجل مى آيد قيامت سرپا ميشود)
قسمتى از اين خطبه در تشخيص دانا و نادان است: دانشمند كسيست كه خويشتن را قدر شناسد (و بداند از كجا آمده و مقصد از آوردنش چه بوده) و هر كس قدر خود را نشناخت همين نادانى براى او بس، بدرستيكه دشمن ترين مردان نزد خداوند تعالى بنده ايست كه خدا او را بخودش واگذارده باشد، (از فرط گناه باب توبه بر او مسدود گرديده) قدم از شاه راه (هدايت) بيرون نهاده، و بدون رهنما (در وادى گمراهى سير نمايد، وقتى كه او را بسوى زراعت دنيا بخوانند (براى ثروت چابك) كار ميكند، و وقتى كه او را بسوى كشت و كار براى آخرت دعوتى كنند (كميتش لنگ و) كاهلى مينمايد، تو گوئى كار كردن (براى دنيا) بر او واجب است (كه اينطور در انجامش ساعيست) و مثل اينكه آنچه (از امورآخرت كه) در عملش كاهل است، از او ساقط است (كه اينگونه از آن دورى ميكند).

قسمتى از اين خطبه است در بيان اينكه رستگار مومن است و بس (در دوران آينده زمان پرفتنه و فسادى پديدار ميگردد كه) در آن زمان رستگار نگردد جز آن مومن گمنامى كه چون در كار و مجلسى) حاضر گردد نشناسندش، و چون غائب باشد نجويندش چنين مومنانى براى راهروان در شبان تار (غوايت) چراغهاى درخشان و پرچمهاى نورانى هدايت) ميباشند، اينان نه نمام و سخن چين، نه از مردم عيبجو، و نه سفيه و بيهوده گو ميباشد بلكه، پاكمردانى هستند كه خداوند درهاى رحمتش را بروى آنان ميگشايد، و رنج عذابش را از آنان برميدارد،

/ 305